اسما روانخواه پژوهشگر اجتماعی
در اساسنامه سازمان بهداشت جهانی در رابطه با تعریف سلامت اینگونه آمده است: مفهوم سلامتی تنها نداشتن بیماری و نقصعضو نیست، بلکه آسایش کامل جسمی و روحی و اجتماعی است. بنابراین سلامتی دارای ابعاد متعدد است. یکی از این ابعاد که در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته، سلامتروان است، امری که خود تحتتأثیر عوامل اجتماعی مانند بیکاری، اضطراب، آسیبپذیریهای درآمدی، طرد اجتماعی و... ممکن است بهمخاطره افتد و در صورت فقدان نهتنها خود فرد را درگیر آسیبهای متعددی میکند بلکه سلامت جامعه را متزلزل خواهد کرد. فردی که منزوی شده یا افسردگی را تجربه میکند، نمیتواند نیروی فعال اجتماعی باشد و این شاید کمترین آسیب است در مقایسه با اختلالاتی که میتواند به فرزندکشی و... منجر شود. مسالهای که جامعه امروز ما با آن درگیر شده، پایینبودن سطح سلامتروان است که بهدلیل شرایط متعدد اجتماعی و اقتصادی رخ داده و شاهد این مدعا رتبه 115 کشور در شاخص شادکامی و قرار گرفتنمان بین 5 کشور افسرده جهان است. چندی پیش دکتر مرندی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی در حاشیه مراسم انتشار پانصدمین شماره از روزنامه سپید(ویژه نابینایان) اعلام کرد که نتایج مطالعات بسیاری نشان میدهد، سطح سواد و بهخصوص سواد سلامت در ارتقای سلامت و امید به زندگی افراد بسیار مهم است و سواد سلامت را توان دسترسی افراد به اطلاعات سلامت و ارتباط برقرارکردن با ارایهدهندگان خدمات و مراقبت سلامت و استفاده از این خدمات تعریف کرد. بر این اساس فردی که سلامتیاش (چه جسمانی و چه روانی) به مخاطره افتد، در قدم اول باید بر این اختلال آگاهی یابد و سپس با برقراری ارتباط با کسانی که میتوانند این اختلال را کاهش دهند، سلامت خود را باز یابد و میزان این شاخص درحالحاضر در ایران حدود 29درصد است و ایندرصد پایین نگرانکننده است. اگر این تعریف از سواد سلامت را که به گفته دکتر مرندی میتواند منجر به سلامت شود بار دیگر مرور کنیم، خواهیم دید که در ارتباط با سلامتروان، افراد قدماول را برداشتهاند. اکثر آدمهای اطرافمان که درگیر اختلالروان شدهاند، میدانند منزوی شدهاند، بیحوصلهاند، خوابشان دچار اختلال شده، در کار کردن یا درس خواندن تمرکز کافی ندارند و از شادی خود و دیگران گریزانند. اما زمانی که میخواهند قدم دوم را بردارند، یعنی مراجعه به متخصصی که کمکشان کند، پا پس میکشند. نه به این خاطر که اهمیت سلامتروان در کشورمان نادیده گرفته میشود و فرد میترسد که برچسب بیمار روانی را بخورد (که این نگرش در سالهای اخیر بسیار تعدیل شده) بلکه بهخاطر هزینههای بالای خدمات مشاورهای است. فردی که بهخاطر بیکاری یا عدم امنیت شغلی و آسیبهای درآمدی، سلامت روانش به مخاطره میافتد حاضر نمیشود برای 45 دقیقه مشاوره، مبلغی حدود 60هزار تومان پرداخت کند (گاه این میزان به 120هزار تومان هم میرسد) و این امر سبب میشود از یکسو هم خود فرد آسیبهایی را تحمل کند و هم جامعه پویایی خود را از دست بدهد و از سویی دیگر جای خالی پوششهای بیمهای مشاوره بیش از پیش پررنگ شود. بنابراین هزينه بالاي اين خدمات و تحتپوشش بيمه نبودن خدمات مشاوره و رواندرماني باعث شده تا کمتر کسي آن هم در ميان طبقات متوسط جامعه تمايلي به مشاوره و درمان روان خود داشته باشد و همچنان سلامت روان افراد با توجه به جایگاه مهمی که دارد، تحتپوشش بیمه قرار نگرفته است. برای رسیدن به جامعهای پویا، نیاز به مشارکت اجتماعی افراد جامعه است. افرادی که اگر تحتتأثیر عواملی چه شخصی و چه اجتماعی سلامتروانشان دچار اختلال شود، از این مشارکت بازمیمانند و بهتبع آن جامعه آسیب خواهد دید، بنابراین لزوم ایجاد پوشش بیمهای برای مشاورهها و رواندرمانی، یک نیاز ضروری است...