چون رسید آن کارد اندر استخوان حلقه زد خواجه که مهتر را بخوان
چون بصد الحاح آمد سوی در گفت آخر چیست ای جان پدر
گفت من آن حقها بگذاشتم ترک کردم آنچ میپنداشتم