شماره ۴۶۳ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۰ دي
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

فرانسوى و عرب، آلمانى و اسلاو، همه نزديك يكديگر به رديف در كليساهاى كوچكى جاى گرفته، ديگر توان حركت نداشتند، هر چند اگر هم ‌توانى باقى مانده بود، جايى براى حركت وجود نداشت.  طنين كفر و نفرين و فرياد به طرز غير قابل توصيفى در ميان گنبدهاى بناهاى مقدس پيچيده بود.
«آه، آقا! من خيلى درد دارم!» اين چيزى بود كه چندين نفر از مجروحين به من گفتند.  آنها ما را ترك مى‌كنند، ما را رها مى‌كنند تا با بدبختى بميريم، در حالى كه ما سخت جنگيديم!» با وجود اين كه بسيار خسته بودند و چندين شب نخوابيده بودند، نمى‌توانستند استراحت كنند. در اوج درد و عذاب با فرياد، پزشك را صدا مى‌زدند. در تشنج شديد كه به كزاز و مرگ منتهى مى‌شد، به خود مى‌پيچيدند.  بعضى از سربازان به اين نتيجه رسيده بودند كه آب سردى كه بر روى زخم‌هاى از پيش عفونى شده ريخته مى‌شد، باعث كرم زدن زخم‌ها مى‌شود و به اين دليل باطل و بى‌معنى، اجازه نمى‌دادند پانسمان‌هايشان را مرطوب كنند.  بقيه‌ كسانى كه آن‌قدر خوش اقبال بودند كه زخم‌هايشان را بلافاصله در ميدان جنگ باندپيچى كرده بودند، درمدت اقامت اجبارى‌شان در استيليون پانسمانشان تعويض نشد.
ادامه دارد...


تعداد بازدید :  171