سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس
[email protected]
طبق معمول اطلاعرسانیای که وجود ندارد، ما از دو طریق متوجه تغییر و تحولات در پشت پرده اینترنت کشورمان میشویم! اول با نگاه کردن به تقویم، دوم موقعی که فیلترینگ مختل شود! دو سه روز است که سایتها بهطور دلخواه باز و بسته میشوند و عکسها در اینستاگرام باز نمیشوند. بنده اولا این مصیبت را به همکار خودم هادی حیدری عزیز (تفرشنگار برجسته فعال در اینستاگرام) تسلیت میگویم! (البته جای تبریک و تسلیت زیاد است، منتها چون هادی ناراحت نمیشود گیر دادهام به او!) ضمنا این فیلترینگی که ما این چند روز دیدهایم، فقط اسمش هوشمند است! اما نهند نام زنگی، کافور! به جان خودم اگر خودش بداند دارد چکار میکند! این فیلترینگ جدید درست مثل این بچه پولدارهاست که کلی پول خرجش شده، در عین چاقی و خنگی داره بستنیش را میلیسد و مامانش که وزارت ارتباطات باشد میگوید: کامی جون قربونش برم خیلی باهوشه! فیلتر میکنه آدم حظ میکنه، فیلتر کن عمو نبینه! آ قربونش برم! فیلتر کن عمو نخونه!
شاهزاده اندروی پسر دوم ملکه انگلیس (مالک پنهان سیستم عامل جاسوسی اندروید!) رسوایی اخلاقی به بار آورده! یکی نیست بگوید پسرجان، تو از خانوادهای اشرافی و سلطنتی هستی! نباید از این کارها بکنی! حالا ما میدانیم که تحتتأثیر سریال حریمسلطان بودی و دلت خواست حرمسرا داشته باشی! ولی از ما یاد بگیر! ما هم دلمان میخواهد ولی کاری نمیکنیم و خواستههایمان را گذاشتهایم در کمد! (میخواهی چیزهایی که دلمان میخواهد و در کمد گذاشتهام، بشمرم؟! تازه داوطلبانه میرویم دیش و رسیور ماهواره را همراه با حرمسرای درونش، تقدیم عزیزان دولتی میکنیم! حالا هم از برادران میخواهیم لطف کنند سر شیلنگ پارازیت را بگیرند طرف لندن، هم آن عزیزان اخلاقشان حفظ بشود و رسوایی بالا نیاورند، هم کمی سرطان صادر کنیم به انگلیس! فقط به آشنایان خودتان در لندن خبر بدهید موقتا چتر بگیرند پارازیت نریزد روی سر و صورتشان!
وکیل محترم شاکیان پرونده سعید مرتضوی اعلام کرده است که یکی از تخلفات این پرونده، اعطای 500عدد پیراهن به افراد مختلف میباشد، درحالیکه هزینه هر پیراهن 250هزار تومان بوده است! 250هزار تومان برای ما پول زیادی است و با عقل نداشتهمان جور درنمیآید! برای افراد یک لا پیراهنی مثل ما که سالی یک بار پیراهن عوض میکنیم و آن را هم از دستفروشهای باب همایون به قیمت نازل میخریم و تازه پیراهن قبلی را هم یا میدهیم به برادر کوچیکه یا آنرا نگه میداریم برای روزهای کارگری! اما ظریفی میگفت: با این قیمت حتما جنس این پیراهنها مثل پیراهن بنده و شما نیست! یا پیراهن پنهانکننده است یا پیراهن آهنین است که تا به الان نتوانستهاند بهشان بگویند بالای چشمت ابروست!
پروژه پدیده شاندیز هم داستانی دارد برای خودش! ما که درسال یک بار تلویزیون را روشن میکنیم و در همان یک بار، نیم ساعتی تبلیغ این پروژه را از تلویزیون دیدیم، فکر کردیم صداوسیما یک کانال جدید زده به نام پدیده شاندیز! خلاصه ما با همه جهالتمان شستمان خبردار شد کاسهای زیر نیم کاسه است، (...) اما بعد از اینکه شرکت محترم پدیده شاندیز یک چلوکباب شاندیزی به ما داد، ما متوجه شدیم که این شرکت نهتنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه (آقا یه کاسه ماست هم برام بیار) بلکه همه مجوزهای لازم را از نهادهای قانونی اخذ کرده (آقا جوجه کبابم دارید؟!) بلکه از نهادهای غیرقانونی هم اجازه گرفته ...( چی شد چرا غذامو بردی؟ چرت گفتم؟ بیارش آقا، بیارش) بلکه هیچگونه تأکید میکنم هیچگونه کار غیرقانونیای اتفاق نیفتاده است و (آقا میشه یه کوبیده هم بذاری ببرم؟ مادرم دندون نداره شیشلیک بخوره، دمت گرم) و اصلا هیچکس حق حرف زدن ندارد غیراز جناب سروان! (ما که قلممان را به یک دست چلوکباب فروختیم! حالا کی چیاش را فروخته تا چشمش را ببندند خدا میداند! آقا خلال دندون هم دارید؟!)