با کوه در میان بگذار
نویسنده: جیمز بالدوین
ترجمه: محمدصادق رئیسی
ناشر: نقش جهان
280 صفحه
40هزار تومان
این روزها عبارت «جان سیاهان مهم است» را در گوشهوکنار جهان بسیار میشنویم؛ عبارتی که عمری بیش از یک قرن دارد و یکی از دغدغههای اصلی جیمز بالدوین یکی از بزرگترین نویسندههای سیاهپوست بوده است که در شاهکارش «با کوه در میان بگذار» (و خاطراتش در کتاب «من کاکاسیاه تو نیستم» که فیلمی به همین نام شده) بخشی از زندگی سیاهان را در آمریکا تصویر کرده است. «با کوه در میان بگذار» از زمان انتشارش یعنی سال 1953 تا امروز، از سوی چهرههای مختلف مورد ستایش قرار گرفته؛ ازجمله تونی موریسون، برنده نوبل ادبیات 1993 و لنگستون هیوز، شاعر فقید آمریکایی. امروزه از رمان «با کوه در میان بگذار» بهعنوان یکی از کلاسیکهای ادبیات آمریکا و جهان یاد میکنند؛ چنانچه مجله تایم سال 2005 آن را یکی از صد رمان بزرگ قرن معرفی کرد. همچنین کالم توبین، نویسنده برجسته ایرلندی سال 2014 آن را در فهرست 200 رمان بزرگ انگلیسیزبان از 1950 قرار داد. سال 2019 نیز روزنامه تلگراف آن را چهلوهشتمین رمان بزرگِ همه اعصار لقب داد.
سیاست شادکامی
نویسنده: دِرِک باک
ترجمه: نرگس سلحشور
ناشر: نشر نو
383 صفحه
67هزار تومان
در نظریههای سیاسی چهار غایت بسیار مهم برای حکومت برمیشمارند: ۱. آزادی، ۲. برابری، ۳. عدالت و ۴. شادکامی. این چهار غایت، هم مبنایی برای تصمیمگیری اخلاقی و هم مبنایی برای داوری اخلاقی حکومتها هستند. کتاب «سیاست شادکامی» دِرِک باک است از غایت چهارم، یعنی شادکامی. مدعای اصلی دِرِک باک این است که اولا تأکید صرف بر بهروزی عینی، ما را به مقصود نمیرساند. ثانیا شاخص ذهنی بهروزی مخصوصا شادکامی بهشدت در کیفیت زندگی انسانها تأثیر دارد. بنابراین، تحقیقات جدید به ما میگویند که روایتهایی از بهروزی که بر شاخصههای ذهنی مبتنیاند، نهتنها باید در زندگی فردی و شخصی جدی گرفته شوند، بلکه حکومتها و سازمانهای بینالمللی نیز باید آن روایتها و شاخصهها را لحاظ کنند. شاخصههای بهروزی ذهنی یا همان شادکامی عبارتند از: ازدواج، روابط اجتماعی، استخدام (که شامل داشتن شغل و در کنار آن رضایت شغلی است)، سلامتی محسوس، دین و باور دینی و کیفیت حکومت.
سفر سیلکا
نویسنده: هدر موریس
ترجمه: سارا حسینی معینی
ناشر: کولهپشتی
360 صفحه
50هزار تومان
انسان گاهی در موقعیتی قرار میگیرد که انتخاب بسیار دشوار است، ماجرای سیلکا در اردوگاه نیز از چنین چیزی حکایت دارد. سال 1942 سیلکا که فقط 16سال دارد، به اردوگاه آشویتس-بیرکناو اعزام میشود و هنگام ورود، فرمانده اردوگاه شیفته زیبایی او میشود. سیلکا که بهزور از زندانیهای زن دیگر جدا شده است، خیلی زود درمییابد که قدرت حتی اگر ناخواسته بهدست آمده باشد، ضامن بقاست. پایان جنگ جهانی و آزادسازی اردوگاه نیز منجر به رهایی سیلکا نمیشود. ارتش شوروی او را به جرم همدستی با دشمن برای گذراندن محکومیتی پانزدهساله به اردوگاه کار اجباری در سیبری میفرستد؛ جایی که سیلکا در آن با مشکلات تکراری و گاه جدیدی مواجه میشود. او که هر روز با مرگ و زندگی در جدال است، به وجود نیرویی در خود پی میبرد که حتی تصورش را هم نمیکرد آن را داشته باشد. او در بیرحمانهترین شرایط با حمایت پزشکی رئوف در بیمارستان اردوگاه به پرستاری بیماران میپردازد.