قمر فلاح جامعهشناس
وقتی قرار است وضع کشوری را در مسالهای چون رضایت از زندگی بررسی کنید، لازم است از پارامترهای یکسان استفاده کنید. اما در عین حال به این نکته هم توجه کنیم که این پارامترها بهخصوص در مسائل کیفی همه قضیه را پوشش نمیدهد و به این سادگی نیست که با چند تعریف، یک متغیر را اندازهگیری کنیم. بخش مهمی از رضایت از زندگی به مسائل فرهنگی بازمیگردد. چندی قبل سازمان بهداشت جهانی یک نظرسنجی از مردم دنیا انجام داد که در نتیجه آن مردم بنگلادش را بهعنوان شادترین مردم دنیا معرفی کرد. در شرایطی که در بنگلادش خیلی سیل میآمد و عده زیادی کشته شده بودند و اغلب مردم هم درگیر فقر بودند. آنها توقعی از زندگی نداشتند و به قدری در ناامنی سر کرده بودند که مدام میخندیدند. در همان نظرسنجی مردم نپال نیز در جایگاه خوبی قرار گرفته بودند، گویی مصیبت را راحتتر تحمل میکردند. گاهی فراوانی باعث میشود که مصیبت به چشم نیاید. بنابراین بهخصوص درمورد مسائلی چون کیفیت زندگی و رضایت از زندگی، متغیرهای فرهنگی خیلی مهم است. وقتی با ملتی بیتوقع مواجهید، دستیابی به رضایت راحت است و میتوان با یک آوانس و امتیاز کلی رضایت مردم را در زندگی بالا برد. ولی در جامعهای که از نظر المانهای مادی چون آموزش بنیان بالایی دارند، بهدستآوردن رضایت مردم، سختتر است. در یک مقیاس کوچک، وقتی زنان تحصیلکرده گروه هدف شما باشند، زنانی که کار و برابری میخواهند، خیلی سخت میشود با عوامل فرهنگی درافتاد و چیزهایی که آنها میخواهند را برایشان فراهم کرد. درمقابل وقتی زنان تحصیلکرده نباشند، با قانونی مثل ارث برابر شاد میشوند. پس مسالهای چون رضایت از زندگی به ویژگی جامعه موردنظر و توقعهایی که مردم آن از زندگی دارند، استوار است. وقتی مردم یک جامعه با دنیاهای دیگری آشنا هستند و قوانین و مقررات را میشناسند و امکانات جوامع دیگر را میشناسند توقع شان از شرایط زندگی بالا میرود.
اگر بخواهیم بحث را به جامعه ایرانی ببریم، میتوانیم از تعبیری استفاده کنیم که پیش از این هم گفته شده، جامعه ایرانی حالش خوب نیست. ممکن است در یک مقطع حالش خوب باشد ولی دارد برای به دست آوردن شرایط بهتر مبارزه میکند و این مسأله برمیگردد به آگاهی و توقع جامعه. شرایط تاریخی، شرایط آموزشی و شرایط اقتصادی را در نظر آورید. وابستگی جامعه به نفت و رانتهایی که ایجاد کرده و درآمدهای بدون زحمتی که برای عدهای به ارمغان آورده باعث شده توقع جامعه بالا برود.
در اینجا لازم است تأکید کنیم که مسأله رضایت در گروههای اجتماعی مختلف با هم فرق دارد. مثلا یک جامعه روستایی راحتتر از یک گروه که در شهر زندگی میکنند و از صبح با سختیهای یک شهر بزرگ دستوپنجه نرم میکنند، رضایت از زندگی را به دست میآورند. به این جهت من موافق نیستم که درمورد رضایت از زندگی در یک جامعه حکم کلی بدهیم ولی اگر بخواهیم در سطح کلان صحبت کنیم، رضایت برمیگردد به آگاهی و توقعی که یک نظام ارزشی از زندگی برای ما درست کرده و امکاناتی که در دست داریم. مقایسه این دو عامل است که باعث میشود رضایت داشته باشیم یا نه. در جامعه ما مشکلات زیاد است و بهخصوص در برخی از قشرها و گروهها بیشتر احساس میشود. ناامنی شغلی و فرصتهای نابرابر از عوامل نارضایتی زنان است. در گروههای جوانان هم مقایسه با افراد دیگر عاملی برای نارضایتی میشود. وقتی جوانان میبینند برای عدهای خیلی زندگی راحت است و شرایط زندگیشان با سایر جوانان جامعه فرق دارد و فرصتهای نابرابر را میبینند، توقعشان بالا میرود. در برخی جوامع فاصله طبقاتی خیلی دیده نمیشود، شاید به این دلیل که رفتار پولدارها به رخ کشیدن ندارد، آنها ممکن است مثل بقیه مترو سوار شوند. اما اینجا خودروهای لوکس و گرانقیمت را در خیابانها میبینید که در شما احساس نابرابری در امکانات ایجاد میکند، شما به این نابرابری آگاه هستید. در فرهنگ جامعه هندی میگویند که این نابرابری پذیرفته شده است و مردم علیه آن تنش ایجاد نمیکنند. اما جامعه ایرانی همیشه این مقایسه را کرده و این خشم را نسبت به نابرابریها داشته است.
در یک جامعه روستایی، توزیع عادلانه فقر همه را مثل هم میکند، کسی که خیلی پولدار باشد در آن روستای دورافتاده نمیماند و از حیطه نظارت جامعه خارج میشود. ارتباط با جوامع دیگر نیز کم است. در آن جامعه هم ممکن است مصیبت وارد شود ولی برای همه است، نه برای یک عده خاص.
مردم آن روستا احساس میکنند این مصیبت تقدیر بوده برای همه و این تحلیل، مصیبت را تحملپذیرتر میکند. اما در یک جامعه بسیار نابرابر شما از یک طرف کودکانخیابانی را میبینید و از آن طرف خودروهای آخرین سیستم و وقتی نسبت به این مسائل آگاهی دارید، احساس نارضایتی و عدم امنیت در شما به وجود میآید. با اینکه شایستهسالاری وجود دارد ولی رسیدن به امکانات حداقلی رفاهی برای افراد سخت است زیرا همچنان عدهای از رانت استفاده میکنند و در این شرایط معلوم است که رضایت کم است چون اکثریت در حوزه برابر قرار نمیگیرند.
راهچاره و شرط لازم برابری در قانون است. وقتی جامعه بر اصول و احکام تعیین شده، حتی قوانین بد استوار باشد و شما در قضاوتهای قانونی یا ارزشی با احکام مثبت تعیین شده سر و کار دارید و برایش مبارزه میکنید، نارضایتی کم میشود. بنیان این امر، برابر بودن در قانون و نظام ارزشی است. یعنی قانون برای همه یکسان است و وقتی در معرض تظلم قرار میگیری، تظلمخواهی مبتنی بر اصولی است که ظالم به مجازات میرسد، نه متظلم. موضوع دیگری که میتواند بر رضایت از زندگی افراد تاثیرگذار باشد، شایستهسالاری است که عجین است با دموکراسی. در جامعهای که بخش خصوصی و نهادهای مردمی رشد پیدا کنند، منافع بخش خصوصی ایجاب میکند که به دنبال سود باشد و تعقلی عمل کند، بنابراین آدمهای خبره را بهکار میگیرد. یعنی تکلیف مردم مشخص است. شما برای برخورداری از امکانات راهحل دارید، میدانید که باید خودتان را تجهیز کنید و مثلا آموزش بیشتری ببینید یا مهارتهایی را کسب کنید. جامعه مبتنی بر دموکراسی و برابری فرصت و شایستهسالاری و نهادسازی مردمی که نظارت بر جامعه و حاکمیت داشته باشد میتواند بستری برای رضایت مردم از زندگی باشد. وقتی نهادهای مردمی و صنفی و حرفهای و اتحادیهها و سندیکاها و انجیاوها فعالیت کنند و افراد حقوقشان را از راههای قانونی به دست بیاورند، میتوانیم انتظار داشته باشیم افراد آن جامعه در جایگاه خوبی از رضایت از زندگی قرار گیرند.