محمود نورایی منتقد
جایگاهی که هنر معاصر امروز بر آن ایستاده، متکی بر دو عنصر زمان و مکان است؛ زمان امری فرضی و مکان موضوعی قطعی. فرضی بودن زمان از این روست که اگر مکانی ثابت در نظر گرفته شود و با شتاب زمانی متناوب از این مکان شیء را حرکت دهید هرچه زمان با شتاب بیشتری طی شود، شیء دچار معنا باختگی شده و از زاویه دید انسانی محو و مکان ثابت فقط دیده میشود. از این رو قطعیت مکان بر فرضی بودن زمان پیشی میگیرد.
به همین دلیل است که این دو شاخصه در هنر معاصر معنا مییابد، یعنی جغرافیای هنری یا زاد بوم هنرمند بر امر هنر معنا و از کانسپت هنرمند خوانش میشود. این موضوع اصالت، مرگ مؤلف و دستاوردهای هنر مدرنیستی را پشتسر میگذارد و آنچه را که برای خوانش رو در روی مخاطب قرار میدهد را به تاریخ متصل میکند تا برای همگان گفتمانی را مطرح سازد. این مسأله اما اصالت جغرافیایی هنرمند را در درون خود دارد (تفکر بومی و گفتمانی جهانی)
«عجیبتر از بهشت» محمد طباطبایی را میتوان از این منظر نگریست؛ گفتمان هنری طباطبایی در سطح بوم، ساده مینماید. هنرمند لباسهایی تهی از کالبد را در بدون حجم و چون شبحی معلق ترسیم میکند تا از گفتمانهای درونی انسان، گریز و معنا ظاهر را بر معنای فلسفی ارجحیت بخشد. او در ساختوساز اثر هم با تکیه بر واقعگرایی بر این نگره صحه میگذارد. اما در کنار این کالبدهای تهی شده، نشانههایی ظاهری از پرندگان و حیوانات را با تکیه بر خصایصشان چیدمان میکند و گویی این کالبدهای توخالی معنای خود را از جانور میگیرند. ساخت و سازهای دقیق و تکنیکی نیز بر چشمنوازی اثر هنری صحه میگذارد. اما این سطح بوم است اگرچه گفتمان سطحی اثر خود میتواند بیانگری مکفی برای مخاطب نیز داشته باشد و ایدئولوژیها، طرز تفکر و نگاه به جهان معاصر را به نقد کشد.
اما عنوان مجموعه «عجیبتر از بهشت» لایههای زیرین اثر را هویدا و بر معاصر بودن اثر براساس شاخههای زمانی و مکانی تأکید میکند. جغرافیا و تاریخ ایرانی سراسر از فلسفههایی است که نه قطعیتی بر آن حاصل و نه از منظر علم معنا یافتهاند. نگاهی به گذشته نشان میدهد که در جغرافیای ایرانی، «عجایب و غرایب» و فرا مکانها هم قافیه شدهاند و عنصر دانش را از معنا، تهی کردهاند. انواع کتب ایرانی طی قرون گذشته که عنوان عجایب و غرایب را یدک میکشند و فرامکانها را وعده میدهند، جهانی تهی از اندیشه را بازمینمایند و وهم را جایگزین علم میکنند.
از سویی دیگر کهن الگوهای بصری و مکتوبات تمدنهای کهن همچون تمدن ایرانی، معنابخشی ظاهر انسانی را در حیوانات جستوجو میکنند. اسفنکس، شیردال، تکوک و... گواهی بر این مدعا هستند؛ مثلها و حکایت نیز وجوه خود را از همین تفکر باز مینمایند.
حاصل عمق بومهای طباطبایی نقبی به این گذشته است؛ نقبی به فرهنگ پاپیولار گذشته که معنای خود را نه در علم و فلسفه بلکه در عجایب و غرایب مییابد. او بازنمایی از این تفکر را به شکلی امروزین ساختوساز میکند تا خوانش آن را در برابر انسان معاصر قرار دهد. در این نقطه است که دو شاخصه زمان و مکان حاصل میشود؛ حاصل عنصر زمان از سطح بوم یک تفکر را باز مینماید اگرچه هزاران سال از آن گذشته باشد؛ مکان نیز تفکر واقع شده در یک جغرافیا را، (جغرافیای ایرانی را) بررسی و نقد میکند.
آنچه که طباطبایی در سطح بومهایش به دنبال آن است در تفکرات نواندیش ایران در قالب ادبیات از سوی شاملو و هدایت در نظم و نثر اتفاق افتاده و حال او بازنمایی بصری را از این واقع پیش روی مخاطب قرار داده است.