سعید اصغرزاده
مریم نوابینژاد سوژهیاب برنامه «ماه عسل» تلويزيون است. او يك مصاحبه مفصل با خبرگزاري فارس كرده. از سوژههايش گفته و البته بيشتر آن سوژههايي كه در سيما و رسانهها به آن پرداخته نميشود. خيلي از اين سوژهها نشان از رفتارهاي غيرداوطلبانه و اجباري پنهان در زير پوست شهر دارد. خيلي از اين سوژهها هم نيازمند كمك و رفتارهاي داوطلبانه ما هستند. نكتههايي از مصاحبهاش را برگزيدهام، اينطوري هم با ماهيت سيما و برخي سازمانها آشنا ميشويد، هم ناگفتههايي را ميشنويد كه شايد من يا هر روزنامهنگار ديگري نتوانيم آنها را برايتان بگوييم. اين يك كار داوطلبانه است. قصه فروشي هم كه عيب نيست! هنر است...
...در ریتم زندگی با یکسری بچههای تِرَنس گفتوگو کردم... قصه رحم اجارهای دارم. زنی که حاضر است با 13میلیون ناقل تخمک بارور شدهای باشد که متعلق به خانواده دیگری است، را 9 ماه نگهداری کند و درنهایت در بیمارستان بچهای که به دنیا آمده است را از او میگیرند و به خانواده اصلی میدهند. طی مدت 9 ماه بارداری به او رسیدگی میکنند و غذاهای مقوی در اختیارش قرار میدهند و یکباره این زن تنها میماند. هم از محبت دریغ میشود و هم از مادیات. زنی را سراغ دارم که بچههایش را میفروشد... یک فرد که اراذل و اوباش هم بوده در ١٨ سالگی پای چوبه دار بخشیده میشود و درس خوانده و الان فوقتخصص است. شما به مطب او بروید باور نمیکنید که او همان آدم است که در محله جنوب شهر آدمی را کشته است و به خاطر اینکه یک بار دیگر به او فرصت دادند، این بار خواسته درست زندگی کند... خانمی که از بچگی لباس مردانه میپوشیده چون پدرش دوست داشته فرزندش پسر شود و 6 دختر داشته است. بچه هفتم که بهدنیا میآید به دروغ میگوید که پسر است و الان یک پیرزن 70 ساله است. درحالیکه اگر او را نگاه کنید فکر میکنید پیرمرد است و باور نمیکنید که خانم باشد! زمخت شده است. کلاه و جلیقه و شلوار میپوشد. پشت تراکتور مینشیند، از درخت بالا میرفته و با پدرش به قهوهخانه میرفته است. الان پدرش فوت کرده و خواهرانش همه خانه و زندگی دارند و او تنهاست. میگوید که چرا پدرش با او این کار را کرده است؟
در هفتهنامهای با خانوادهای گفتوگویی کردم که بچهدار میشدند ولی بچه عقبافتاده ذهنی را به فرزندی قبول کرده بودند و این کار را با مشکلات فراوانی انجام داده بودند چراکه به آنها میگفتند شما خودتان بچهدار میشوید و در نتیجه بچهای به شما تعلق نمیگیرد. وقتی به منزلشان رفتم یک دختر فوقالعاده زیبا را دیدم که با عکسی که دیده بودم یک دنیا تفاوت داشت. در آن عکس بچهای سرش را تراشیده بود و سوءتغذیه داشت و جزو بچههای کمهوش حساب میشد و بعد فهمیده بودند از آنجا که این بچه ترکزبان بوده و میان بچههای فارس بوده نمیتوانسته ارتباط بگیرد. بعد اینها فهمیده بودند که اتفاقا این دختر خیلی هم باهوش است طوری که همین الان خبر دارم که الان در آمریکا استاد دانشگاه است و فوقالعاده موفق است. این داستان را نوشتیم و با اینکه هفتهنامهمان شنبهها چاپ میشد، دوشنبه همان هفته به چاپ دوم رسید... در سازمانها و نهادها سوژهها معمولا قالبی معرفی میشوند؛ به بهزیستی که میروید لیستی به شما میدهند و میگویند اینها نمونه افراد معلول موفق هستند. شما باید عنوان کنید که افراد معلول موفق برایتان قابل احترام است و شاید در جایی هم کنار برنامهای از آنها استفاده کنم. ولی جدای از این افراد میخواهم نگاه خودم را به این سوژهها داشته باشم. به من اجازه دهید که کنار پدر و مادری که بچه معلولی را آوردند و به فرزندی قبول کردند، سه بچه بیسرپرست را هم بیاورم که پدر و مادرشان رهایشان کردند. سر این پروژه، پلیسبازی داشتیم و بهزیستی میگفت که حق ندارید این کار را
انجام دهید...
... من میفهمم راننده تاکسی امانتدار را ولی آدم معتادی که در بعضی موارد دیدهاند حتی بچهاش را میفروشد چرا باید یک کیسه پر از طلا را با فاکتورش پس دهد؟ معتاد است ولی بهنظر من انسان است. نمیدانم این را باید بگویم یا نه؛ با او تماس گرفتم و حالش خوب نبود. به یکی از بچههای بازار گفتم حال او را خوب کن و یک دست بلوز و شلوار بر تنش کن و او را بفرست. آدمی که پول چای خوردن را ندارد اما صدمیلیون را برگردانده است خیلی مهم است. نمیدانم اوج این داستان را همه به اندازه ما میفهمند یا نه؟ من او را خیلی دوست داشتم. وقتی آقای علیخانی با او حرف زد، به من گفت حذفش کن، او اصلا نمیتواند حرف بزند! به او گفتم اگر این برنامه بد شد هر اتفاقی که بیفتد پای من است و من مسئولیتش را میپذیرم. در طول برنامه او آدم دیگری شد و به بلبلزبانی افتاد. مطمئن بودم وقتی کار را به خودشان واگذار کنید، اتفاقات خوبی میافتد...
نميدانم اينكه داوطلب شدم مريم نوابينژاد بهجاي من امروز حرف بزند كار خوبي بود يا نه؟ ولي حرفهايش براي كمكهاي داوطلبانه شما ميتوانست مفيد باشد. لابد! مانند قصه آن دختري كه الان آمريكاست و موفق است و استاد دانشگاه است و...