شماره ۴۶۴ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۱ دي
صفحه را ببند
امدادگری در جبهه

من غلامحسن‌ دانش 52ساله از شهر کرج استان البرز هستم. 29‌سال پیش در دوران دفاع مقدس امدادگری را در جمعیت هلال‌احمر شروع کردم. اکنون دارای درجه ایثار هستم که بالاترین درجه سازمان امدادونجات است.
سال 64 بود که تصمیم گرفتم به جبهه اعزام شوم و در مقابل دشمن بایستم. چند ماه پس از حضور در جبهه حق علیه باطل به منطقه جنگی فاو اعزام شدم، روحیه رزمندگان در آن زمان بسیار بالا بود، دائما اخبار فتح و پیروزی از مناطق مختلف عملیاتی شنیده می‌شد. رژیم بعث نیز شدیدا حملات خود را در منطقه فاو افزایش داده بود و موشک‌های عراقی دائما منطقه را بمباران می‌کردند. بیشتر رزمندگان ما جوان بودند و سن آنها در حدود 19‌ و 20‌سال بود و به همین دلیل نشاط و شادی در بین ما بسیار بالا بود.
در یکی از همین بمباران‌ها یکی از همین جوانان دچار جراحت شدید از ناحیه گردن شد. وضعیتش
 به شدت دلخراش بود، خون زیادی از بدنش خارجش شده بود، با هر جابه‌جایی به شدت درد می‌کشید، آه می‌کرد. شرایط انتقال مساعد نبود مسیر خاکی بود، نمی‌توانستیم او را در آن مکان نگه‌داریم و باید هرچه سریعتر منتقل می‌کردیم. در آن شرایط من به علت کمبود راننده، هم امدادگر بودم هم راننده آمبولانس. دو امدادگر دیگر هم مرا در انتقال مصدوم همراهی می‌کردند. تمام آرزوهای زندگی‌ام شده بود انتقال سالم این رزمنده به درمانگاه. او بیش از جوانان دیگر روحیه شادابی داشت. دیدن او در حالت درد به‌شدت آزارم می‌داد و برای رساندن او به درمانگاه خیس عرق شده بودم. الحمدلله توانستیم به یاری خدا این رزمنده را به بیمارستان صحرایی برسانیم، مقدمات درمان او در بیمارستان صحرایی فراهم شد. سپس به بیمارستان شهری انتقال پیدا کرد و به لطف خدا به بهبودی کامل رسید. این حادثه ماندگارترین خاطره امدادی من در طی این سال‌هاست.
در طول سه دهه امدادگری، پروردگار توفیق خدمتگزاری به بندگانش را به ما داده است، در امدادرسانی به آوارگان جنگ خلیج‌فارس نیز حضور داشتم. در امداد‌رسانی‌ به زلزله‌های مختلف کشور نیز حاضر بودم. امدادگر در هر زمانی آماده خدمت به مردم است و ارزش والا دارد اما در طول دفاع مقدس، بحث دفاع اسلام، انقلاب و میهن بود و این موضوع باعث شد ارزش امداد‌رسانی در آن دوران بیش از هر زمانی احساس شود.


تعداد بازدید :  197