محمدحسن قدیریابیانه فعالسیاسی اصولگرا و پژوهشگر
رضایتمندی افراد به شناسایی نقش و وظیفه آنها در اجتماع بازمیگردد. تعریف از زندگی و میزان نقشی که فرد برای خود و دیگران در تحقق این رضایت قایل است، در بالا بردن این رضایتمندی موثر است. افرادی که برای تأمین معیشت، بهدست آوردن شغل و تأمین نیازهای مالی و مادی خود منتظر میمانند، تا دیگران این زمینه را برای آنان فراهم سازند، معمولا هیچگاه از زندگی خود راضی نمیشوند. آنها منتظر میمانند تا دولت و مسئولان تمامی امکانات رفاهی و موردنیاز آنها را برایشان فراهم سازند و اگر شرایط منطبق بر خواستهای آنها نباشد، به رضایت از موقعیت خود نمیرسند. برعکس کسانی که تأمین نیازهای خود را برعهده دیگران نمیگذارند و با تلاش و کار خویش برای تحقق خواستهایشان تلاش میکنند، هیچگاه دچار سرخوردگی و ناکامی در زندگی نمیشوند. آنها موقعیتهای بالقوه را با توانمندیها و تلاشهای خود به بالفعل تبدیل میکنند و منتظر نمیمانند تا شرایط با موقعیت آنها منطبق شود، بلکه خود سازنده موقعیتها و فرصتهایی هستند که زندگی آنها را میسازد. ارزشها و باورهای مردم در احساس خوشبختی یا عدمخوشبختی بسیار مهم است. از منظر حضرت علی(ع)، بهترین تفریح کار است و مردم ایران که معتقد به آن حضرت هستند به خوبی میدانند که باید به امر ایشان توجه ویژه داشته باشند. اما متاسفانه باورعمومی برعکس آن شده است و بهترین کار را تفریح میدانند. حال از نظر دین مبین اسلام، کار موجب عزت شده و مطابق با احادیث اگر عبادات را به 7 بخش تقسیم کنیم، 6 قسمت آن تلاش برای تأمین معاش حلال است.
در ایران متاسفانه یک معضل بزرگ فرهنگی داریم و آن توقع مردم برای تأمین اکثر هزینههایشان توسط دولت است. در ایران معضل توهم بین مردم و حتی مسئولان بسیار عمیق است. تصور عموم مردم و حتی مسئولان از درآمد نفت بیش از واقعیت آن است. مردم عموما بر این تصورند که میزان صادرات نفت به ازای هر ایرانی در هر ماه بیش از یکمیلیون تومان است. گاه تا دهها و صدهامیلیونتومان نیز تصور وجود دارد. در بودجه سال91 پیشبینی شده بود 61 هزار میلیارد تومان درآمد نفتی داشته باشیم که بیش از هر سال در سالهای قبل (پس انقلاب) بوده است. اگر رقم فوق را بر جمعیت 75میلیون تومانی و نیز بر 12ماه تقسیم کنیم، مشخص میشود که قرار بوده به ازای هر ایرانی ماهانه 67هزار تومان نفت صادر شود درحالیکه طی چندسال اخیر با شدت یافتن تحریمها بسیاری از درآمدهای نفتی حاصل نشد، اما همچنان توقعات تغییر نیافته است. این نکته در اختصاص یارانه هم مشهود است. آیا بیش از ۷۵میلیون ایرانی نیاز به کمکهای دولت دارند و نیازمندند که دولت هزینههای زندگی آنها را برای زندگی راحت تأمین کند؟ از هرکسی چه دارا و چه ندار بپرسی این را حق خود میداند تا درآمد نفت بر سر سفرههایشان بیاید، حال آنکه جای درآمد نفتی بر سر سفرهها نیست. تصور مردم از درآمدهای نفتی و محل هزینههای آن با واقعیتها و مصالح مردم و کشور به هیچ عنوان همخوانی ندارد. برخی با وجود دارا بودن، درمورد بودجه دولت براین باورند که یک مو از خرس کندن غنیمت است و بودجه دولت را موی خرس محسوب میکنند. جالب اینکه مسئولان هم طبق توهمهای همیشگی که دارند، واقعیتهای بودجه را به نحو ملموس و قابلفهم برای مردم تشریح نمیکنند. مثلا چندسال است که بودجه تعریف شده، محقق نشده، درحالیکه بر توقعات مردم از بودجه دولت افزوده هم شده است و مردم کماکان معتقدند، دولتها باید تأمینکننده هزینههای زندگی آنها باشند و مسئولان هم گاه دچار همین توهم هستند. مردم میگویند دخلمان کمتر از خرجمان است و توقع دارند که دولت از محل منابع خیالی نفت، نیاز دخل آنها را ترمیم کند. درحالیکه ضربالمثل ایرانی میگوید، «چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن.»
این تصور توأم با توهم، عامل و باعث بسیاری از نارضایتیهاست. آیا میتوان با چنین تفکری به رضایت از شرایط و زندگی دست یافت؟
درحالی که در کشورهای پیشرفته، دولت، تأمینکننده هزینههای زندگی مردم نیست بلکه مردم هستند که هزینههای دولت را تأمین میکنند. مردم کار میکنند، تولید ثروت میکنند و بخشی از ثروت تولید شده را به دولت مالیات میدهند و دولت از محل مالیات دریافتی از مردم، به بخش ناتوان جامعه کمک میکند.
تفاوت اساسی باور ما با جهان به اصطلاح اول و پیشرفته این است که مردم در این کشورها خود را عامل پیشرفت و توسعه خود میدانند و با تلاش مستمر و طی سالیان طولانی وضع اقتصاد کلان کشورشان را به شرایط مطمئن و قابل اتکاء رساندند و اکنون نیز که در شرایط مطلوب بسر میبرند، بازهم خوب کار میکنند و در مصرف نسبتا مقتصد هستند.
در آلمان پس از جنگ جهانی دوم، زنان برای رفع گرسنگی و مشارکت در سازندگی کشورشان روزانه ۱۲ ساعت کار بیوقفه انجام میدادند تا ۱۰۰ گرم نان خشک برای معاش روزانهشان داشته باشند. الان با وجود تمامی پیشرفتها، بازهم دست از کار و تلاش بر نمیدارند. اگر به رضایت مادی از زندگی بازگردیم، تنها با تولید ثروت و بالا بردن شاخصهای سلامت و آموزش و رشد فرهنگی در زمینههای مختلف میتوان به آن دست یافت که آنهم بیشتر به عملکرد عموم مردم بستگی دارد. در کشوری که در یکسال، 25 روز آن تعطیل مناسبتی است و بین التعطیلین هم باب شده، آیا میتوان انتظار تولید ثروت و بالا بردن درآمدهای عمومی را داشت؟ این درحالیکه در کشورهای پیشرفته مثل آمریکا تنها ۷ روز تعطیلات مناسبتی دارند، در انگلستان ۸ روز، در آلمان و فرانسه تنها به ۱۰روز میرسد. اگر به ساعت کارمفید هم نگاهی بیندازیم در کشورهای تراز اول، ازجمله اروپا حدود ۷ساعت، در ژاپن ۸ ساعت و در کرهجنوبی ۵/۹ ساعت زمان انجام کار مفید روزانه محاسبه شده است. در ایران حدود ۲۲ دقیقه کارمفید اندازهگیری شده است. این میتواند، پاسخ بسیاری از معضلات و مشکلات کلان ما در کشور باشد. در اکثر کشورهای اروپایی از هر 4 نفر، 2 نفر کار میکنند و در انگلستان از هر 3نفر، 2نفر درحال کار هستند. اما در ایران از هر 4 نفر ایرانی تنها یکنفر بار هزینه زندگی را بر دوش میکشد. به علاوه ایرانیها جزو اسرافکارترین مردم دنیا و نیز از نظر تنبلی اجتماعی بعد از اعراب مقام جهانی دارند. این بدین معناست که علاوه بر اسراف در مصرف، تولید مفیدی هم صورت نمیگیرد و درآمدی هم برای تولید ثروت مورد نیاز تأمین نمیشود.
در کنار تمامی این ساختارهای سنتی که در فرهنگ ما رسوخ یافته است، باید به نقش رسانهها مخصوصا فیلم و سریالهایی اشاره کرد که کار را بهعنوان منزلت اجتماعی ترویج نمیدهند، بلکه آن را بیگاری و از روی اجبار میدانند. حتی برخی از شغلها منزلت واقعی خود را نمییابند، زیرا از نظر عموم جایگاه مفیدی ندارند. درحالیکه هر فرد با کار و تلاش و ایفای نقش خود در جامعه مسیر پیشرفت و توسعه را رقم میزند. هرچند آنچنان جایگاه بالایی نداشته باشد. این تغییر دیدگاه به کار و تولید توسط استثمارگران طی قرون اخیر برای چپاول منابع نفتی کشورهای نفتخیز ترسیم شده است تا اهرمی برای مقابله با آنان بهدست نیاورند. همچنین کشورهای نفتخیز نباید به قدرت و ثبات موقعیت در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داخلی و خارجی خود دست یابند. ایران نیز از این قانون مستثنی نشد. هیچگاه کار گروهی شکل واقعی خود را در ایران نیافته است. چرا در کار گروهی بسیاری از توانمندیهای افراد در یک فضا جمع شده و میتواند نیروی عظیمی برای به حرکت درآوردن بسیاری از چرخهای تولید و سازندگی باشد. متاسفانه تکروی و خود رئیس خود بودن به ارزش تبدیل شده که مغایر با کار گروهی است که در آن الزاما اکثریتی مرئوس و اقلیتی رئیس هستند. حتی در سریالهای تلویزیونی خواستگار به تکی کار کردن و خود رئیس خود بودن میبالد و آن را ارزش میداند. این درحالی است که بسیاری از کارهای بزرگ دنیا با کار و همکاری گروهی شکل گرفته است.
برای بهدست آوردن رضایتمندی از زندگی باید سبک زندگی و نگاهمان به زندگی تغییر یابد. این مستلزم آن است که کار و تلاش تبدیل به ارزش شود و با تغییر این شاخصها، دیدگاههای عمومی در سطح کلان تغییر جدی یابد. در بسیاری از موارد هم مردم، هم مسئولان و هم رسانههای گروهی نقش خود را برای بالابردن این شاخصها بهدرستی ایفا نکردهاند. زمان آن رسیده است تا دیگر «عمله» و «حمال» بهعنوان ناسزا تلقی نشود. بلکه جایگاههای سازندهای افراد برای رضایت از زندگی و رسیدن به خواستهای معقول بهعنوان ارزش مورد تقدیر قرار گیرد.