شماره ۴۶۶ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۴ دي
صفحه را ببند
زیر نور ماه
زندان
در این ستون تا چهلمین روز رحلت حضرت آیت ‌الله غیوری(ره)، هر روز یک خاطره از ایشان از کتاب آیینه‌دار مهر نقل می‌شود.

شبی که مرا به زندان بردند، احساس کردم که بار مسئولیتم سبک شد و شاید از بهترین شب‌های زندگی من آن شب بود که مرا دستگیر کرده و به زندان بردند، زیرا هر چند خارج از زندان هم اجازه نمی‌دادند کاری انجام دهیم احساس وظیفه و تعهد می‌کردم که باید تلاش کنم اما شب اول در زندان احساس کردم که سبک شده‌ام و دیگر تکلیفی ندارم. زندانی‌ها را به دفعات زیاد به بازجویی می‌بردند و سعی می‌کردند که هرچه می‌توانند ایجاد رعب و وحشت کنند. آنها به منظور آزار ما نیمه‌های شب، ساعت یک یا 2 بامداد، با چکمه‌هایشان به در سلول می‌زدند و ما از خواب می‌پریدیم، آن وقت ما را برای بازجویی می‌بردند. همچنین سعی می‌کردند که در مواقع حساس و نیاز ما را اذیت کنند. اگر می‌خواستیم به حمام برویم چند روز طول می‌کشید تا اجازه دهند و در این موارد بسیار سخت می‌گرفتند و ما هم در آن مکان احساس خوبی نداشتیم زیرا آنجا کثیف بود حتی گاهی نیاز به طهارت می‌شد و زمانی که می‌خواستیم دوش بگیریم با این سختگیری‌ها اذیت می‌شدیم. تا مدتی به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دادند که کسی از خارج زندان به ملاقاتمان بیاید یا اطلاعاتی پیدا کند و چیزی برایمان بیاورد. بازجویی‌ها هم گاهی اوقات دسته‌جمعی بود.


تعداد بازدید :  121