محمدرضا مرویمهاجر استاد پردیس کشاورزی و منابعطبیعی دانشگاه تهران
این مرد فقط فامیلیاش ساعی نبود، خودش هم ساعی بود. خاطرهای از او نقل میکنم. ساعی وقتی به فرانسه میرود و میخواهد در انستیتو اگرونومیک دانشجو شود به او میگویند، ریاضیات تو ضعیف است و باید ریاضیات بخوانی. میگوید، ریاضیاتتان را بدهید به من و میبیند کتابچهای است که سطح آن خیلی بالاست و برای ورود به آن انستیتو در پاریس سطح ریاضیات فوقدانشگاهی لازم بود. هرکدام از ما اگر در این موقعیت قرار بگیرد چه کار میکند؟ میرود آن کتاب را 10 بار یا 20 بار میخواند. اما ساعی آن کتاب را گذاشت کنار و گفت بچههای مدرسههای فرانسوی از سال هفتم ریاضیات میخوانند؟ گفتند بله. پس رفت و کتابهای ریاضی کلاسهای 7، 8، 9، 10، 11 و 12 را خرید و مطالعه کرد. همینطور ادامه داد تا بعد از 3، 4 ماه توانست ریاضیاتش را برساند به سطح انستیتو اگرونومیک و در آنجا قبول شد. این نشان میدهد که او ساعی بود.
وقتی انستیتو اگرونومیک را در پاریس تمام کرد، قرار بود برای فوقلیسانس به آمریکا برود. آن موقع از پاریس امکان رفتن به آمریکا وجود نداشت. باید به مارسی میرفت و در آنجا سوار کشتی میشد و با کشتی خود را به نیویورک میرساند. وقتی به مارسی رسید به او گفتند متاسفانه کشتی به مقصد آمریکا هر 2 یا 3 ماه یکبار حرکت میکند. شما 2 ماه دیگر بیایید، سوار کشتی شوید و به آمریکا بروید. ساعی در آن 2 ماه در مارسی یک اتاق اجاره کرد و درسش را خواند تا نوبت کشتی شود و بعد سوار شد و خود را به نیویورک رساند. در نیویورک آمریکاییهایی که میشناخت از او پرسیدند: تو کجایی هستی؟ گفت ایرانی هستم. آن موقع سال 1312 شمسی بود و ایران را نمیشناختند. گفتند، ایران کجاست و چطور از ایران به اینجا آمدی؟ مرحوم ساعی هم که اهل شوخی بود گفت، من سوار شتر شدم و با شتر آمدم. بعضی از آمریکاییها این حرف را باور کردند چون شناختی از ایران نداشتند.
او تصمیم داشت در برکلی رشته جنگل بخواند، رئیس دانشکده به او گفت: «جوان تو که در فرانسه کشاورزی خواندی، بیا و در معروفترین دانشکده اینجا کشاورزی بخوان.» اما ساعی به او گفت: «نه من میخواهم جنگل بخوانم. مملکت من خشک است، جنگل کم داریم و میخواهم جنگلبانی کنم.» رئیس دانشکده گفت: «احسنت. من به تو کمک میکنم که این رشته را بخوانی.» وقتی به ایران برگشت در اولین قدم پیش مرحوم احمد حسینخان عدل، وزیر وقت کشاورزی رفت و گفت: «جناب وزیر، جنگلهایی که ما داریم با این دایره جنگل و یک میز و سهتا صندلی کفایت نمیکند. ما احتیاج به ساختار مهمتری داریم. کمکم کنید.» آقای عدل به او گفت: «من به رئیس مجلس تلفن میکنم تا لایحهای ایجاد کند که دایره جنگل تقویت شود و شما هم پیش ایشان برو.» لایحه ایجاد شد و دایره جنگل تبدیل به ادارهکل جنگلها شد. امروز 70سال از آن زمان گذشته و ما مجددا نیاز به یک کریم ساعی داریم که برود پیش وزیر کشاورزی و به او بگوید، ساختار سازمان جنگلبانی ما در مقایسه با اهمیت منابعطبیعی ما کوچک است، آقای وزیر کمکم کنید و آقای وزیر باید این فرد و ساعیدوم را بفرستد پیش رئیس مجلس و به او تلفن کند و بگوید آقای رئیس، لایحهای تصویب کن که سازمانجنگلهای ما تبدیل به وزارت منابعطبیعی شود. ما بعد از 90سال احتیاج داریم که دوباره کار ساعی را تکرار کنیم. ساعی فقط این نیست که بیاییم از اسمش استفاده کنیم. عملکردش را باید ببینیم و این عملکرد را تحلیل کنیم. این مهم است. ما درباره تئوری زیاد صحبت کردهایم و منابعطبیعیمان را خوب میشناسیم و روضهخوانی هم زیاده کردهایم، فقط مانده بنشینیم گریه کنیم. من معتقدم دیگر درباره تخریب منابعطبیعی صحبت نکنیم. به اندازه کافی همه ما میدانیم که منابعطبیعیمان مهم و درحالتخریب است. پس چه کار کنیم؟ اقدام، حرکت و اولین حرکت این است که توجه کنیم ساختار تشکیلاتی دولتیمان در حدی که جنگلهای ما برایمان اهمیت دارند، نیست. سازمان جنگلبانی ما برای این زمینه کوچک است. یا بیاییم منابعطبیعیمان را کوچک کنیم که نمیتوانیم و نباید بکنیم یا سازمان جنگلبانیمان را بزرگ کنیم. امروز وضع بهگونهای است که حتما باید این سازمان تبدیل به وزارت منابعطبیعی شود و اگر این وزارت با سازمان محیطزیست نیز همراه باشد که احسن و بهنفع مملکت و آینده ما است.
اینکه این فضا و این سازمان برای منابعطبیعی ما کم و کوچک است، تقصیر خود ما است و باید این زمینه را اگر محق میدانیم سطح جلسات و سقف جلسات را بالا ببریم که دکتر روحانی در هر جلسهای که از کشاورزی صحبت میکند، منابع طبیعی را هم به آن اضافه کند. من بسیار از اینکه این روز بهعنوان روز جنگلبان معرفی شده خوشحالم و با آن موافقم، برای اینکه حرفه ما باید جابیفتد. ما همه جنگلبان هستیم و شاید 50سال باید وقت صرف شود که حرفه ما جا بیفتد. چرا 50سال؟ اینجا خاطرهای از زمانی که تازه از سوییس برگشته و استادیار دانشکده سمنان بودم، نقل میکنم. در سمیناری که برای بررسی مسائل و مشکلات منابعطبیعی کشور برگزار شد، درحالصحبت از جنگلبانی بودم و خیلی برایم عادی بود که خودم را جنگلبان بنامم ولی در آن زمان عناوین جنگلبان، جنگلدار، سرجنگلدار، مهندسجنگل و استاد جنگل طبقهبندی شده و برای بعضیها باعث تعجب بود که یک استادیار جوان میگوید، من جنگلبان هستم. من این موضوع را نمیدانستم. وقتی جلسه تمام شد، نامه بلندبالایی برایم نوشتند که آقای دکتر ما افتخار میکنیم که شما خودتان را جنگلبان معرفی کردید. مدت زمانی طول کشید تا فهمیدم منظور آنها چیست. منظورشان این بود که شما درست است که استاد دانشگاه هستید اما جنگلبانید. حرفه ما جنگلبانی است. وقتی میپرسند چه کاره هستید اغلب میگویند، من دکترا یا فوقلیسانس در جنگلداری دارم که درست است اما اینها مدارک دانشگاهی است و حرفه همه ما جنگلبانی است. بنابراین من بهعنوان استاد دانشگاه افتخار میکنم که اگر کسی از من بپرسد شغل شما چیست در درجه اول نمیگویم من استاد دانشگاه هستم بلکه من خواهم گفت یک جنگلبان هستم و به این جنگلبانی افتخار میکنم. همه ما باید افتخار کنیم.
جنگلبان یک ویژگی دارد که سایرین ندارند و آن ویژگی این است که او در 3 نسل زندگی میکند، در نسل دیروز، در نسل امروز و در نسل فردا! نسل دیروز تجربه گذشته است. جنگلبان دقت میکند، جنگل را میبیند، تخریب را میبیند و از آن درس میگیرد. میگوید تا دیروز این کار را نکردیم. این دیروز است. امروز او شروع میکند به برنامهریزی برای فردا. در شغلهای دیگر کمتر فردی پیدا میشود که به فکر فردا باشد و یکی از مشکلاتی که ما در مملکتمان داریم همین است که خیلی از مدیران ما به فردا و فرداها کم توجه میکنند. اما ما باید همیشه به فردا فکر کنیم چون شغلمان جنگلبانی است. دیروز را در نظر بگیریم، امروز را کار کنیم و برای فردا برنامهریزی کنیم. یکی از کارهایی که برای فردا باید انجام دهیم درمورد روند بهرهبرداری از جنگلهاست که روند فعلی جنگلهایمان را به نابودی میبرد. این تجربه 40 ساله من است. لازم است در اینباره اقدامی انجام دهیم و زمان آن رسیده که تحولی در زمینه جنگلبانی ایجاد کنیم. یکی از آن تحولات استراحت جنگل است. اگر قرار است آنچه تا دیروز بوده را ادامه دهیم، منابعطبیعی ما از بین خواهد رفت.