سعید محمدی| رمانهای کارآگاهی ابتدا با شخصیتهایی فراانسانی همراه بودند؛ کارآگاههایی مثل شرلوک هلمز، پوآرو، ژدئون فل، آبه برون، رول تابیل و.... آدمهایی که به هر حال با نوعی حس ششم میتوانستند ماجرای راز را کشف کنند. در این نوع رمانها، پلیس و کارآگاه، پررنگتر از خود ماجرا بودند و نسل اول رمانهای پلیسی و کارآگاهی را هم همین نوع رمانها تشکیل میدهند. با این حال بهمرور زمان رمانهای دیگری هم پا به عرصه گذاشتند که مولفههایی نظیر «ترس»، «قربانی»، «قتل» و «دلهره» در آن پررنگ بود. در این میان، پاتریشیاهای اسمیت یکی از بزرگترین نویسندگان زن در حوزه رمانهای پلیسی بود که به مولفههای روانشناختی هم در آثارش نظر داشت. اقتباسهای سینمایی مشهوری هم براساس رمانهایش ساخته شده است؛ ازجمله «بیگانگان در قطار» آلفرد هیچکاک، «معمای آقای ریپلی» ساخته آنتونی مینگلا و «ظهر ارغوانی» به کارگردانی رنه کلمان. ماجرا در «سلول شیشهای» به کارتر برمیگردد؛ فیلیپ کارتر، مهندسی سادهاندیش، قربانی رأی نادرست دادگاه میشود و سیستم حاکم بر زندان از او انسان دیگری میسازد. شکنجههای سادیستی نگهبانان و بدگمانی کارتر به دوست وکیلش که برای آزادی او تلاش میکند، بهشدت روان او را تحت تأثیر قرار میدهد. خشم، شک و تعلیق همراهان همیشگیاش میشوند. آزادی کارتر با مهلکهای پیچیدهتر همراه میشود و او ناچار است با مسائل مربوط به همسرش و افرادی که او را در این گرداب رها کردهاند، دست و پنجه نرم کند. این ماجرای رمان «سلول شیشهای» در چند خط است.