| مصطفی عابدی | روزنامهنگار |
هر روز كه صفحات حوادث روزنامهها را ميبينيم، بهطور معمول از مواردي مطلع ميشويم كه از يك سو خندهآور است و از سوي ديگر، اشك خواننده را از اين همه بلاهت و ناداني بخشي از افراد جامعه درميآورد. مراجعه به افراد رمال و فالگير و دعانويس از اين نوع بلاهتهاست كه يك نمونه آن هفته پيش در روزنامهها درج شد. در اين خبر آمده بود كه: «مدتي بود كه محبت شوهرم به من كم شده بود و كمكم داشت زندگيمان به سردي ميرفت تا اينكه يكي از دوستانم مرا با زن رمالي آشنا كرد و گفت كه تجويزهايش حرف ندارد و محبت همسرت دوباره برميگردد من هم نزد او رفتم و اين شخص در همان جلسه اول، ۴ گنجشك مرده را به مبلغ ۶۰۰هزار تومان به من فروخت و گفت: يكي از آنها را بسوزان و دود آن را در اتاقخواب و لباسهاي همسرت بچرخان و سه تاي ديگرش را كه دعايي به آنها خواندهام، بپز و آبش را به همسرت بده و مطمئن باش به زودي رابطه همسرت با تو خوب ميشود. من هم پول را به اين زن كلاهبردار دادم و طبق دستور او اقدام كردم اما رفتار همسرم با من، نهتنها بهتر نشد بلكه به دليل خوردن گوشت آلوده گنجشكها، همسرم مسموم و روانه بيمارستان شد و تا حد مرگ هم پيش رفت و نزديك بود زندگيام نابود شود.»
ابتدا بايد متذكر شد كه چنين عقايد و رفتاري مختص جوامع درحال توسعه نيست، در كشورهاي ديگر و حتي توسعهيافته هم مواردی از توسل به این شیوهها ديده ميشود. همچنين در يك جامعه مشخص، منحصر به افراد كمسواد و ساده نيست، در ورزش و فوتبال ايران هم خبر از جادوگري و امثال آن شنيده شده است. حتي در ميان طبقات مرفه و تحصيلكرده هم گرفتن فال قهوه يا موارد مشابه چندان عجيب يا غيرمنتظره نيست. در اينجا بهطور تفصیلی به دلايل و علل استفاده از اين شيوهها پرداخته نميشود. بخشي از اين دلايل ناشي از ناآگاهي و بخشي نيز ناشي از استيصال و به بنبست رسيدن است. دلايل ديگر هم وجود دارد. اين شيوهها در گذشته مرسوم و بيشتر بود. برای نمونه كساني كه پس از ازدواج بچهدار نميشدند و فرزندآوري برايشان مهم بود، فوري به دعانويسها مراجعه ميكردند. بهطور معمول بسياري از کساني كه در ماههاي اول ازدواج حامله نميشوند، پس از چند ماه يا چندسال حامله ميشوند، و نيازي به مراجعه به دعانويس يا حتي پزشك هم نيست، ولي چون عجله دارند، اين كار را ميكنند، پول ميدادند و دعايي ميگرفتند و بخشي از آنان بچهدار ميشدند و اين را ناشي از كارآيي دعانويس ميدانستند، درحاليكه اگر پيش او نميرفتند هم به هدف خود ميرسيدند. تعدادي هم بچهدار نميشوند، دوباره مراجعه ميكنند و پول بيشتر ميدهند تا دعاي نافذتري! بگيرند، خلاصه در نهايت چند درصدي كه بچهدار نميشوند، اين پاسخ را ميشنوند كه گره شما خيلي سفت و پيچيده است و با دعا باز نميشود! كفبیني و شیوههای دیگر هم ترفندهاي مشابه خود را دارد. ولي چرا اين مشكلات پيش ميآيد كه گنجشك مرده بدهند به همسرشان بخورد و تا دم مرگ برود؟ يا برخي از اين افراد اقدام به سوءاستفادههاي جنسي از مراجعهكنندگان ميكنند،... همه اينها حكايت از آن دارد كه اين حرفه در جامعه ما به رسميت شناختهشده نيست. بنابراين افراد كلاهبردار و البته بدون پاسخگویی وارد آن ميشوند و هركس آمادگي داشته باشد كه ريسك و خطر بيشتري را بپذيرد ميتواند از اين راه كلاهبرداري كرده و سر مردم را كلاه بگذارد و كارهاي خلاف نمايد.
این مثل اعتياد است، يكي از دلايلي كه برخي افراد براي گسترش اعتياد ذكر ميكنند، قاچاق و غيرقانوني بودن عرضه آن است. زيرا با غيرقانوني شدن، منفعت واردات و توزيع چندين و شايد دهها برابر شود و همين امر توزیع را از نظر اقتصادی بهرغم خطراتش بهصرفه میکند و عدهاي را به سوي توزيع ميكشاند و مشتريهاي خود را نيز ايجاد و معتاد ميكند. به همين دليل در برخي از كشورها ازجمله سوييس، از دو دهه پیش با در اختيار قرار دادن مواد و حتی تزریق مجانی آن به معتادان در اماکن خاص، جلوي قاچاق و به صرفه بودن واردات و توزيع را گرفتند و ظاهراً در اين زمينه نيز موفقيت نسبي داشتهاند كه درحال ادامهدادن اين سياست هستند. هدف از هر سياستي بهبود وضعيت است و اگر با نظاممند كردن معتادان بتوان اين كار را انجام داد به مراتب بهتر است از اينكه همچنان براي تهيه مواد خود به قاچاقچيان مراجعه كنند.
در مورد اينگونه مشاغل نيز بايد بررسی کرد که آیا میتوان تجديدنظر كرد. اگرچه اين كار به نظر نابخردانه ميرسد كه كسي براي اتخاذ يك تصميم به كفبين يا فالگير مراجعه كند، ولي مگر كشيدن سيگار از اين نظر به همين اندازه و بيشتر نابخردانه نيست؟ مگر هدف قانونگذاري اين است كه همه رفتارهاي نابخردانه را از ميان بردارد؟ مگر چنين كاري ممكن است، اگر كسي براي اتخاذ تصميم به شير يا خط متوسل شود، عمل نابخردانهاي انجام نميدهد؟ چرا كسي جلوي كار او را نميگيرد؟ به اين دليل كه هدف از قانون مجازات، برقراري نظم نسبي در جامعه است و سيگار كشيدن يا شير يا خط كردن افراد نميتواند نظم نسبی را به هم بزند، ولي در مورد سيگار كشيدن، به دليل اضرار به غير، آن را در مكانهاي بسته و عمومي ممنوع كردهاند، هرچند اضرار به شخص سيگاري ممنوعيتي ندارد البته اين عمل نابخردانه است.
هدف از اين نوشته اين بود كه ميتوان از منظر كارآيي و شفافيت و جلوگيري از عوارض سوء؛ نسبت به ممنوعيت قانوني برخي از رفتارها و مشاغل تجديدنظر كرد مشروط به اينكه اين تجديدنظر به نفع جامعه باشد، حتي ميتوان اين موارد را به صورت نمونه و پايلوت در برخي از شهرها اجرا كرد و در صورت مفيد بودن نتايج آن را در كل كشور به اجرا درآورد و اگر مفيد نبود، همانجا خاتمه يابد.