شماره ۴۷۲ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۱ دي
صفحه را ببند
کتاب «همسر پاریس»
مردی که عاشق زن اولش ماند اما سه‌بار دیگر ازدواج کرد!

از میان نویسندگان برجسته و مشهور قرن گذشته، بسیاری آثار مختلفی بر جای گذاشتند که نام این آثار برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان به یادگار خواهد ماند ولی معمولا کمتر نویسنده‌ای مثل ارنست همینگوی با خلق آثار و شاهکارهای متفاوت می‌تواند نام خودش را در صفحات تاریخ به ثبت برساند. ارنست همینگوی در جولای ۱۸۹۸ در ایالت ایلینوی متولد شد. پدرش دستیار یک پزشک و مادرش گریس معلم پیانو و آواز بود. او تابستان‌ها را به‌همراه خانواده‌اش در شمال میشیگان به‌سر می‌برد و در همان‌جا بود که او متوجه علاقه شدید خود به ماهیگیری شد و بسیاری از کتاب‌هایش نیز مربوط به طبیعت و رابطه آن با انسان می‌شود. درباره زندگی شخصی او کتاب‌های بسیاری نوشته شده است که ازجمله موضوعات این کتاب‌ها، می‌توان به ازدواج‌های متعدد او اشاره کرد. در‌سال ۱۹۲۶ ارنست همینگوی با «پائولین فیفر» ثروتمند دیدار کرد و این آشنایی ازدواج اول او را به جدایی کشاند. ارنست و پائولین در ‌سال ۱۹۲۷ با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو پسر شدند. در اواخر دهه 1930 میلادی همینگوی عاشق زنی روزنامه‌نگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در‌سال ۱۹۴۰ با او ازدواج کرد. در‌سال ۱۹۴۴ با «مری ولش» ملاقات کرد و این‌بار دلباخته او شد، از مارتا در‌سال ۱۹۴۵ جدا شد و در ۱۹۴۶ با مری ازدواج کرد. ولی قبل از همه این ازدواج‌ها ارنست وقتی کار خبرنگاری را دوباره شروع کرده بود در‌سال ۱۹۲۱ با «هدلی ریچاردسون» اهل سن‌لوییز آشنا و عاشق او شد. آنها با هم ازدواج و برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب کردند.
در آن‌جا ارنست در روزنامه «تورنتو استار» مشغول به کار شد که در این سال‌ها یعنی بین ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ استعداد نویسندگی او ظهور یافت و به‌گفته بسیاری عشق خام و ساده همینگوی به ریچاردسون بود که در اصل استعداد نهفته و به خواب رفته در ارنست را زنده و بیدار کرده بود. گفته می‌شود او در دوران نوجوانی کمتر عاشق شده است ولی قبل از 20سالگی به‌طورحتم عشقی را تجربه کرده که هیچ‌وقت با 3 ازدواج دیگر نبرده و همیشه در تمام نوشته‌هایش می‌توان انعکاسی از نور آن را پیدا کرد که «پائولا مک لین» در کتابی درباره زندگی مشهورترین نویسنده آمریکا سعی می‌کند منبع این انعکاس را پیدا کند.
«پائولا مک لین» در این کتاب با عنوان «همسر پاریس» از زن جوانی یاد می‌کند که با مردی گمنام و فقیر به نام ارنست همینگوی ازدواج می‌کند. چند ‌سال زندگی با او استعداد نویسندگی این مرد را کشف می‌کند. البته خود همینگوی در کتاب «عید متغیر» خود در ‌سال 1964 به‌طور کامل به زندگی خود با ریچاردسون می‌پردازد که مک لین هم با استفاده از نوشته‌های او در این کتاب و بسیاری از نوشته‌های مکتوب منتشرشده و نشده‌اش، همسر پاریس را خالق تمام الهام‌هایی می‌داند که موجب نوشته‌شدن بسیاری از داستان‌های همینگوی می‌شود.
مک‌لین جملاتی از همینگوی درباره اولین همسرش در زندگی پاریس را عینا در کتاب خود ذکر می‌کند که هیچ‌کسی نمی‌تواند نهایت عشق خود را به کسی ارایه کند... وی می‌نویسد من بارها این جمله همینگوی را خوانده‌ام که درباره هدلی نوشته شده است: «من آرزو می‌کنم به جای عاشق شدن به غیر از او هرگز زنده نباشم.» مک‌لین می‌گوید به هیچ‌وجه قصد نداشته درباره زندگی ریچاردسون و همینگوی در پاریس از کلمات و جملات خود همینگوی استفاده کند ولی جملاتی را که او در کتاب‌هایش درباره این زن آورده است با هیچ جمله‌ای دیگر نمی‌توان به این زیبایی توصیف کرد. ریچاردسون وقتی به همینگوی معرفی می‌شود 28‌سال دارد و موسیقیدانی بااستعداد است ولی تمام وقتش را به نگهداری از مادرش سپری می‌کند و ترجیح می‌دهد به جای استفاده و بهره‌برداری از نبوغ خود در موسیقی، مادرش را ‌تر و خشک کند و با این وجود درخواست همینگوی را برای سفر به پاریس جهت نویسندگی رد نمی‌کند و همراه مادرش با نویسنده جوان همراه می‌شوند.
او به استعداد عمیق نویسنده جوان پی‌برده است و می‌خواهد بخشی از سرنوشت او باشد ولی به نوشته مک لین درحالی‌که او می‌دانست چه سرنوشت درخشانی در انتظار همینگوی است، فقط می‌خواست به‌عنوان همسر در این زندگی نقش ایفا کند و به جای حضور در سالن‌های سخنرانی، مونس تنهایی نویسنده مشهور باشد و شاید همینگوی در سال‌های دوران جوانی از این مسأله غفلت کرد. اگرچه از نوشته‌هایش چنین برمی‌آید که بعد از سال‌ها به‌عمق اولین عشق زندگی‌اش پی می‌برد که همیشه در نوشته‌هایش تا آخر عمر او را همراهی می‌کند.
در کتاب مک لین چگونگی ازدواج با همسر دوم در زندگی همینگوی آورده شده که کمتر جایی منتشر شده است: «بعد از چند‌ سال زندگی مشترک همراه با نهایت عشق، اطراف نویسنده مشهور و جوان آن‌قدر شلوغ می‌شود که هرچند در بسیاری از مهمانی‌های اشراف ریچاردسون نیز حضور دارد ولی زن جوان نمی‌تواند آدم‌های جاه‌طلب اطراف همینگوی را تحمل کند و به‌خاطر همین بعد از مدتی تنها در خانه می‌ماند و به نقش مادری و همسری نویسنده ادامه می‌دهد البته این کار را با نهایت علاقه انجام می‌دهد.»
پائولین فیفر، دوست صمیمی و مشترک همینگوی و همسرش است و در نامه‌های متعددی خطاب به هر دوی آنها رابطه خود را با زوج طلایی همچنان ادامه می‌دهد ولی کم‌کم نامه‌های خطاب به همینگوی رنگ عاشقانه می‌‌گیرند و خطاب به همسر نویسنده بوی دلجویی همراه با تهدید و درخواست برای تأیید ازدواج بین آنها. همینگوی بالاخره با دوست صمیمی همسرش ازدواج می‌کند و جشن ازدواج زوج جدید با حضور 3 نفر عاشق یکدیگر در تابستانی زیبا در یکی از سواحل مدیترانه‌ برگزار می‌شود ولی زندگی همراه یک زن دیگر برای ریچاردسون سخت است و با وجود عشق بی‌نهایتش نسبت به همینگوی از او جدا می‌شود. بعدها در ازدواج‌های بعدی مردم درباره عشقی سوال می‌کنند که در نوشته‌های همینگوی به اسامی دیگر مربوط نمی‌شود و به عقیده مک‌لین، همه نوشته‌های سال‌های بعد همینگوی در پشیمانی خلاصه می‌شود که او از به‌هم زدن زندگی‌اش در پاریس احساس می‌کند.
همینگوی بعد از ریچارسون سه بار دیگر ازدواج کرد ولی تأثیر اخلاق و رفتار ریچاردسون در زندگی به قدری بود که تا انتهای عمرش او را رها نکرد و همیشه در نوشته‌هایش از پاریسی زیبا یاد می‌کرد که عشقی ساده به او بخشیده بود...


تعداد بازدید :  363