سعید اصغرزاده
تلفن «شهروند» زنگ میخورد و یکی از بچهها را میخواهند. یکی که درخصوص کودکان کار و خیابان مطلب مینویسد را به نام میخوانند. شمارهای میگذارند و تماسی گرفته میشود. برقراری ارتباط به همین سادگی است. ما در اینجا چیزهایی را مینویسیم که برخاسته از دل جامعه باشد و بنا نیست در فضایی خیالی به حرافی بپردازیم. بهقول دکتر گودرزی عزیز در جمع دستاندرکاران شهروند؛ وظیفه ما کمک به وضع جامعه است درحرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب...
آنسوی خط خانم مدنی است. از انجمن حامیان کودکان کار و خیابان با ششصد هفتصد تا بچه! بدون چشمداشت کار میکنند. تنهایند و میخواهند شنیده شوند. تنها که میگویم این نیست که بیهمراه باشند. و این نیست که فقط این تشکل در این زمینه کار میکند، موضوع این است که چرخههای مکمل کار آنها گم است. دولت و نهادهای مسئول گماند. رسانهها گم هستند و حاصل گفتوگو این است که چه باید کرد؟ شعارشان این است: این در خانه مهر است که باز مانده هنوز!... ترس برم میدارد. این قید هنوز، آزارم میدهد. مگر بناست که این درها هم بسته بشوند؟ و چه باید کرد که این تلاشها دیده شوند. و این مهربانیها افزون شوند و...
ناخواسته به سراغ سایتشان میروم. پر از خبر و خاطره و دلنوشته است. یک کودک کار10 ساله با خدا حرف زده. دلش میخواهد مهندس شود و یک ماشین داشته باشد و یک جت و کلی کبوتر! دلنوشتههایی از این دست زیاد است. به آرزوهایی کوچک و بزرگ و برمیخورم به نوشتهای از یک کودک چهارده ساله به اسم (ر.م). آخرین باری که به اسمی اینگونه برخوردم خبری بود از محاکمه یک مقام دولتی و خبرهایی از اختلاسها و دزدیها. آن موقع اما ذهنم پر از نفرین میشد و الان دلم غش میرود که این کودکان چه فرهیختهاند بعضی و چه ظلمی است محروم کردن آنان از حضور در جایگاه واقعیشان در اجتماع امروز ایران! نوشته بود: خدایا ازت میخوام یک کشور خوب داشته باشیم و به داشتنش افتخار بکنیم، نه اینکه از همه پنهونش کنیم!
ماندهام که این کودک 14 ساله چرا کشورش خوب نیست و چرا میخواهد پنهانش کند؟ و ماندهام که بگریم یا به او که برای کشورش خواهان افتخار و عزت است، ببالم؟ این انجمن عجب آرزوهایی را در دل کودکانش پرورش داده یا عجیب کودکانی که توانستهاند مجالی برای حرف زدن در گوشهای از این دنیای بیرحم پیدا کنند.
در معرفی این انجمن آمده بود: انجمن حامیان کودکان کار و خیابان درسال 1381 با مجوز رسمی وزارت کشور و موافقت اصولی بهزیستی با شماره ثبت 14174 آغاز به کار کرد. این انجمن همچنین درسال 1390 موفق به دریافت گواهینامه بینالمللی SGS از ژنو شد. این انجمن تشکلی است مردمی، غیردولتی، غیرسیاسی و غیرانتفاعی که فرصتی فراهم کرد تا افرادی که سالها تجربه کار در زمینه ترویج پیماننامه حقوق کودک داشتند دست به حرکتی عظیم بزنند. هدف این تشکل نهتنها تحت پوشش قرار دادن کودکان آسیبدیده (اعم از کار، خیابان، پناهنده، محروم، نیازمند و دور مانده از آموزش) میباشد بلکه آشنا نمودن آحاد جامعه با این معضل اجتماعی و جلوگیری از رشد بیرویه آن نیز در سرلوحه کار این انجمن قرار دارد.
دلم نمیآید که از فعالیتهای روزانهشان ننویسم و از شما نخواهم که به یاری کسانی بشتابید که به یاری کسانی شتافتهاند که نیازمند یاری هستند. فعالیتهای انجمن:
سوادآموزی کودکان و پدران و مادران آنها.آموزش مهارتهای زندگی برای داشتن زندگی بهتر. پیشگیری از ناهنجاریهای رفتاری ازجمله اعتیاد و بزهکاری.حرفه آموزی. آموزش بهداشت. خدمات پزشکی و درمانی.مشاورههای روانشناسی و مددکاری. پرکردن اوقات فراغت با ورزش، کتابخوانی، نقاشی و... برپایی آیین و جشن به فراخورهایی چون روز جهانی کودک، نوروز، آغازسال تحصیلی و... برگزاری اردوهای مختلف، تهیه و ارایه لوازم التحریر و کتاب، تهیه و ارایه لباسهای فصل، تغذیه روزانه، تهیه و ارایه بستههای بهداشتی، توانمندسازی خانوادهها با برگزاری کارگاههای آموزشی در زمینه تنظیم خانواده، تعلیم و تربیت و رعایت حقوق کودک، پژوهش در حوزه فعالیتهای انجمن و زمینههای مرتبط و....
با خانم مدنی قرار گذاشتهایم یک روز برویم آنجا. یک روز بچههایشان را بیاورند گردش علمی در «شهروند». یک روز برویم کوه. یک روز با آنها چای بخوریم در خیابان یا زیر پل یا کافیشاپ. چه فرق میکند که کجا باشد. آدمها محتاج دیدن هم هستند. آدمها محتاج هم هستند. آدمها هنوز آدم هستند. در خانه مهر را هیچکس نمیتواند گل بگیرد تا وقتیکه قلبهایی برای قلبهایی میتپند.