شماره ۴۶۷ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۵ دي
صفحه را ببند
گفت‌وگو با رضا مولایی
مجید قربانی اصلی داستان بود

آوا پرتو|  رضا مولایی، بازیگر نقش مجید در سریال «پرده‌نشین»، یکی از بازیگران تئاتری‌ای است که سابقه درخشانی به واسطه حضور در این عرصه به دست آورده است. او به واسطه حضورش در این عرصه با کارگردانان مطرحی همچون حمید سمندریان، داوود میرباقری و بهمن فرمان‌آرا همکاری کرده است. با او در رابطه با نقش‌اش در سریال «پرده‌نشین» گفت‌وگویی کردیم.
برای بازی در نقش مجید چطور انتخاب شدید؟
اوایل امسال تئاتری اجرا می‌کردیم که در آن خانم تیرانداز هم حضور داشتند. خانم تیرانداز که در آن زمان به‌عنوان بازی‌گردان سریال«پرده‌نشین» انتخاب شده بودند، مرا به آقای شعیبی معرفی کردند و سپس به دفترشان دعوت شدم. اما بعد از این ماجرا، خانم تیرانداز به دلایلی با این پروژه همکاری نکردند و قضیه همکاری من با این پروژه هم نامشخص ماند. اما چند ماه بعد که آقای سرابی به جای خانم تیرانداز آمدند، مجددا برای این کار از من دعوت کردند، فیلمنامه را خواندم و به توافق رسیدم.
از ابتدا هم قرار بود این نقش را بازی کنید؟
درواقع با این‌که از مدت‌ها قبل، از ساخت این پروژه اطلاع داشتم، آخرین نفری بودم که به گروه اضافه شدم؛ با همان نقش مجید که از ابتدا دوست داشتم آن را بازی کنم.
شاکله این نقش از ابتدا در فیلمنامه به همین شکلی بود که در سریال دیدیم یا در اجرا تغییر پیدا کرد؟
توضیحی که به من در رابطه با نقش دادند به همان شکلی بود که در سریال دیدیم. شاید در یک قسمت‌هایی فقط سیناپس را در اختیار داشتم، اما دقیقا می‌دانستم که کاراکتر مجید از چه نقطه‌ای شروع می‌شود و به کجا می‌رسد؛ یک آدم به اصطلاح خاکستری که نه خیلی مثبت و نه منفی بود. خودم این بینابینی را خیلی دوست داشتم. سختی این نقش هم در همین ویژگی‌اش خلاصه می‌شد. احساس تردید و دو دلی که کاراکتر مجید داشت به مخاطب هم انتقال داده می‌شد و مخاطب تا آخر قصه نمی‌دانست که او آدم خوبی است یانه. من این ویژگی مجید را خیلی دوست داشتم.
شخصیت مجید را می‌توانیم تنها قربانی اصلی   سریال بدانیم؟
در این‌که مجید قربانی می‌شود، شکی نیست. ما اگر نگاهی به دنیای اطرافمان در جامعه بیندازیم، متوجه می‌شویم که بسیاری از آدم‌هایی که محق یکسری از اتفاق‌ها نیستند، بلاهایی سرشان می‌آید و قربانی ماجراهایی می‌شوند که حق‌شان نیست و به راحتی گرفتار بلندپروازی‌ها و زیاده‌خواهی‌های خزاعی‌ها و مرادی‌ها می‌شوند. با این‌که در پایان برای این شخصیت، اتفاق عجیب و غریبی افتاد و حتی برای خودم نیز غافلگیر‌کننده بود، اما من این پایان را دوست داشتم. چون زمانی‌که سیناپس را می‌خواندم برایم سوال ‌برانگیز بود که مجید چه کاری انجام می‌دهد که چنین اتفاقی برایش می‌افتد. من به خاطر این شائبه و سوال‌هایی که در ذهن خودم و مخاطب به‌وجود می‌آمد شخصیت او را دوست داشتم.
یعنی از ابتدا می‌دانستید که قرار است این اتفاق برای نقش‌تان بیفتد؟
نه، از ابتدا اتفاقاتی که قرار بود تا قسمت 27 و 28 برای او بیفتد را می‌دانستم اما به تدریج که کار به جلو پیش رفت این قضیه را فهمیدم.
خودتان چقدر آدم‌هایی مثل مجید را   در جامعه دیده بودید؟
ببینید وقتی یک دزدی یا اتفاقی مشابه سریال (رانت‌خواری، کلاهبرداری و...) در جامعه می‌افتد و اگر کسی بخواهد دنبال سرکرده و عاملان این اتفاق‌ها بگردد کلی آدم هم به غیر از خودش در این ماجرا قربانی می‌شوند. برای همین، آدم‌هایی مثل مجید در جامعه تعدادشان زیاد است.
به‌نظرتان این اتفاق بیشتر برای طبقه پایین و   ضعیف‌تر جامعه می‌افتد؟
نه. هرکسی و در هر قشری اگر با آگاهی سراغ انجام کاری برود مسلما دچار چنین مسائلی نمی‌شود. اگر مجید صاحب نگاه بود و آگاهی داشت چنین اتفاقی در انتها برایش نمی‌افتاد و قربانی نمی‌شد. مجید بیشتر یک رفیقِ   دلسوز بود. منتهی مدل دلسوزی را بلد نبود که چطور ابراز کند. اگر باهوش بود و می‌توانست فکر کند مطمئنا زودتر از این‌که اتفاقی برایش بیفتد، جلوی ماجراها را می‌گرفت.
فکر می‌کنید آقای شعیبی از این جهت که شما بازیگر تئاتر بودید، این نقش را به شما پیشنهاد   دادند؟
اگر در انتخاب باقی نقش‌ها هم دقت کرده باشید آقای شعیبی وسواس خاصی نشان داده‌اند. درواقع با توضیحاتی که از نقشم ارایه داده بودند، سختی‌های نقش را هم می‌دانستم. ایشان به خاطر لطف و اعتمادی که نسبت به ما داشتند، می‌خواستند از بچه‌های تئاتر و با تجربه استفاده کنند. چون نقش‌ها سخت بود و باید کاملا شبیه به زندگی در می‌آمد.
در طول کار بازیگران هم حق اظهارنظر درباره نقش‌شان داشتند؟
ویژگی مهم آقای شعیبی این است که چون خودشان بازیگر هستند، ارتباط‌شان با بازیگرها خیلی خوب است. ما حق پیشنهاد داشتیم ولی نه به این شکل که همه چیز در کار تغییر پیدا کند. قبل از شروع سکانس‌ها، با آقای شعیبی و سرابی تمرین می‌کردیم و اگر کسی پیشنهاد و نکته‌ای داشت به آقای شعیبی می‌گفت. آقای شعیبی هم اگر از پیشنهادی خوشش می‌آمد از آن استفاده می‌کرد. فکر می‌کنم یکی از دلایلی که باعث شد همه بازی‌ها یکدست در بیاید، این بود که همه تلاش می‌کردند تا به نقطه مورد نظر کارگردان برسند.
کارگردان چقدر برای باورپذیری فضای کار   به بازیگرها کمک می‌کرد؟
خیلی مهم است کارگردانی که از مانیتور بازی‌ها را نگاه می‌کند، خودش بازیگر باشد و بازی‌ها را بشناسد. ما همیشه فکر می‌کنیم کارگردان باید یک چیز خاصی را به بازیگر بگوید، اما در این پروژه، کارگردان به دلیل شناختی که از بازیگری داشت همه قلق‌های بازیگری را می‌دانست. حرکات و چیزهای اضافی بازیگر را می‌گرفت و آنها را روتوش و هرس می‌کرد. به نظرم آقای شعیبی کارگردان و بازیگر باهوشی است که نگاه و سبک خودش را دارد و بازیگر در همان جلسه اول و دوم کاملا می‌تواند خودش را به کارگردان بسپارد و به او اطمینان کند.
به نظرتان تلویزیون برای این‌که سریال‌‌های موفق‌تری بسازد تا مردم کمتر به سمت برنامه‌های ماهواره بروند چه عملکردی را باید درپیش بگیرد؟
کاری که باید انجام شود کار خیلی خاص، عجیب و غریبی نیست. کاری که در این سریال انجام شد دلسوزی و نگاه درست گروه آن بود. یعنی آقای شعیبی و رضوی می‌دانستند که به چه چیزی قرار است برسند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کردند. این سریال به این شکل نبود که 3، 4 ماهه تمام شود. تمرین، کار و تلاش وجود داشت و همه از این کار راضی بودند. زمانی‌که برای کاری وقت گذاشته و انرژی صرف شود و عجله‌ای در آن وجود نداشته باشد، مطمئنا اتفاق خوبی برای آن کار می‌افتد.
شما همزمان با پخش این سریال نمایش «مردی برای تمام فصول» را هم اجرا می‌کردید. کمی از تجربه همکاری با بهمن فرمان‌آرا  و نحوه حضورتان در این نمایش‌  بگویید.
به‌نظرم امسال‌سال خوبی برای من بود و توانستم با کارگردان‌ها و پروژه‌های خوب و موفقی همکاری کنم. من 3 تئاتر و یک سریال کار کردم که در هر یک از آنها هم با گروه‌های فوق‌العاده‌ای همکاری کردم. یکی از این پروژه‌ها، نمایش «مردی برای تمام فصول» بود که در آن به واسطه تجربه کوتاهی که با  آقای فرمان‌آرا در فیلم«دلم می‌خواد» (که هنوز مشخص نیست در جشنواره امسال نمایش داده می‌شود یا نه) داشتم، حضور پیدا کردم. آقای فرمان‌آرا در این کار دقیقا می‌دانستند که چه می‌خواهند و کاملا به کارشان مسلط بودند. نمایشی که حاصل آن یک کار خوبی شد که خیلی‌ها هم دوستش داشتند.


تعداد بازدید :  234