در صفحه امروز «زیباشهر» با سریالی آشنا میشوید به نام «چگونه از مجازات قتل فرار کنیم»؛ سریالی که در آن چند دانشجوی رشته حقوق، در گیرودار حوادثی گرفتار میشوند که خودشان سررشته را رقم زدهاند. این حوادث اتفاقات دیگری را به دنبال میآورد و ماجرا به همین شکل ادامه مییابد. در بخش «کتاب» به نمایشنامهای با نامی عجیب از نمایشنامهنویسی مشهور برمیخورید: «اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشهبهارِ ساکنانِ کره ماه» اثر پل زیندل؛ نمایشنامهای با مایههای روانشناختی که لایههای عواطف انسانی را کنار میزند و یکی از آثار تأملبرانگیز این حوزه است. در بخش «فیلم»، «نارنگی» را معرفی کردهایم؛ فیلمی بشردوستانه و زیبا در اوج جنگ و قتل و خونریزی. در قسمت «عکس» نیز جانوری غولپیکر را میبینید که برای حمل آن 12 نفر اجیر شدهاست؛ ماجرای این عکس را در همین صفحه بخوانید.
گوریل در کنگو
[مهدی حسنی] به گزارش پایگاه خبری «ججین» برای حملکردن این گوریل کوهی پشت نقرهای، ۲۲۶ کیلوگرمی که سنکوئکه نام داشت، به نیروی بیش از ۱۲ نفر نیاز بود. برنت استرتن، عکاس این صحنه را زمانی ثبت کرد که در پارک ملی ویرونگا کشور جمهوری دموکراتیک کنگو مشغول عکاسی بود. بیش از نیمی از نژاد کمیاب گوریلهای کوهی در ویرونگا نگهداری میشوند و زمانی که درگیریها در این پارک بالا گرفت، سنکوئکه و چندین گوریل دیگر جان خود را از دست دادند.
استرتن این عکس را سال ۲۰۰۷ زمانی ثبت کرد که محافظان پارک و ساکنان آن منطقه قصد داشتند سنکوئکه را از جنگل خارج کنند. در آن زمان در اثر نسلکشی رواندا، صنعت زغال این منطقه رشد زیادی کرده بود، به همین دلیل مردم با ورود غیرقانونی به مناطقی همچون این پارک به دنبال قطع درختان و سرقت چوب بودند. نتیجه کار کشتهشدن این گوریلها بود. در این عکس، سنکوئکه عظیم و تأثیرگذار به نظر میرسد. این تصویر نشان میدهد بحرانی که در مرکز آفریقا رخ داد، نهتنها انسانها بلکه حتی بقیه موجودات و محیطزیست را هم تحتتأثیر خود قرار داده است. سه ماه بعد، عکس استرتن در نشریه نیوزویک منتشرشد. بعد از آن 9 کشور آفریقایی (از جمله کنگو) با امضای یک معاهده متعهد شدند از این به بعد از گوریلهای کوهی پارک ویرونگا محافظت میکنند.
چگونه از مجازات قتل فرار کنیم
[بردیا برجستهنژاد] همه چیز از یک حادثه شروع میشود، از بیفکری چند دانشجوی رشته حقوق که هدفشان این است که در آینده وکلای مشهوری برای دفاع از همین دست حوادث شوند. استاد آنها آنالیس کیتینگ با بازی ستایششده وایولا دیویس، وکیل مشهور جنایی که هر اصلی را برای برندهشدن در پروندههاش زیر پا میگذارد، وارد داستان میشود. از اینجا به بعد است که رازها برملا میشود، اعتمادها از بین میرود، خیانتها تکرار میشود، جانها به خطر میافتد و برای فرار از مجازات جنایتی که رخ داده است، جنایات دیگری
رقم میخورد.
این خلاصه داستان سریالی در ژانر جنایی هیجانی به نام «چگونه از مجازات قتل فرار کنیم» است که پخش آن از سال 2014 در شبکه ABC آغاز شد، تا هفته پیش که پس از 6 فصل و در مجموع 90 قسمت به پایان رسید. خالق این مجموعه پیتر نوواک است، کسی که سابقه فعالیتش در تلویزیون محدود میشود به نویسندگی چند قسمت سریال «آناتومی گری» و حضور بهعنوان دستیار تهیهکننده اجرایی در سریال «رسوایی». هر قسمت از این سریال پر از اتفاقهای ریز و درشت است، پر از سنگهایی که بر سر راه فرار این چند نفر قرار میگیرد که باید در کمترین زمان ممکن برطرف شود. لحظهبهلحظه آن، مخصوصا سکانسهایی که در دادگاه میگذرد و شیوه عجیب وکالت قهرمان داستان، چنان هیجانی را برمیانگیزد و مخاطب را با خود درگیر میکند که ناخواسته وارد یک بازی ذهنی عجیب با سازندگان سریال میشود: اینکه بتواند رفتار کاراکترها را در مواجهه با اتفاقها و تلاششان را برای فرار از شرایط موجود به درستی حدس بزند!
وایولا دیویس، بازیگر شناختهشده سینما، تئاتر و تلویزیون با ایفای نقش اصلی در این سریال آنقدر درخشید که تحسین همگان را برانگیخت و سبب شد او بهعنوان نخستین زن سیاهپوست جایزه امی ساعات پربیننده برای بازیگری نقش اول زن در یک سریال «دراما» را تصاحب کند. همچنین این سریال برای دیویس دو بار برندهشدن جایزه انجمن بازیگران فیلم، یک بار برندهشدن جایزه ایمیج و چندین مورد کاندیداشدن در مراسم مختلف را به همراه داشت.
اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشهبهار ساکنان کره ماه
[سپیده سرایی] عنوان نمایشنامه دقیقا این است: «اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشهبهارِ ساکنانِ کره ماه». این نمایشنامه نخستین و شناختهشدهترین نمایشنامه پل زیندل است که سال۱۹۷۱ جایزه پولیتزر را از آن خود کرد. زیندل متولد 1936 در نیویورک بود. دبیرستان میرفت که نخستین نمایشنامهاش را نوشت. او تمام نوجوانی را به نوشتن نمایشنامه ادامه داد، اما در دانشکده در رشته شیمی تحصیل کرد. زمان تحصیل یک دوره نویسندگی خلاق را زیر نظر ادوارد آلبی، نویسنده مشهور گذراند؛ نویسنده معروف «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد.» بعد از آن آلبی تبدیل به حامی و معلم او شد. زیندل 10 سال بعد را بهعنوان معلم شیمی و فیزیک در یک دبیرستان گذراند. او نمایشنامه «اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشه بهار ساکنان کره ماه» را سال 1964 نوشت. این نمایشنامه سال 1971 در برادوی روی صحنه رفت و موفقیت زیادی را برای زیندل به همراه آورد. او در همان سال جایزه بهترین نمایشنامه پولیتزر را برای این نمایشنامه برد و سال 1972 پل نیومن براساس آن فیلمی سینمایی ساخت. زیندل در مجموع 53 کتاب منتشر کرد. او اغلب برای کودکان و نوجوانان مینوشت و سال 2003 درگذشت. زیندل در نمایشنامه «اثر پرتوها...» با طرح مضمونی علمی به ترسیم لایههای روانی و روابط عاطفی شخصیتها میپردازد. تجربههای کودکی نویسنده در خانهای بدون پدر با مادری عصبی و خواهری صَرعی و علاقه به گلهای همیشهبهار، مستقیما به نمایشنامه راه پیدا کرده است. انتشارات «بیدگل» نمایشنامه «اثر پرتوها...» را به تازگی با ترجمه شهرام زرگر به چاپ چهارم رسانده است که میتوانید آن را تهیه کنید و بخوانید.
نارنگی
[یاسر نوروزی] مردی با لباس نظامی روبهروی خانهای روستایی میایستد و در میزند. داخل، پیرمردی درحال چوببری است؛ جعبههای میوه میسازد. پیرمرد در را باز میکند و نوعی بازجویی ابتدایی همان اول شکل میگیرد؛ اینکه اهل کجاست؟ چرا اینجا تنها مانده؟ مابقی خانوادهاش کجا زندگی میکنند؟ و... سرباز چچنی از پاسخهای پیرمرد قانع میشود، اما به او میگوید غذایی برایشان بیاورد، چون دوستش هم داخل جیپ نشسته و هر دو گرسنهاند. پیرمرد غذایی به آنها میدهد و میروند. اما هنوز چند دقیقه نگذشته که صدای انفجاری مهیب پیرمرد را بیرونمیکشد. جیپ نظامی سرباز چچنی سرنگون شده، آنسوتر هم کامیونتی کجومعوج با نفرات داخلش لتوپار، افتاده. پیرمرد و دوست باغبانش به سرعت سمت آنها میروند. سرباز چچنی زنده است، اما تیر خورده. پیرمرد او را بلند میکند، به خانه ببرد و برای کشتگان دیگر، گوری دستهجمعی میکند. اما زمان خاکریختن روی جنازهها تازه میفهمد که یکی از نفرات دشمن هم زنده است؛ یک سرباز گرجستانی. پیرمرد او را هم برای مداوا داخل خانه میآورد. حالا این دو سرباز، از دو جبهه مخالف، اتاقبهاتاق هم روی تخت خوابیدهاند و درحال مداوا هستند. پیرمرد درِ اتاق سرباز گرجی را قفل میکند، نکند سرباز چچن در خواب او را خفهکند یا بکشد. ما درواقع حالا با درامی هیجانانگیز، تراژیک و البته بهشدت انساندوستانه مواجه هستیم، از مواجهه این دو سرباز که هر کدام میخواهند به محض بهبودی، دیگری را بکشند و پیرمردی که قرار است میانهداری کند، بنابراین از سرباز چچنی قول میگیرد که در خانهاش خونی نریزد. جوان متعصب چچنی هم وعده میدهد تا وقتی سرباز گرجی داخل خانه است، کاری به کار او نخواهد داشت، اما به محض بهبودی و بیرون رفتن، او را خواهد کشت! داستان تا همینجا هم پر از نکات بکر و بدیع است؛ بهخصوص در فضایی از باغستانهای نارنگی. زمان فیلم به اوایل دهه 90 برمیگردد؛ زمانی که مردم استونی به جهت جنگی که درگرفته روستاها را تخلیه کرده و رفتهاند. «نارنگی» به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی زازا اوروشادزه، محصول مشترک کشورهای استونی و گرجستان است که سال 2013 ساخته شد. نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان «گلدن گلاب» 2015 هم شد. تفکر ضدجنگ و صلحطلبانه کارگردان در فیلمنامه، فیلم و دیالوگها تماما جاری است. تماشای «نارنگی» ممکن است در لحظاتی حالتان را به جهت ادامه داستان دگرگونکند، اما آرامشبخش و تأملبرانگیز است؛ بهویژه در دورهای که برخی انسانها هنوز صلح را در جنگ جستوجو میکنند؛ نقیضهای که متاسفانه به قدمت تاریخ بشر، سابقه دارد....