شماره ۴۶۱ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۸ دي
صفحه را ببند
پرونده قاچاقچیان انسان در دادسرای جنایی

شهروند| وقتی ماجرای تکراری مهاجرت غیرقانونی افغان‌ها به ایران در دادسرای جنایی تهران گزارش شد هیچ‌کس تصور نمی‌کرد، پای قاچاقچیان انسان به پرونده گروگانگیری باز شود.
کارگر افغانی با شکایت در دادسرای جنایی ابعاد جدیدی از جرایم قاچاقچیان انسان را پیش‌روی بازپرس پرونده قرار داد. سال‌هاست که اخبار مهاجرت‌های غیرقانونی اتباع خارجی با حوادث گوناگون پیوند می‌خورد، از تصادف‌های مرگبار خودروهای حامل مهاجران غیرقانونی تا جرایم مختلف قاچاقچیان انسان. اما حالا خبر می‌رسد ابعاد این فرآیند غیرقانونی زوایای خطرناک‌تری پیدا کرده است. باند قاچاقچیان انسان حالا وقتی افغانی‌ها را از مرز وارد ایران می‌کنند، تحویل خانواده‌هایشان نمی‌دهند. در انبارها، سوله‌ها و گاراژها حبس‌شان می‌کنند و در ازای آزادی‌شان پول می‌گیرند.
 این افغانی 28ساله که از مدت‌ها پیش برای کار به ایران مهاجرت کرده بود در رابطه با طرح شکایتش به بازپرس پرونده گفت: «چند سالی است که به ایران مهاجرت کرده‌ام. در ساختمان‌های درحال ساخت کارگری می‌کنم. در یکی از همین ساختمان‌ها در خیابان اُزگُل ساکن هستم و شب‌ها نگهبانی می‌دهم. از مدتی پیش به برادر بزرگترم پیشنهاد دادم تا برای کار از افغانستان به این‌جا بیاید و به همین خاطر برادرم مجبور شد از طریق غیرقانونی و با قاچاقچیان انسان از مرز زاهدان وارد ایران شود. اما چند روز بعد وقتی چشم انتظار دیدار برادرم بودم، تلفنی مرموز وحشت به جانم انداخت. مردی از پشت خط تلفن درحالی‌که صدایی خشن داشت فریاد زد: تو خلیلی؟! برادرت را به ایران آورده‌ایم. در کاشان هستیم. اما اگر می‌خواهی او را ببینی باید 10‌میلیون تومان پول بدهی تا آزادش کنیم. صدای ناله و فریادهای برادرم را می‌شنیدم. مرد خشن سپس گفت: اگر این پول را به شماره حسابی که به تو می‌دهم واریز نکنی برادرت را خواهیم کشت. حرف‌هایش را باور نکردم تا این‌که یک روز بعد اتفاق عجیبی افتاد. یکی از دوستان برادرم که در این سفر همراه او بود با صورتی زخمی به محل زندگیم آمد. او گفت که در فرصتی مناسب از دست گروگانگیرها فرار کرده است اما برادرم همچنان در چنگال آنها گرفتار بود. با دوست برادرم که نشانی آنها را داشت به کلانتری 164 قائم رفتیم و شکایت خود را مطرح کردیم. در کلانتری بودیم که مرد گروگانگیر دوباره تماس گرفت. درحالی‌که افسر پرونده صدایش را از پشت تلفن می‌شنید فریاد زد: چرا پول را آماده نکرده‌اید؟ مگر نگفتم برادرت را می‌کشیم، در ضمن من هیچ ترسی از پلیس ندارم، پس اگر جان برادرت را دوست داری، کاری را که گفتم زودتر انجام بده.»
با ادعای این کارگر افغانی در بازپرسی شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران، قاضی سپیدنامه دستور ردیابی و شناسایی قاچاقچیان انسان را به مأموران آگاهی منطقه صادر کرد.


تعداد بازدید :  370