بابک توتونچی فعال محیطزیست
وطن يعني تماميتارضي كشور از درياي مازندران تا خليجفارس و دريايعمان.
وطن يعني از دور افتادهترين منطقه در نقطه صفر مرزي سيستانوبلوچستان تا آخرين پاسگاه مرزباني خوزستان و از خراسان تا آذربايجان و كردستان.
وطن يعني تمامي مساحت واقعي ايران. يعني يكميليونوهشتصد و هفتاد و سههزار و نهصد و پنجاه و نه كيلومتر مربع خاك سراسر غرورآفريني كه تا به دست ما رسيده است، لالههاي بسياري براي او گلگون شده، زخمهاي فراواني بر پيكر او وارد آمده و خونهاي مقدس بيشماري را فرزندانش نثار او كردهاند. وطن يعني حتي يك وجب از خاك اين سرزمين، وطن يعني رگ، ريشه و اصالت فرهنگي و طبيعي ملتي به وسعت تاريخ ايران زمين. وطن يعني سرزميني چهار فصل كه روزي بهشت روي زمين بود.
وطن يعني آتشكو، آبيدر، آقداق، آزادكوه، آهنكوه، كوه اسفراين، اشترانكوه، الوند، اوزونبلاغ، بابا تپهسي، بحرآسمان، باغشاه، باغران، بنفشه، بلقيس، بينالود، بیستون، پلنگكوه، پنج انگشت، سهند، سبلان، ميشو، پيرغريب، تبريز خاتون، تخترستم، تختسليمان، تفتان، توچال، تهرهقه، جوپار، چهلچشمه، حاجيآباد، خرگوشان و خشچال.
وطن يعني دالاهو، دماوند، دنا، زردكوه، سفيدكوه، شاهالبرز، شاهنشين، كوشاه، شيربرفي، شيركوه و دهها قله سر به فلك كشيدهاي كه بر تارك نام سرزمينمان ميدرخشند.
وطن یعنی دشتهایی چون ترکمنصحرا، دشتری، دشتهویج، دشت لالههای واژگون، میاناب، دشت ارژن، دشت برم، چاپلوق، سیلاخور، ترارو، دشت تبریز، دشت لار، دشت قزوین و دشت زیبای نرگسزارهای کازرون.
وطن یعنی رودهایی خروشان و سرزنده که بدون اسارت در پشت سدهای بتونی زنده بودند و زندگی میبخشیدند همانند آقچای، اترک، ارس، ابسهریز، اروند رود، بابارمضان، بابِلرود، بختیاری، بهمنشیر، تجن، کشفرود، هریرود، کارون، جاجرود، زاب کوچک، زایندهرود، دز، زرینهرود، سفیدرود، سیروان، سیمینهرود، شررکات، صوفیچای، قارلانقو، قرهسو، قزلاوزان، کر، کرج، کرخه، کن، نارون، مهران، میناب، هیرمند، هلیلرود و بسیاری دیگر که دستخوش بیملاحظهگیهای بسیاری از ما، مدعیان حفاظت از وطن شدهاند.
وطن یعنی گونههای گیاهی منحصر بهفردی همچون ابی، ارزنمردابی، باباآدم، ازبوتک، ازگن، اری، اناریچه، گلابیوحشی، اناروحشی، توتوحشی، بادامک، بادیان، انگیون، برهان، نبکرو، آزالیا، آلاله، تاجخروس، توتپایابی، جیکرواش، ترشواش، خارخسک، خار شتر، خارمریم، دماسبی، زلفشیطان، شببوی صحرایی و شوکران کویر.
وطن یعنی لالههای واژگون، یعنی شقایقهای قوتی، یعنی آفتابگردانهای خوی، یعنی نرگسهای شیراز.
وطن يعني نخلهاي مقام و سر به فلك كشيده جنوب.
وطن يعني گربهساني همچون پلنگ، یوزپلنگ، كاراكال، سياهگوش، گربه جنگلي، گربه وحشي، گربه پالاس، گربه شني و آه جانسوز و ناله سر به فلك كشيده داغ از دست دادن جگرگوشههايي همچون شير ايراني و ببر هيركاني.
وطن يعني گوزن زرد، شاه روباه، روباه تركمني، خرس قهوهاي، خرس سياه، هوبره، تيهو، سمندر، سگ سرابي، مارال، آهو، كل، قوچ، ميش، فك خزري، ماهي سفيد، ماهي كپور، ماهي كولي، اوزونبرون، قو، سار، مرغابي، لكلك، فلامينگو و دهها و صدها گونه بينظير و زيبا و دوستداشتني حياتوحش اين سرزمين كه هر روز بيش از گذشته در معرض نابودي و انقراض هستند.
وطن یعنی میهماننوازی از پرندگان مهاجر بدون تور و گلوله و شکارچی.
وطن يعني لبهاي خشكيده اروميه، هامون و پوست از بيآبي تركخورده اين سرزمين.
وطن يعني تمامي يادگارها و ميراثطبيعي و فرهنگي اين مرزوبوم.
وطن يعني تالابهاي منحصربهفرد ايران، يعني آلاگل، آلماگل، آجيگل، خليج گواتر و باهور، هامون صابري و هامون هيرمند، خورخوران، درياچهقويي، تالاب قوريگول، درياچه اروميه، درياچه پريشان و دشت ارژن، تالابهاي نيريز و كميجان، تالابشادگان، خورالاميه، خورموسي، جزیره شیدرو، تالابهای شورگل، یادگارلو، دورگه سنگی، بندر کیاشهر و دهانه سفیدرود.
وطن یعنی کولاپ انتهای جنوبی هامون پوزک، وطن یعنی دهانه رودهای گز و حرا و آببندهای فریدونکنار، ازباران و سرخرود.
وطن یعنی تالاب گاوخونی و گمیشان.
وطن یعنی شبهجزیره میانکاله و خلیج گرگان.
وطن یعنی آشوراده و آشوراده یعنی وطن.
بهتر است بدانیم تعرض به وطن همیشه توسط دشمن خارجی انجام نمیشود.
از دشمنان بریم شکایت به دوستان، چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟!
خاک وطن را به توبره کشیدن فقط آن نیست که خدای ناکرده اجانب قسمتی از آن را جدا کنند. وطن همانند درختی است که گاهی بهجای ضربه تیشه و اره، آن را از درون آفت میزند. آفتی که در کوتاهمدت به چشم نمیآید اما هر لحظه درحال گسترش قلمرو انحصارطلبانه خود است که اگر چنین پیش رود، سرانجام جز کالبدی توخالی و پیکرهای تزیینی از آنچه که با تمام غرور وطنش مینامیم، نخواهد ماند.
اما بهتر است بدانیم تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین غالبا مملو از چنین آفات و گزندهای درونی بوده است. جامعهشناسان برای از بین بردن این آفات تنها یک سم مهلک دارند و آنهم بیداری، آگاهی و عزم ملی برای بیدار کردن مدیران و مسئولانی است که خود را به خواب زدهاند یا همچون کبک سر در میان برف کرده و میپندارند که دیگران نیز آنها را نمیبینند و بر آنچه که بر سر خاک وطن میآورند، بیاطلاع هستند. صرفنظر از هرگونه دیدگاه سیاسی و فارغ از هر نوع دعوای حزبی و جناحی و تنها از موضع یک ایرانی میگویم که هرجایی را که تاکنون تغییر کاربری دادهایم جز تخریب، حاصلی برای طبیعت نداشته. بهتر است مدیران و وزیران و مسئولان بهجای پروراندن سودای کیش دوم در سر خویش، به معضلات زیستمحیطی کیش بپردازند و ببینند از روزی که تپههای مرجانی کیش را با پول عوض کردند چه بر سر آنجا آمده است. «آشوراده» متعلق به آیندگان است چراکه وطن متعلق به آیندگان است و ما باید امانتداران خوبی برای موطن خویش و فرزندان خوبی برای مادر زمین باشیم. یادمان نرود هر وجب خاکی که از آشوراده یا از هر کجای آثار طبیعی، تاریخی و فرهنگی این سرزمین تخریب میشود، به همان اندازه از خاک وطن است که از بین میرود.
به قول شاعر:
خاکم به سر، زغصه اگر خاک برسرم
خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم
آوخ، کلاه نیست وطن گر که از سرم
نامردم ار که بی کله آنی به سر کنم
من آن نیام که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد و قضا و قدر کنم
معشوق عشقی ایوطن ایعشق پاک من
ای آنکه ذکر عشق تو شام سحر کنم
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود
مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
باشید اندرون شد و با جان به در کنم