| سیاوش قائدی |
تئاتر به مثابه هر پدیده اجتماعی دیگر، کاراییاش را مدیون کارکرد اجتماعیاش میداند. البته این فرضیه را باید پاسخ این پرسش آغازین دانست؟! پدیده تئاتر چیست و به چه کار میآید؟! در این پرسش دو کلیدواژه موجود است، پدیده تئاتر و کار که دلالت بر کارایی این فعالیتجمعی دارد. خیلی پیشتر نظریهپردازان تئاتر از ارسطو تا برشت و بدیو به کارایی پدیده تئاتر پرداختهاند و ضروری نیست تا در این یادداشت به بازخوانی این نظریات، قلمفرسایی کنیم. اما اینطور به نظر میآید که امروز تئاتر بیش از گذشته میبایست به کارایی خود بیندیشد. به نظر میبایست تئاتر و کنشگرانش امروز از این مسائل فلسفی آغاز کنند. جهانی که با سرعت درحال تغییر و گذار است، زمانمندی ضامن کارایی است. به قول آلن بدیو (فیلسوف و نظریهپرداز تئاتر فرانسوی)، تئاتر نیاز به بازنگری درباره خود دارد. تئاتر باید دوباره خود را درقالب اندیشه بسازد و این دوبارهسازی نیاز به ویرانی دارد. اما منظور از ویرانی چیست؟! به نظر تئاتر را میتوان هنری ویرانگر قلمداد کرد. پدیدهای که با خشونت، هم خود و هم آنچه را که میسازد بهصورت همزمان میسازد و ویران میکند. این همان اصلیترین ویژگی تئاتر، یعنی زندهبودن است. اما این الگو را تئاتر بهتر از هر پدیده دیگر از زندگی به ارث میبرد. در جهانی که مفاهیم، ارزشها و اخلاقیات هر لحظه ویران میشوند تا دوباره برساخته شوند؛ تئاتر این فرزند خلف صدق زندگی، با ویرانگری قصد شناخت دوباره مفاهیم و ارزشها را دارد.
با این مقدمه کوتاه، که بیشتر کلیگویی و دوبارهگویی است، قصد نقد و بررسی نمایش «خانه وا ده» نوشته و کار محمد مساوات را داریم. این نمایش در شبهای سرد پاییزی تهران، نفس گرمی چون فصل جوان تئاتر ایران است و هر شب ساعت20 در تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان میزبان تماشاگرانی است که بهار را امیدوارانه میخوانند. اجازه دهید کمی متفاوت و با کلیدواژگان خود درباره این اجرا سخن گویم و به نقد و بررسی بپردازم. نمایش «خانه وا ده» اثری ویرانگر است. اثری که با ویرانی و خشونت قصد ایمان دوباره به تئاتر دارد. نمایشی که اساسش تغییر و گسست است و این را از مفهوم زمان به ارث برده است. مساوات در این اثر درحال بازنگریست. بازنگری در خود، تئاتر و چرایی انجام آن و مهمتر از همه بازنگری در پدیدهای اجتماعی چون خانواده است. او خود را، آنچه خود ساخته تاکنون، ویران کرده تا دوباره برسازدش. البته این بدینمعنا نیست که نمایش خالی از ایراد و ضعفهای فنی است، نه در ادامه درباره آنچه میتوانست اجرایی بهتر بسازد هم صحبت خواهیم کرد. نمایش با تصویر خانوادهای آغاز میشود؛ پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر، پسر بزرگ، دختر و پسر کوچک. خانوادهای که در چهارچوبهای برساخته خود، که مکررا از زبان کاراکترها بیان میشود؛ (یه خانواده خوب!) محبوس است. پدربزرگی که سالهاست رمانی را آغاز کرده و تمامش نکرده(معلوم نیست که بهراستی آغاز کرده)، مادربزرگی که سالهاست بافتنی میبافد و پایانی ندارد. آدمهای نمایش تیپهایی اجتماعی هستند که نماینده کسی جز خود نیستند! یک خانواده خوب که خود را در چهارچوبهای خودساخته ویران میکند. تلقی نویسنده و کارگردان از فضا، زمان و مکان هوشمندانه است اما او نیز در چارچوبی خودساخته گرفتار میآید. نمایش تا بیش از نیمهراه را با قدرت پیش میرود اما با تعمدی برای نشاندادن ویرانی در چهارچوبهای برساخته افت میکند. نمیتوان گفت از عمقش کاسته میشود، اما انتظار میرود تصویر زوایای دیگری از نسبت این آدمها نشان داده شود که بازهم میتواند تعمدی از سوی کارگردان باشد در نپرداختن به این ابعاد. نمایش، برگبَرندهاش را در طراحی و کارگردانیاش رو میکند، اما این برگ، بُرندگیاش را از دست داده، آنجایی که آدمها (نویسنده، کارگردان و بازیگران) نمیتوانند از آنچه در بندش افتادهاند، بیرون بیایند. نویسنده خود را مقید به روایت قصه میداند، که بهراستی بهخوبی نیز از پس آن برمیآید، اما با برشمردن ویژگیهای فوق، آیا ضرورتی در انجام این کار است؟!
با تمام این تفاسیر باید اذعان کرد؛ خانواده نمایش موفق و کارآمدی است. نمایش موفقیتش را از جسارت و خلاقیت گروه وامدار است و کاراییاش را از انتخابهای خود. گروهی که مدام خود را در چالشی جدید قرار میدهند تا ایمانی دوباره به تئاتر بیاورند. بازیگران این نمایش با حضورشان به ما لذت ناب تجربهای بدنی از تئاتر را هدیه میدهند، ژستها، حرکات و احساساتی که صداقتی از جنس بازیگران مقدس (تئاتر آزمایشگاهی لهستان) را دارد. نمایش کاراییاش را از انتخاب سوژهها، پرداختشان و بهچالشکشیدنشان بهدست میآورد. تئاتری که به خانه وا ده این اجتماع به ظاهر سرشار از محبت و مهربانی، بیپرده میپردازد و از خشونتها و دردهای آن میگوید. از خانه وا ده در مقیاس جهانشمولش میگوید، از ویرانی خود برای شناخت و ایمانی دوباره به تئاتر. باید به احترام این گروه ایستاد و کلاه از سر برداشت.