مینو میرزایی
مقایسه به مثابه یک تیغ دولبه، نتایج مطلوب و نامطلوب به همراه دارد. اگر مبتنیبر معیارهای سازنده باشد، میتوان از آن در جهت بهتر کردن کیفیت زندگی استفاده کرد و اگر به شکل مخرب و آسیبزا درآید، تبعات منفی آن به افراد لطمه خواهد زد. ما چقدر با زمینهها و الزامات مقایسه صحیح که تعالیبخش زندگی و افزاینده اعتمادبهنفس است، آشنا هستیم؟ اصلا میدانیم که برخی اوقات با گرفتار کردن خود و اطرافیانمان در زنجیره معیوب و توانفرسای مقایسه ناسالم، با روح و روان خود چه میکنیم؟ این پرسشها را از دکتر غلامحسین معتمدی (روانپزشک) پرسیدهایم.
لطفا درباره پیشینه مقایسه در جوامع انسانی بگویید.
در بررسی تاریخچه و نگاه تکاملی مقایسه، دو مقوله مورد توجه قرار میگیرد که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند: مقایسه و رقابت. مقایسه کاری است که ما در ذهن خود انجام میدهیم و وقتی این کار ذهنی به عمل تبدیل میشود، رقابت شکل گرفته است. از دیدگاه تکاملی رقابت نهتنها در انسان که در گونههای جانوری هم وجود دارد و معمولا معطوف به منابعی مثل غذا، قلمرو و انتخاب جفت است. بنابراین دور از ذهن نیست که از همان سپیدهدم تاریخ احتمالا بشر همانطور که درگیر رقابت بوده، مقایسه هم میکرده و به این اعتبار میتوان گفت افرادی که دست به مقایسه میزدند، میتوانستند با افزایش دادن کارآیی خود در رقابتها پیروز شوند. در نتیجه بقای آنها نسبت به بقیه احتمالا بیشتر مقدور بوده است. یعنی در آغاز، مقایسه در کنار رقابت، نوعی نقش حفاظتی هم بازی میکرده است. اما توجه کنید که مقایسه تنها یک بحث فردی نیست، بلکه از زمانی که گروههای اجتماعی شکل گرفتند، مقایسه گروهی هم به وجود آمد که آشکارکننده تفاوتها و شباهتهای اعضای گروه بود. گاهی اوقات، گروهها در مقایسه خود با گروه برتر، سعی میکردند که به نوعی همشکلی با آن دست یابند. اما معلوم نیست که آیا رقابت مقایسه میآورد یا مقایسه باعث ایجاد رقابت میشود. همانطور که گفتم، این دو مقوله با هم پیوند تنگاتنگی دارند.
دلیل روانشناختی مقایسه کردن خود با دیگران چیست؟
اعضای جوامع انسانی، اغلب درحال مقایسهکردن خود با دیگران هستند. دلیل این است که مقایسه در حفظ و ابقای خودسنجی مثبت نقش موثری دارد. همچنین مقایسه به تبدیل شدن خودسنجی منفی به حالت مثبت کمک میکند تا افراد بتوانند از این طریق، تصویر واقعیتری از خود داشته باشند. از طرف دیگر، دو مقوله در روانشناسی از اهمیت خاصی برخوردارند: خودپنداری و خودانگاره. بخشی از این دو مفهوم، به دلیل ادراک و حواس در درون ما شکل میگیرند. تجربیاتی که در زندگی کسب میکنیم نیز سازنده قسمت دیگر خودپنداری و خودانگارهاند و جالب است بدانیم که بسیاری از تجارب ما بر اثر مقایسه ایجاد میشود و این فرآیند با تصویری که دیگران به ما ارایه میکنند، تکمیل میشود. چون بازخورد بقیه، به مثابه آیینهای است که در برابر ما قرار میگیرد. هرچند ممکن است گاهی این آیینه زنگارآلود باشد و تصویر غیرواقعی ایجاد کند. خودسنجی و خودافزایی هم ازجمله عوامل مهم هستند. البته عناصر دیگری نیز در کنار دو عامل اخیر به ایفای نقش میپردازند و مانند حلقههای زنجیر در کنار هم قرار گرفته و ساختار روانشناسی مقایسه را شکل میدهند. ازجمله خودآزمایی، خودوارسی و خودبهسازی که در کنار خودانگاری و خودپنداری، هم نقش انگیزشی دارند و هم در طبقهبندی انواع مقایسه موثرند. مقایسه عملی است که اگر درست انجام شود، به بهبود شناخت فرد از خود کمک میکند. اما آخر قصه به دلایلی که خواهم گفت، متاسفانه اینگونه نمیشود.
گفتید که مقایسه انواع متفاوتی دارد. در این مورد کمی بیشتر توضیح دهید.
نخستینبار در نظریه اجتماعی گفته شد که دو نوع مقایسه وجود دارد: فرانگر و فرونگر. فرانگر یعنی مقایسه با کسانی که از فرد بهتر بوده و از منزلت اجتماعی بیشتری برخوردارند. در نوع فرونگر، مقایسه با کسانی انجام میشود که در سطحی پایینتر از خود فرد قرار دارند. همه ما ممکن است هر دو نوع مقایسه را انجام دهیم. نتایج حاصله هم همیشه خیلی قطعی نیست. مقایسه فرونگر بهویژه در کسانی که عزت نفس کمی دارند، اسباب تشفی و رضایت خاطر خواهد بود. به لحاظ عملی هم گاهی اوقات با ارزش است. مثلا مطالعات نشان داده بیمارانی که مبتلا به سرطان سینه هستند، در مواجهه با فرد بیماری که شرایط وخیمتری دارد، با قدرت بیشتری با بیماری خود مقابله میکنند ولی همیشه اینطور نیست. در بررسی دیگری مشخص شد که دانشجویانی که نسبت به همکلاسیهای ضعیفتر خود مقایسه فرونگر انجام میدادند، در ابتدای ترم احساس بهتری داشتند، اما در پایان ترم و در زمان امتحانات، نمراتشان در مقایسه با دستهای که خود را با شاگردان زرنگتر مقایسه میکردند، کمتر بود. خیلی وقتها مقایسه فرانگر، افراد را نابود میکند اما همین مقایسه اگر در جهت صحیح، هدایت شود، برای افزایش تواناییهای فردی و رشد و تعالی، انگیزهای قوی خلق میکند. وقتی در مقایسه با خود سنجی روبهرو هستیم، حالتمان انفعالی است ولی زمانی که خودافزایی، عامل محرک ما برای مقایسه است، پویاتر و فعالتر هستیم. هر دوی این موارد میتوانند نتایج مثبت و منفی داشته باشند. معمولا وقتی خودسنجی هست، مقایسه با افراد مشابه صورت میگیرد و در خودافزایی، این تشابه ممکن است کمتر باشد.
آیا مقایسه کردن خود با دیگران امری عادی است و برای همه اتفاق میافتد یا از دیدگاه روانشناسی نوعی اختلال محسوب میشود؟
باید بگویم که همه مقایسه میکنند. اصلا بخشی از تفکر انسان، قیاس منطقی است که براساس آن نتیجهگیری حاصل میشود. در آموزش هم نقش مقایسه بسیار بارز است سیستمهای آموزشی اکثرا مبتنیبر مقایسهاند. مقایسه بهعنوان یک اختلال روانی طبقهبندی شده، تلقی نمیشود ولی ممکن است در بعضی از اختلالات روانی نقش پررنگتری ایفا کند. مثلا کسانیکه اختلال شخصیت نمایشی دارند، چون میخواهند نمایش دهند، خود را دایم با بقیه مقایسه میکنند. همچنین در کسانیکه گرایشهای وسواسی دارند، ممکن است مقایسه مرکز و کانون وسواس قرار بگیرد. اما اینکه مقایسه، اختلال روانی نیست، از اهمیت و جنبه منفی آن نمیکاهد. چراکه ممکن است مقایسه کردن افراطی با دیگران به اندازه یک اختلال روانی، رنج و اختلال در روابط اجتماعی یک فرد ایجاد کند و اگر فرد مورد مثال ما شخصیت درست و اعتمادبهنفس نداشته باشد، این نتایج منفی دوچندان خواهند شد. مقایسه غیرانطباقی ناسالم حتی میتواند زندگی افراد را به تباهی بکشد.
شما به این نکته اشاره کردید که مقایسه مانند یک شمشیر دولبه است. در صورتی که درست و اصولی باشد، میتواند هدایتگر فرد به مراتب بالاتر و زندگی بهتر باشد و اگر ناسالم و غیرانطباقی باشد، ویرانگر و نابودکننده است. اما چرا نتیجه منفی و مشکلات حاصل از مقایسه بیشتر از دستاوردهای مثبت آن است؟ آیا در اغلب موارد، ما در پیدا کردن معیارهای صحیح مقایسه ناتوانیم؟
مقایسه یک عمل ذهنی است. وقتی این عمل ذهنی صورت میگیرد و فرد دست به خودسنجی میزند، همافکار، عقاید و نگرشهای خود را مورد مقایسه قرار میدهد و هم تواناییهای خود را. اما نکته اینجاست که تغییر دادن تواناییها سختتر و زحمتش بیشتر است، پس آنچه که بیشتر دستخوش تغییر میشود، افکار افراد مقایسهگر است. برخی از افراد عقاید خود را راحتتر عوض میکنند، چون خرجی ندارد. وقتی ما مقایسه انجام میدهیم، حتما همراه با آن، داوری و انتخاب هم هست و فرآیندهای دیگر فکری و ذهنی هم نقش دارند و ما میدانیم که معمولا داوریها به مقدار زیادی مخدوشند. مقایسه زمانی درست است که بر مبنای اطلاعات صحیح باشد. در مقایسه ما اطلاعات را کسب و پردازش میکنیم تا بتوانیم نتیجهگیری کنیم و برای دستیابی به نتیجه خوب، باید اطلاعات، کامل باشد. اما متاسفانه همیشه این اطلاعات کامل نیست. در فضای واقعی، مقایسه آلوده است به انواع و اقسام قضاوتهای مخدوش، اطلاعات ناقص، شناخت ناکافی و تجربیات تحریف شده. در کنار همه اینها توجه کنید که مقایسه بار احساسی و عاطفی هم دارد. ممکن است خشم، حسد، غضب و نیتهای منفی، مقایسه و به تبع آن، قضاوت را تحتتأثیر قرار دهد. آدمی که مقایسه میکند، افلاطون نیست که خود را با سقراط مقایسه کند، فرض کنید که اعتمادبهنفس اندکی هم داشته باشد، با عوامل شناختی مخدوش و حسهای منفی نمیتواند مقایسه سازندهای انجام دهد. این موارد به علاوه عوامل موثر در فرهنگ و جامعه باعث میشوند که بیشتر وجوه منفی مقایسه در عمل پیاده شود. طبیعی است که در یک مسابقه همه پیروز نمیشوند. مگر چند نفر به قله میرسند؟ تعداد شکستخوردگان در هر بازی همیشه بیشتر از برندگان است و برندهها هم همیشه برنده نیستند.
بین جوامع سنتی و مدرن از نظر عوامل زمینهساز و دستاوردهای مقایسه تفاوتی وجود دارد؟
وقتی ما به وجه فرهنگی و جامعهشناختی میرسیم، میبینیم که متاسفانه در بیشتر جوامع، مقایسه دچار سوءبرداشت و سوءاستفاده شده است. شاید جوامع سنتی به دلیل سادگی ساختار، از وضع بهتری برخوردار باشند ولی پیچیدگی داستان اینجا بیشتر میشود که در تمام جوامع رقابتجویی درحال افزایش است و همان داستان قدیمی منابع اینجا هم ادامه دارد. اما در دوران جدید به شکل دیگری خود را نشان میدهد. یعنی عریان نیست و افراد بر سر منابع با شمشیر به جنگ یکدیگر نمیروند اما درنهایت اتفاقی که میافتد همان است. نتیجه این میشود که عدهای بقا پیدا میکنند و عدهای از صحنه خارج میشوند. واضح است که بقای اجتماعی و فرهنگی مدنظر ماست. در این نبرد، عدهای ارتقا مییابند و دستهای نابود میشوند. یک رقابت طلبی دایمی در جامعه وجود دارد که رسانهها آن را تشدید میکنند. سیاستهای کلی اجتماعی و رسانهها به مقایسههایی دامن میزنند که موجب خودافزایی واقعی نمیشوند و فقط رقابت ناسالم را تشدید میکنند. یعنی در هیچ تبلیغاتی گفته نمیشود که تو خود را با هگل و هایدگر، بتهوون و شکپیر و ... مقایسه کن. مدلسازی انجام میگیرد و به مردم القا میشود که خود را با آن مدلها مقایسه کنید. در جامعه مدرن غرب مدلسازی بسیار بیشتر از کشور ما ست. مدلسازی مبتنیبر قرائن واقعی موفقیت یعنی احساس آرامش، افزایش بصیرت و خلاقیت نیست. صنعت سرگرمی به جای اینکه جامعه را به سمت فکر کردن و مفهومسازی پیش ببرد یا اقلا در بین اقشار نخبه اینطور باشد، مشغول تصویرسازی است. کسی به مفهوم کاری ندارد. تصاویری که لحظه به لحظه عوض میشوند و دچار مهندسی اجتماعیاند، پیوسته در جهت اهداف سوداگرانه خاصی بهعنوان الگو مطرح میشوند. درنتیجه هنرپیشهها و ستارگان موسیقی الگو میشوند. افراد هم که به دنبال الگو هستند که با چاشنی سرگرمی، جذابتر نیز شده است؛ به انفعال کامل کشیده میشوند تا تفکر نداشته باشند.
درنهایت برای فرد گرفتار در این دور و تسلسل باطل، از نظر روانی چه اتفاقی میافتد؟
نه فقط در کشور ما که تقریبا در همه جوامع، وضع طوری است که روی قرائن ظاهری موفقیت تأکید میشود که عبارت است از ثروت، قدرت و شهرت. رسانهها و تبلیغات با تشدید مصرفگرایی و فقط به دلیل سوداگری مردم را به مقایسه با هم میاندازند و آرمانهایی میسازند که هیچکس را برای اینکه به خود واقعیاش برسد، کمک نمیکنند. این مقایسهها افراد را نابود میکند. هزاران هزار مدل به این شیوه به افراد القا میشوند که در اصل با هم تفاوتی ندارند. مردم هم فکر میکنند که خودشان انتخاب میکنند. چگونه در چنین فضایی مقایسه میتواند جنبه واقعی داشته باشد، تبدیل به چیزی شود که تصویر واقعی انسان را پیشرویش قرار دهد و منجر به خودافزایی شود؟ نتیجه چنین مقایسهای کاملا مشخص است. مثلا یک زن چاق میخواهد مثل فلان خواننده شود. درحالیکه نشدنی است و این فاصله زیاد برای او با تبلیغات پرمیشود. کمربند لاغری میخرد، با عمل جراحی چربیهای بدنش را برمیدارد یا معدهاش را کوچک میکند. اما هیچوقت آن اتفاق دلخواه نمیافتد. فقط پول به کیسه سوداگران میریزد و این چرخه ادامه مییابد. پوچی این مدلها هم از اینجا معلوم میشود که یا به اعتیاد دچارند یا در زندگی شخصی خود مشکل دارند یا خودکشی میکنند. درگذشته مقایسه با افراد مشابه و همطبقه انجام میگرفت ولی الان در شرایطی که در بسیاری از جوامع ازجمله در کشور خودمان وجود دارد، مقایسهها در سطوح بالاتر از خود فرد صورت میگیرد. قرائن باطنی موفقیت خریداری ندارد، چون تبدیل به کالا نمیشوند و نمیتوان آنها را تبلیغ کرد و به مصرفشان دامن زد. کامو میگوید، «اساس تمام دردهایمان مقایسه است» یا به قول روزولت «مقایسه، دزد شادی است». به همین دلایل بهرغم تمام وجوه مثبتی که مقایسه دارد، کسی از این راه به بهشت نمیرسد. انگار همه از طریق مقایسه راهی جهنم میشوند.
افرادی از قبیل مورد مثال شما ممکن است به دلیل محقق نشدن رویاها دچار سرخوردگی شوند.
بله در آخر دچار ناکامی میشوند. این نوع مقایسهها به افسردگی منجر شده و روابط اجتماعی را به هم میزند. فرد گرفتار به انجام این مقایسههای مخرب با نزدیکان و جامعه خود دچار مشکل خواهد شد.
به نظر میرسد افرادی که در فرآیند پوچ و پایانناپذیر مقایسه نابودکننده گرفتار میشوند، به دشواری از آن رهایی خواهند یافت.
متاسفانه بله، چون سوداگران اجازه این کار را نمیدهند. سوداگر در هر چیزی جنبه سودآور را شناسایی و از آن استفاده میکند و اگر سود سرشار داشته باشد، دیگر از آن دست نمیکشد. برای همین ذینفعان در این ماجرا به این مقایسههای غلط و بیمارگونه دامن میزنند. بدانید که هر رفتار، فکر و احساس ما به لحاظ سلامت روانی سهوجه دارد. سازنده در مقابل مخرب، سالم در مقابل ناسالم و انطباقی در برابر غیرانطباقی. تعداد افرادی که به دنبال مقایسه سازنده، سالم و انطباقی باشند، اندک است.
آیا میزان شیوع مقایسه خود با دیگران بسته به جنسیت، متفاوت است؟
بله، برمبنای مطالعات انجام گرفته، رقابتهای عملی در مردان بیشتر است و مقایسههای ذهنی که منجر به رفتارهای مصرفگرایانه میشود در زنان بیشتر بروز دارد. اما این مسأله به دلیل تفاوت بیولوژیکی یا تفاوت جنسیتی نیست. در واقع، مشکل زنان از این بابت مضاعف میشود که در یک دنیای مردانه زندگی میکنند. زبان، قدرت و سیاست مذکرسازی شده است. زنان دو راه در پیش روی خود دارند: یا اینکه مبارزه کنند و زن بمانند یا اینکه خود را در مسیری قرار دهند که مردان برایشان تعیین کردهاند. در دنیای غرب، رسانهها نیز عامل تشدید و تقویت آن نقش اجتماعی محسوب میشوند که توسط یک ایدئولوژی مردانه برای زنان، تعریف شده است. زنان، ابزار و هدف رسانهها و درگیر کسب و کارهایی هستند که به جذابیت مربوط است. چرا؟ چون زن باید جذاب باشد. چرا؟ چون مرد این را میخواهد. برای اینکه باید مرد او را بخواهد و او باید جذاب باشد تا مرد او را بخواهد. به واسطه پیوستگی زیاد جهان غرب به این موضوع، تمام تصاویر در آنجا زنانه است.
وضع جامعه ما را از نظر روانشناختی مقایسه، چگونه ارزیابی میکنید؟ اصلا میتوان گفت که مقایسه دستکم برای عدهای آثار مثبت داشته است؟
جامعه ما الان اتفاقا وابسته به این موضوعات است و برخلاف ادعاهای فراوان، تمام عناصر مخرب سرمایهداری، غرب و مدرنیته به شکل تحریف شدهای درحال ایجاد و پیادهسازی بین اقشار مختلف مردم است. تقریبا همه چیزهایی که گفتم در مورد جامعه خودمان هم صدق میکند. اما تفاوت این است که در اینجا توزیع اجتماعی ثروت و امکانات، متاسفانه به شدت کانالیزه است. تفاوت طبقاتی و این فاصله وحشتناکی که الان در ایران بین دارا و ندار وجود دارد، منشأ مقایسههایی میشود که توهم نیست. بلکه عین واقعیت است و هیچ مغزی را نمیتواند فریب دهد. در یک زندگی اجتماعی که بخش عظیمی دایما درحال تماشا هستند و متاسفانه برخی هم برای خودنمایی به این نمایش دامن میزنند، تضاد طبقاتی و تفاوت درآمد، تنش اجتماعی ایجاد میکند. ما به اندازه کافی مشکل، سوءمدیریت و مسائل حل نشده از گذشته داریم. این نوع مقایسهها در این شرایط، کمکی نمیکند. به نظر من در کشور ما حتی آموزش که مقایسه در آن میتواند سازنده باشد، تحریف شده است. ما به رایالعین در مطب میبینیم که کنکور و تصویری که از آن ساخته شده نهتنها در بچهها اثر نامطلوب دارد و بهعنوان عامل زمینهساز بیماریهایی مطرح است، بلکه به واسطه فرزندسالاری، این تنش به تمام خانواده منتقل میشود. البته من این بدبینی را نسبت به همهجا دارم. ولی اینجا بدتر است برای اینکه منافذ دیگری برای تخلیه تنشها وجود ندارد. چند روز پیش پرستاران در اعتراض به تفاوت زیاد درآمد خود با پزشکان، تجمع داشتند، این مقایسه است. نشاندهنده تضادی است که وجود دارد و مقایسه غیرواقعی هم نیست. پرستاران نمیگویند پزشکان درآمد نداشته باشند، بلکه به دنبال فاصله درآمدی قابل قبول هستند. تمام مسائلی که در باب مصرفگرایی و ... گفتم در ایران هم وجود دارد، با این تفاوت که توهمسازی رسانهها در غرب بسیار قویتر و آشکارتر عمل میکند، اما در کشور ما مسائل، ملموس و واقعی هستند. وقتی یک استان نادیده گرفته میشود، چه چیزی را میخواهید با چیز دیگری مقایسه کنید؟
پیشینه فرهنگی در گرفتار شدن در این چرخه معیوب تاثیری دارد یا خیر؟
بله، حتما تأثیر دارد. در پیشینه فرهنگی و آموزههای شعرای ایران که اغلب با مضامین عرفانی آمیخته است، مفهوم قناعت وجود دارد که در تعالیم عرفای سایر نقاط دنیا هم هست ولی الان در این دنیای صنعتی شما کجا میتوانید این را بگویید؟ در دنیایی که همه به دنبال زندگی بهتر و پول بیشترند، قانع بودن و با داشتهها ساختن، بیمعنی و تمسخرآمیز خواهد بود. قناعت را با مفاهیمی که الان در مدارس کسب و کار غربی آموزش داده میشود، مقایسه کنید. من کتابی با نام «روانشناسی مدیر موفق» ترجمه کردهام که نویسنده هندی آن در مدرسه کسب و کار هاروارد درس خوانده است. در روز اول مدیر مدرسه سخنرانی میکند و بهعنوان درس نخست، به شاگردان میگوید: «هیچوقت از آنچه که به دست میآورید راضی نباشید». نویسنده در کتاب از تناقضی که بدان دچار شده، میگوید، چون در هندوستان به او یاد داده بودند که باید به آنچه که دارد، قانع باشد. مفهوم کلی این است که من اگر در نقطه «الف» هستم باید ناراضی باشم تا به «ب» برسم. باز هم راضی نیستم. باید به «ج» برسم و ... این فرآیند تمامی ندارد. نویسنده از رفقای خود یاد میکند که در کسب و کار موفقاند ولی یکی سکته کرده، دیگری زنش را از دست داده و ... او از این افراد با نام successful یاد میکند به معنای حمقای موفق. در دنیای صنعتی و جهان اطلاعاتی که امروز در غرب وجود دارد که الگوهای توسعه، برنامههای مالی و تاثیرگذاری فرهنگی از آنجا میآید و مدلها در آنجا ساخته میشوند، قناعت وجود ندارد. به یاد داشته باشیم که مقایسه هم نوعی ابزار است. اگر درست مورد استفاده قرار گیرد، نتیجه خوب خواهد داشت.
بخشی از مسائلی که به آنها اشاره کردید، راهکاری در سطح کلان میطلبد و ساختار و پیچیدگی آنها بهقدری است که افراد به تنهایی نمیتوانند گامی در راستای حلکردن و کاستن از عوارض منفی آنها بردارند. اما از آنجا که مقوله مقایسه کردن خود با دیگران، مسألهای است که دامنگیر اغلب افراد است، این سوال را مطرح میکنم که شما بهعنوان یک روانپزشک چه توصیهای برای مردم دارید که خود را از دور و تسلسل باطل مقایسه ناسالم نجات دهند و راحتتر زندگی کنند؟ یا دستکم مقایسه سالم و سازنده را فرا بگیرند؟
در گام نخست، باید این را بدانیم، مقایسهای که دستاورد مثبت دارد، بر قرائن باطنی موفقیت متمرکز است، پس بر ظواهری که میبینیم، اعتماد نکنیم. در مرحله بعدی ما باید بتوانیم با نگرش ذهنی خود مقابله کنیم. به این معنی که بپذیریم ما فقط افکارمان نیستیم، موجود واقعی هستیم و زندگی و روابط داریم و آنچه که از همه مهمتر است و یکی از اصول اولیه سلامت روانی هم به شمار میآید، این است که به پذیرش خودمان برسیم. هر چیزی را که هستیم بپذیریم. باید خود را با تمام نقاط مثبت و منفیمان بپذیریم. در این صورت، مجالی باقی نمیماند که وارد این بحثها شویم. در کنار آن تقویت عزت نفس مطرح است. به کمک مشاوره و مطالعه، روشهایی را پیدا کنیم که اگر عزت نفسمان کم است، بیشترش کنیم و در درونمان به آن استحکام بخشیم. این کار به رهایی ما از آن چرخه باطل، کمک میکند. سازوکار ارزیابی در وجود ما چه در مورد دیگران چه در مورد خودمان مبتنیبر دو کانون است: کانون درونی و کانون بیرون از ما. اگر ارزشگذاریهای ما فقط به بیرون مربوط نباشد و بین این دو مرکز تعادلی برقرار سازیم، آن وقت دیگر مقایسه بیمارگونه نخواهیم داشت. به خود پرداختن، خارج شدن از روابط معیوب اجتماعی، یوگا، با طبیعت ارتباط برقرار کردن و توجه به معنویت ازجمله راهکارهای فردی است. همچنین میتوانیم فردی را بیابیم تا افکار و احساساتمان را با او شریک شویم. بدانیم که چرخه باطل مقایسه مخرب، آرامش را از ما میگیرد و حال و احساس خوب را فدای امور بیمعنی میکند.