شماره ۴۶۷ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۵ دي
صفحه را ببند
شب یلدا بی‌پایان

من حامد رحیم‌پور، 26ساله از اردبیل هستم و از  8سال پیش به‌عنوان امدادگر در جمعیت هلال‌احمر فعالیت کرده‌ام و اکنون دارای درجه نجاتگر یک  هستم. در آخرین روز پاییز ‌سال 91 به همراه تیم نجاتگران در پایگاه جاده‌ای اردبیل و مغان در گشت بودیم، روشنی روز آرام‌آرام جای خود را به تاریکی شب می‌داد و ما که دور از خانواده برای خدمت به هموطنان آمده بودیم در پی تدارکات شب‌نشینی ساده برای شب یلدا بودیم.
حوالی ساعت 7شب افسر راهنمایی‌و‌رانندگی گزارش حادثه‌ای را داد. پس از گرفتن اطلاعات و گزارش حادثه با خودرو ست‌نجات به محل حادثه اعزام شدیم.
تصادف حاکی از برخورد مستقیم دو خودرو زانتیا و پیکان بر اثر سرعت بیش از حد مجاز و عجله رانندها برای زودتر رسیدن به مقصد بود.
از وسایلی که در خودرو پیکان دیده می‌شد  و هندوانه ریخته پاش شده روی خیابان  معلوم بود که راننده پیکان طبق آداب و رسوم وسایلی را تهیه کرده و به خانه نامزدش می‌برد، این موضوع بعدها از زبان اطرافیان آن فرد نیز بیان شد. فاجعه دردناک و دلخراش بود، شدت حادثه قابل بیان نبود. عدم‌رعایت قانون، عجله رانندها باعث ایجاد یکی از تلخ‌ترین حوادث امدادی من در این 8‌سال شده بود.
شدت برخورد 2 خودرو به‌حدی بود که  آتش‌سوزی رخ داده بود، یکی از راننده‌ها سوخته بود و دیگری نیز دم به دم جان داده بود. بوی سوختگی فضای اطرف حادثه را گرفته بود.
تلخی حادثه دل هر انسانی را می‌لرزاند، هیچ‌کس جرأت حضور در محل حادثه را نداشت و به صحنه نزدیک نمی‌شد  ولی ما براساس وظیفه خود به اجساد نزدیک شدیم و با کمال تاسف باید بگویم که مجبور شدیم  که دو فرد فوت‌شده را  روی برانکارد قرار دهیم.
نه تنها آن شب یلدا بیدار ماندیم بلکه چند شب به‌خاطر ناراحتی شدید و دلخراش بودن حادثه نتوانستیم بخوابیم و غذایی بخوریم، مدت‌ها بوي دود حاصل از سوختگی فرد فوتی را بر مشام خود حس می‌کردم.
بعد از سال‌ها هنوز هم که هنوز است خاطره شب یلدا به پایان نرسیده و آزارم می‌دهد. به امید آن‌که دیگر شاهد چنین شب‌هایی نباشیم و شب یلداهای خوشی داشته باشیم.


تعداد بازدید :  252