بهمن فروتن کارشناس فوتبال
برای منی که در 365 روز سال شاید فقط 50 روز در کشورم باشم و در این مدت 3، 4 روز به شهر پدریام، آمل سفر میکنم دیگر فوتبال جذابیتی ندارد. نه به خاطر اینکه از نزدیک شرایط را دنبال نمیکنم. به این دلیل که از 30سال پیش شهر پدریام هنوز یک ورزشگاه که نه حتی یک زمین تمرین برای جوانانش ندارد. معنی این چیست؟ من که میگویم روبه نابودی گذاشتن فوتبال ایران!شاید بگویید بوی فوتبال آلمانی به بینیام خورده و دیگر فوتبال مملکتی که در آن به دنیا آمده و در آن پیر شدهام برایم اهمیتی ندارد ولی پاسخ من یک «نه» بزرگ است. من عاشق فوتبال ایرانم، عشق کشورم همچنان در تن میجوشد ولی با دیدن فجایع این فوتبال دیگر رمقی نمیماند برای پیگیری اخبار و انگیزهای نمیماند برای اندکی شادی پس از یک پیروزی ملی. حالا در آستانه یک رقابت مهم به نام جام ملتهای آسیا از من میپرسند به نظرت ایران قهرمان میشود یا نه. چه جوابی باید بدهد؟ پاسخ دلم را بگویم یا عقلم؟ اگر به حرف دلم گوش کنم، پاسخ آن مربی زحمتکش را چه بدهم که تیمش را برای تمرین به خس و خاشاک میبرد و میبیند که برای چشمآبیها میلیاردی هزینه میشود؟ اینها تضاد ایجاد میکند. عقلانی که نگاه کنم، قهرمان نمیشویم؛ حالا اگر شدیم چه؟ همه چیز حل میشود؟ به خدا قسم خیر، این خانه از پای بست ویران است، پس چه حاصل از حرص خوردن برای تیمی که مردمی را خوشحال یا ناراحت میکند؟ آری، این فوتبال لبه تیغ نابودی کامل است، نابودی که دولتمردان و مجلسیها مقصران اصلیاش هستند. همانهایی که از فوتبال دنبال چیزهای دیگرش هستند. قهرمانی جام ملتها بیش از مردم آنها را خوشحال میکند چون به راحتی پشت اقداماتشان پنهان میشوند؛ مردم هم مقصرند که با یک موفقیت همه چیز را از یاد میبرند. قهرمانیها وقتی خوشحالکننده است که همه چیز فوتبال رشد کرده باشد؛ نه اینکه همه متوجه تیمملی و زیربنای فوتبال پر از ایراد باشد.این فوتبال بیماری مزمنی گرفته که به این زودیها قابل درمان نیست. پیکری نیمهجان دارد که یکروز حالش بهتر است و روز دیگر روزگار بدی دارد. کاش پزشکی بود که میتوانست بیماریاش را درمان کند ولی درحال حاضر چنین فردی حضور ندارد، شاید روسای بعدی ما را به آینده امیدوار کنند؛ افرادی که هم اهل فوتبال باشند و هم تخصص مدیریتی داشته باشند. حالا حق دارم بگویم این فوتبال جذابیتی ندارد؟