عباس عبدی روزنامهنگار
روزنامه شهروند دو هزارمین شماره خود را نیز منتشر كرد و موجب خوشحالی جامعه مطبوعاتی و همكاران و علاقهمندان به «شهروند» شد. باید این ویژگی و عدد نمادین را به همه دستاندركاران فعلی و گذشته آن تبریك گفت و برای آنها در رسیدن به موفقیتهای بیشتر اظهار امیدواری كرد. روزنامهای كه به تأمین حرفهای یكی از مهمترین نیازهای جامعه امروز که همان كمك و امداد در عصر جدید است، مربوط میشود. نیازی که برخلاف گذشته تأمین آن تبدیل به یك صنعت و تجهیزات و دانش و یك سازمان و مدیریت پیشرفته شده است كه وظیفه تأمین یكی از نیازهای مهم بشری را دارد. هنگامی كه به یك فرد گمشده در جنگل و كوه یا پرتشده از بلندی یا گیركرده زیر آوار زلزله یا... كمك میكنیم، بیش از هر چیز داریم خودمان و انسانیت خود را ارج مینهیم و هنگامی كه انجام این وظیفه داوطلبانه است، به معنای ترویج و تبلیغ نوعی از همبستگی عالی میان آحاد جامعه است. انجام و انعكاس درست این اقدامات از خلال رسانه نیز جزء مهمی از این رسالت است.
به همین مناسبت این یادداشت را معطوف به مسأله فوری و فوتی مطبوعات ایران كه همان جنگ برای بقای آن است مینویسم. وضع مطبوعات ایران به مثابه كسی است كه زیر آوار زلزله قرار دارد یا روی یك پشت بام كه سیل اطراف آن را گرفته و هر آن ممكن است باعث تخریب ساختمان و فوت پناهگیرنده شود. این وضع اورژانسی و نیازمند امدادونجات فعالان هلال احمر است. آیا نجات این نهادِ نیازمند به امدادونجات ممكن است؟ تا كی میتوان زیر آوار ماند و با زحمت نفس كشید و خفه نشد؟ تا كی پشت این بام باید بود و بدون آب و غذا و... مقاومت كرد؟ آیا حس ناامیدی بر ما غلبه خواهد كرد؟ به تعبیر دیگر آیا از ناامیدی تلف نخواهیم شد پیش از آنکه از بیتنفسی
خفه شویم؟
اگر بخواهیم تحلیلی از تفاوت میان ویژگیهای كشورهای توسعهیافته و باثبات با دیگران ارایه كنیم، بهناچار باید به برخی از ویژگیهای پایدار آنها اشاره كرد؛ ازجمله باید به ثبات و پایداری نسبی مطبوعات آنها اشاره کرد. اگر ما با رسیدن به دو هزارمین شماره خوشحال میشویم، آن جوامع رسیدن به شماره چند دههزار برایشان امری جاافتاده و عادی است. ثبات و پایداری نشانهای از حفظ حقوق رسانهای و نیز كاركرد موثر مطبوعات آنهاست. مطبوعات ایران در شرایط كنونی در وضعیت احتضار به سر میبرند. شاید برخی از افراد از این وضعیت استقبال كنند و از اینكه از شرّ این موجود مزاحم خلاص میشوند، خوشحال شوند! بهطور قطع تعدادی از آنان كه در پی فساد و نظارتنداشتن عمومی هستند در ابراز چنین رفتاری محق هستند! ولی اگر كسانی پیدا شوند كه صادقانه گمان كنند روزنامهها و روزنامهنگاران مانع ثبات و آرامش و پیشرفت جامعه هستند، باید گفت كه در اشتباه محض قرار دارند. جامعه بدون رسانه و مطبوعات آزاد بهترین محل برای كشت و پرورش بدترین موجودات و فسادها و بیقانونیهاست؛ واقعیتی که تاکنون بارها تجربه کردهایم.
مطبوعات و رسانهها در ایران از ابتدای شكلگیری تحت فشار و نظارت غیرمعقول و سانسور قرار گرفت. فرازوفرودهایش را در جریانات ۱۵۰ سال گذشته میتوانیم مشاهده كنیم. ولی این نهاد مهم پس از سال 1379 در سراشیبی بهظاهر بازگشتناپذیری قرار گرفته است.
مطبوعات ایران كه تا سال 1379 به اوج خود رسیدند
با شوك بهار 1379 دچار ركود شدند، ولی این امر به تنهایی
بقای بلندمدت این نهاد را تهدید نمیكرد. چند اتفاق دیگری رخ كه داد امكان نفسكشیدن را برای رسانههای مستقل سختتر كرد.
نخستین رویداد ورود فضای مجازی و اینترنت بود. این اتفاق موجب شد كه محدودیت در امر رسانهای مطبوعاتی را از طریق فضای مجازی و وبلاگی و سایتها جبران كنند. درواقع اصل توسعه فضای مجازی مشكلی نبود كه خیلی هم خوب بود، آنچه كه مشكلآفرین شد، كوچكردن انجام حرفه روزنامهنگاری به فضای مجازی بود كه فاقد استانداردهای مورد قبول این حرفه بود. در نتیجه طی دو دهه گذشته با فضایی مواجه شدهایم كه نیازهای رسانهای جامعه را بدون استانداردهای لازم تأمین میكند. آنان كه دشمن مطبوعات بودند، اكنون باید شاهد رویش آنچه كه كشت كردند باشند. این امر موجب شكلگیری فرآیندی تشدیدكننده شد؛ به این معنا كه با تأمین نیازهای رسانهای و خبری مردم از فضای مجازی، اقبال به روزنامهها كمتر شد و مطبوعاتی كه فاقد توان رقابت با فضای مجازی بودند، هر روز ضعیفتر شدند و توان اقتصادی آنان نیز كمتر شد.
اثبات این ادعا خیلی ساده است نمونهای تقدیم میکنم. شخصا در سال 1378 و 1379 با حضور نیمهوقت در روزنامه حدود 500 تومان حقوق ماهانه میگرفتم كه به قیمت امروز و مطابق شاخص رسمی قیمتها حدود 30 برابر باید شود؛ یعنی 15 میلیون تومان. روشن است كه چنین دستمزدی در هیچ روزنامهای برای آن حد از كار پرداخت نمیشود؛ یكسوم آن نیز به سختی پرداخت میشود.
با تضعیف اقتصاد كشور وضع آگهیها نیز سیر نزولی پیدا كرد و آنهایی هم که ماندند به فضای مجازی داده شدند. روزنامه همشهری كه زمانی درآمدهای كلانی داشت، اكنون باید با فروش اموال به حیات خود ادامه دهد. تیراژ روزنامهها به طرز وحشتناكی كاهش یافته است؛ به طوری كه هیچ مدیری حاضر نمیشود تیراژ خود را منتشر كند. مهمتر از تیراژ كاهش اثرگذاری و در عین حال افزایش محدودیتها بود.
اتفاق دوم ورود گسترده رسانههای عمومی وابسته به منابع عمومی به عرصه رسانه بود. انواع و اقسام نهادها درست یا نادرست كوشیدند كه وارد این میدان شوند. برخی از آنها بهنسبت تخصصی بودند كه چندان جای نگرانی نبود ولی رسانههای عمومی و خبرگزاریها و سایتهایی كه با بودجههای شفاف و غیرشفاف از منابع عمومی جانشین مطبوعات شدند، به كلی كاركرد مطبوعات و رسانههای آزاد را مختل كردند. علت چنین ورودی دقیقا با همین هدف بود كه جزئیات آن نیازمند نوشته دیگری است.
پسافتادگی مطبوعات از فضای جدید رسانهای و حضورنداشتن آنها در فضای مجازی و ضعفهای قانونی برای حمایت از كپیرایت یا حقالتألیف موجب تضعیف اثرگذاری و توان اقتصادی مطبوعات شد.
همزمان اتفاق سومی رخ داد كه روزنامهنگاران را تضعیف كرد و آن توقف فعالیتهای انجمن صنفی بود. اتفاقی كه از سال 1384 به نحوی آغاز شد و در سال 1388 به سرانجام رسید و حدود 8 سال طول كشید تا انجمنی دیگر در جغرافیایی محدودتر شكل گیرد ولی در این فاصله شكاف موثری میان نسلهای قبلی و بعدی روزنامهنگاران به وجود آمده بود كه هنوز هم رفع نشده است. بیرغبتی در مشاركت صنفی كه احیانا از ناامیدی نیز است و رواج بدبینی و خودزنی محصول این وضعیت است.
این شرایط بود تا آنكه بلای كرونا نازل شد! كالای مطبوعات كاغذی كه سهم بسیار كمی در سبد هزینههای خانوار داشت، به یكباره از این سبد ناپدید شد. مشكلات اقتصادی دولت نیز از حمایتهای آن كاست و وضعیت اقتصادی بد شركتها دریافت آگهیها را دچار مشكلی مضاعف كرد. بنابراین مطبوعات پیش از کرونا در دو عرصه میدان رقابت را واگذار كرده بودند: در زمینه آگهیها در برابر سایتهایی مثل دیوار و در رسانه دیجیتال كه هیچ روزنامه دیجیتالی نتوانسته بود در این میدان عرض اندام كند؛ به همین علت با شیوع كرونا بیش از پیش تنها و حاشیهای شدند. مطبوعات خصوصی توان رقابت با مطبوعات عمومی و دولتی را نیز از حیث اقتصادی و امنیت حرفهای نداشتند. مطبوعات دولتی و متکی به منابع عمومی از چارچوب هزینه و فایده تبعیت نمیكنند و از بودجههای عمومی ثابت بهرهمند هستند؛ ولی مطبوعات خصوصی باید هزینه و فایده كنند. به همین علت دو روزنامه اعتماد و شرق در فاصله كوتاهی اقدام به تعدیل نیرو كردند كه به لحاظ دخل و خرج قابل فهم است ولی از یك زاویه دیگر مورد نقد روزنامهنگاران است. اینكه ارزیابی مالی یك روزنامه را فقط در یك مدت كوتاه انجام نمیدهند. روزنامهای كه حدود دو دهه سود كرده و سودهای خوبی هم داشته، طبعا میتواند از ذخیره سود خود برای مدتی نیز مصرف كند تا اینكه مشكل برطرف شود و اگر نشد، آن گاه اقدام به تعدیل كند. این شرایط بد را باید موقتی فرض كرد نه دائم. بنابراین انتظار میرفت كه مدیران مسئول از این نظر خویشتنداری كنند. فراموش نكنیم كه روزنامهها مثل یك خانواده هستند. روزنامهنگاران بهویژه افراد قدیمی آنها نسبت به روزنامه خود نوعی حس مالكیت معنوی دارند.
در هر حال آنچه میتوان گفت این است كه وضعیت مطبوعات ایران چه در بخش كاغذی و چه در حوزه دیجیتال مطلوب نیست و این به زیان كشور است. شاید مسئولان امر یا دغدغه این مسأله را به اندازه كافی نداشته باشند یا امكانات و مقدورات آنان چندان محلی برای اقدام باقی نگذارد؛ ولی دو ركن دیگر یعنی روزنامهنگاران و مدیران مسئول هستند كه هر كدام باید در قالب اولویتهای خود متحد شوند ولی خرجكردن از روزنامهنگاران میتواند موجب سرافكندگی بدی برای مدیران مسئول شود و شكافی را میان آنان ایجاد كند كه هیچگاه یا به این زودیها ترمیم نشود. روزنامهنگاران نیز بدون هویت جمعی و اتحاد هیچ كاری نمیتوانند انجام دهند. گام اول اتحاد در هر سطحی است؛ به جای اتهامزنی بیپایه و پرهیز از مشاركت باید با مشاركت حداكثری خود جایگاه روزنامهنگاری را ارتقا دهیم.