شماره ۴۶۳ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۰ دي
صفحه را ببند
جنگ کوته‌نظری است آشتی باید

قدمعلی سرامی  استاد ادبیات

يادگارهاي کودکي، خواب و خيال‌هاي آدم را سنگين‌تر مي‌کند تا سرانجام در هيات غبار ترينه جوهر، آن را بر بستر سپيد کاغذ مي‌خواباند. بنابراين بخش بزرگي از سخنان منظوم و منثور هر اديبي، رهاورد سفر در بستر خواب و خيال‌هاي روزگاران خردي است. چونين است که هر سخن کودکانه‌اي با ترفندي عارفانه و کل‌نگرانه، از خامه رسته و به نامه پيوسته است. اين که مي‌گویيم:   «سخن راست را از بچه‌ها بايد شنفت»، به‌دليل آن است كه آنان از فطرت خود الهام مي‌گيرند. اصولا كودكان به روندهاي واقعي زندگاني خويش به چشم رويدادهاي قصه‌اي مستمر مي‌نگرند و همه دريافت‌هایشان از جريان واقعيت با خيال درآميخته است. در مقالهای اين حقيقت را به‌روشني باز کرده‌ام كه ادراك شهودي آنان، با ادراك هنري كه خود نوعي ادراك عارفانه است، يگانگي دارد. بچه‌ها زندگي معنوي خود را با لالایي‌هاي مادران و قصه‌هاي مادربزرگ‌ها آغازند. چونين است كه مي‌توان زندگي روزگار خردي را هنرمندانه به‌شمار آورد. ادبيات، قبل از انجام هر رسالتي، مي‌خواهد دو حقيقت بزرگ را با ما در ميان گذارد: يگانگي نوعي ما انسان‌ها و پيوستگي ما با هم چونان پيكري واحد و يگانگي همه كائنات. در نتيجه ما را متقاعد كند كه ما فرزندان آدم، در عين حال كه از گوهري مشتركيم، با همه جهان نيز پيوستگي داريم. يعني همان‌گونه كه شيخ شيراز سروده است: «بني‌آدم اعضاي يک پيكرند/ كه در آفرينش ز يك گوهرند/ چو عضوي به‌درد آورد روزگار». سپس نشانمان مي‌دهد كه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند/ تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري/ همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار/ شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري». آثار هنري خاطرنشانمان مي‌كند كه ميان عينيت و ذهنيت، همواره ارتباطي ناگسستني برقرار است. ما به‌مثابه عالم صغیر با جهان در هيات عالم كبير، دایما در داد و ستدي بي‌زواليم. درحقيقت اين آثار نشان مي‌دهند كه جهان پراكنده، در ذهن و ضمير ما به يگانگي مي‌رسد و ما صورت تفضيلي خود را در آیينه جهان به تماشا نشسته‌ايم. به باور من، همه هنرها و از آن ميان ادبيات، وظيفه سرشتيني دارند و آن هم عرفاني‌كردن پندار و گفتار و كردار بشريت است. ادبيات، گفت‌وشنود مستمر عالم صغير و كبير با يكديگر است. ما به ميانجي ادبيات همزمان با نوع انسان با كليت جهان هستي اعم از جهان پيدا و عالم پنهان دادوستد داريم؛ دادوستدي نرم‌افزاري و معنوي. زبان بين‌المللي ما انسان‌ها نه زبان انگليسي است و نه زبان ديگر اقوام بشري؛ زبان همگاني ما، زبان محتواست. زبان دال‌ها نه كه زبان مدلول‌هاست. ما آدميان، تنها به ميانجي اين زبان، مي‌توانيم پيوستگي نوعي‌مان را با يكديگر حفظ كنيم، به همان‌گونه كه اتحادمان را با جهان كه در آن در كار زيستينيم، درمي‌يابيم. به اعتقاد من، زبان؛ معلم اول، خط؛ معلم ثاني و اينترنت؛ معلم ثالث ما است. بيگمان در آينده‌اي نه‌چندان دور، ما آدميان،  راه آمدن با هم و با جهان را توامان خواهيم آموخت. من فكر مي‌كنم با رجعت به دوران كودكي خويش، به سرشت مشترك خود با همنوعان و به گوهر يگانه خويش با جهان بازگشته‌ام و خود به خود، شنوندگان و خوانندگان سروده‌ام را به اين وحدت‌ها دوگانه فراخوانده‌ام. در پنداشت من گاهواره، حكمتي مجسم است؛ حكمتي چو بينه كه در عين حالي كه سرشت يگانه ما آدميان و درختان را خاطرنشانمان مي‌كند، آموزه‌هاي ماندگاري را در ذهنمان مي‌نشاند. گاهواره مي‌گويد: بايد به زمين تكيه كنيم اما هرگز از ياد نبريم كه از آسمانمان آويزان كرده‌اند. گاهواره درواقع ما را از زمين به آسمان مي‌برد و به ميانجي خواب در فضاهاي ملكوتي سير مي‌دهد. ما به ميانجي گاهواره درمي‌يابيم كه حتي براي آسودن و خفتن هم كه باشد، بايد فرمان جنبش را گردن گذاريم.
به رأي مادر، در گاهواره جاي‌كردن، خفتن و در خواب بر پشت ابري سياه نشستن، حكايت از بدايت زندگاني نياكان باستاني ما دارد؛ همان نياكان زمينگير آسمانگرايی كه همه زمين خدا برايشان، گاهواره آسودگي بوده است. آري، كودكي خوابي است كه به ميانجي شناخت جنسي از آن بيدار مي‌شويم. وقوف ما به وجود سيال جوهر جنسي‌مان، درحقيقت همان بيدار شدن از خواب نوشين خردسالي است. درگير شدن با غريزه جنسي به ما ياد مي‌دهد كه با همه اضداد درگير شويم و ديگر بار روزگار كودكي را براي خود به گونه‌اي ديگر فراهم آوريم. زناشویي درواقع ترفندي است براي داشتن مجدد پدر و مادري دلسوز و مهربان كه نه جهان بي‌خواست ما كه خود به اراده خويش آنان را فراهم آورده‌ايم. چونين است كه هر بانویي مادر خويش است و شوي خود را چونان پدر خود درمي‌يابد به همان‌گونه كه هر مردي در عين حالي كه پدر خويش است، عيال خود را چونان مادر خود مي‌شناسد. جامعه‌اي كه در آن همه با هم رفيق‌اند و با آن كه ممكن است بر سر مسائل كوچك و حقير با هم لحظاتي درگيري پيدا كنند به‌زودي درمي‌يابند كه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظري است و راهي جز آشتي‌كردن با هم ندارند. جامعه‌اي كه در آن، همه اعضا آموخته‌اند بايد از اضداد لذت برد.


تعداد بازدید :  75