سعید اصغرزاده
گاه شده است كه اسير حربههاي تبليغاتي شدهايم. ما داوطلب ميشويم تا بازي بخوريم. داوطلب ميشويم تا به ما دروغ بگويند، تبليغ كنند و جيبمان را خالي كنند. تيتر صفحه اول روزنامه «شهروند» در شماره قبل دليلي است بر اين مدعا؛ (هشدار به خريداران سهام ٣شركت!) داوطلب اينكه هرچه به خورد ما ميدهند را نپذيريم يكي از داوطلبانهترين كارهاست. كافي است كه به اين خلافهاي تبليغاتي كه توسط رسانههايي كه كسب سود در اولويت آنان قرار گرفته و سلامت و امنيت رواني جامعه برايشان معناي خود را از دست داده، ليست فعاليتهاي تبليغاتي در سطح اينترنت و شبكههاي اجتماعي و صدالبته پيامكهاي مخابرات را افزود. بارها با اين پيام مواجه شدهايم كه: تبريك شما برنده شدهايد و....
ياد فيلم نبراسکا Nebraska افتادم. فیلمی در گونه کمدی-درام به کارگرداني الکساندر پین. يك پيرمرد دایمالخمر و آلزايمري بهنام وودی یک اعلان مسابقه بختآزمایی را توسط پست دریافت میکند. این برگه یکی از همان اعلانهای شرکت «Publishers Clearing House» است که در آن نوشته: «اگر» شماره منحصر بهفرد شما انتخاب شده باشد «ممکن است» یکمیلیون دلار پول نقد برده باشید. وودی «ممکن است برده باشید» را «بردهاید» معنی میکند و متوجه فريبكاري اين تبليغ نميشود و تصمیم میگیرد که از خانهاش در شهر بیلینگ ایالت مونتانا به دفتر شرکت در شهر لینکولن ایالت نبراسکا سفر کند تا جایزهاش را بگیرد.
این در حالی است که پسرِ وودی سعی دارد به پدر اعلام کند که این تنها یک حربه تبلیغاتی قدیمی است و خبری از یکمیلیون دلار نیست اما وودی ابدا قانع نشده و ندای رفتن سر میدهد. به همین جهت پسر ناچارا مجبور میشود در سفری که وودی به نبراسکا خواهد داشت، او را همراهی کند و جالب آنجاست كه همه افراد در مسير عبور وودي بهگونهاي ميخواهند در جايزهاي كه وجود ندارد سهيم شوند و سر او را كلاه بگذارند. همه با آنكه ميدانند اين يك تبليغ دروغين است اما سهمخواهي ميكنند....
بحران تخريب واقعیت توسط سودجويان، يكي از آن بحرانهاست كه كسي داوطلب مديريت آن نميشود. (و البته در مورد سه شركت مزبور كه «شهروند» در خبرش اشاره كرده بود گويا قوهقضائيه دست بالا زده است!). آلزایمر وودی، بیش از آنکه براساس پیرسالیاش باشد، معلولی است از خاموشی آرزوهایی گمشده در دنیای غرق در مادیات. همه ما آرزوهايي داريم و سودجويان با انگشت گذاشتن روي نقاط ضعف ما، واقعيات را مغلوبه كرده و خود به بهرهبرداري مينشينند. اما چه ميشود كه جدا از مردم عوام و ساير طبقات اجتماعي، گروه نخبه و روشنفكر حاضر در رسانههاي تصويري و مكتوب هم گول اين بازي را ميخورند؟ چطور ما به عمله استثمار ديگران تبديل ميشويم؟ خوب است كه با سرپرستی زهره شکوفنده، فيلم نبراسكا برای تلویزیون دوبله شد و دستاندركاران تلويزيون شايد خودشان ببينند و....بگذريم!
در فيلم وودي با جهل دن کيشوت وارش حاضر نيست که قبول کند جايزه يکميليون دلاري، ترفند کهنه تبليغاتي براي فروش مجلات است. پدر و پسر در مسير حرکت به «نبراسکا» به محل زادگاه و محل زندگي سابقشان سر ميزنند و اين مجالي است براي ديدار با دوستان و آشنايان قديم و سربرآوردن عشقها و کدورتهاي گذشته. شايعه ميليونر شدن پيرمرد دایمالخمري که هيچکس او را جدي نگرفته در ميان مردم پخش ميشود و با پخش شايعه، وودي چهرهاي متفاوت در زادگاهش پيدا ميکند. اغلب خوشامدگوييها به وودي، بيدريغ و بيانتظار نيست و خيلي زود به خشم و نزاع کشيده ميشود. در زادگاه وودي، حس و حال «ملالت» به صورت عميقي نمايش داده ميشود. پير و جوان در راه بازنده شدن قرار گرفتهاند و آنطور که در فيلم مطرح ميشود پس از جنگ کره، نسلي که دهه هفتم زندگياش را ميگذراند، دوران کسادي عظيم اجتماعي توام با افسردگي نسلي را پشتسر ميگذارد.
ميخواستم بگويم اگر در ايران هم با دوران كسادي عظيم اجتماعي و اقتصادي مواجه هستيم، چارهاش اين نيست كه روياهاي خود را در تبليغات شركتهاي سودجو به بار نشسته ببينيم. براي فرار از ركود اجتماعي و اقتصادي راههاي متفاوتي وجود دارد. من سررشتهاي از اقتصاد ندارم و هميشه بد آوردهام اما ميدانم كه براي ايجاد تحرك و نشاط اجتماعي راههاي بسياري است. ترويج فرهنگ داوطلبانه يكي از اين راههاست. راستي چه ميشد كه تلويزيون بهجاي تبليغ آن سه شركت به تبليغ فعاليتهاي داوطلبانه ميپرداخت؟ لابد ميگوييد سادهاي مگر؟ كجاي فعاليت داوطلبانه سود مالي دارد؟ و من خواهم گفت كه دارد. منتهي من سررشتهاي در محاسبه سود اقتصادي ندارم و حتما اثراتي در درازمدت دارد و خوب است كه اين اثرات را يكي داوطلب شود و براي جامعه تشريح كند و براي تلويزيون . .... در ضمن از من نخواهيد كه بپرسم رسالت تلويزيون چيست!