شماره ۴۶۰ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۷ دي
صفحه را ببند
در خلوت تنهایی‌ام سکوت می‌کنم. . .

حميد‌حامي خواننده

گاهی اوقات دلم می‌خواهد از شغلم و جایی که زندگی می‌کنم، برای همیشه خداحافظی کنم. گاهی ترجیح می‌دهم گارسون یک رستوران در جای دورافتاده‌ای باشم، اما هیچگاه در فضای ناسالمى و به هر قیمتی در آن‌جا کار نکنم. جایی باشم که مردم در رانندگی کردن به همدیگر آزار نرسانند و همه از قانون یکسانی برخوردار باشند؛ از وزیر گرفته تا گدای گوشه خیابان. جایی که اگر قرار باشد کسی وارد شغلی(موسیقی)شود، از کانال‌های قانونی عبور کند و با لابی و باندبازی وارد نشود! جایی که بی‌هنران جای هنرمندان را نگیرند! در آن‌جا دروغ و نانجیبی نباشد و وقتی مردمش حرف می‌زنند، به آن عمل کنند و زیرِ حرف‌شان نزنند! کسی برای وارد شدن به کار و حرفه‌ای اگر لازم باشد، اعتبارش را نفروشد. زد و بندهای آن چنانی رد و بدل نشود! دلم مى خواهد جايى بروم که...
واقعیت این است که دلخورم از این همه بی‌محبتی و بی‌رحمی و نامردمی، گوشه این اتاق تنهاییم از همه جای دنیا برایم آسوده‌تر است، به خیال مردم، هنرمندانی که برای ماندگاری و ثبات می‌جنگند هم شبیه دیگر هنرمندان بازرگان از زندگی آرام و شادی برخوردارند اینطوری نیست، زندگی من سرشار است از غصه‌هایی که به تنهایی از پس آنها بر نمی‌آیم، گاهی به زندگی آندره آرزومانیان، واروژان، بابک بیات، ناصر چشم‌آذر، محمد نوری، حسین پناهی، فرهاد مهراد، فریدون فروغی، مازیار و ده‌ها زجر کشیده و زندگی باخته هنر که نگاه می‌کنم، می‌بینم که خط زندگی من کاملا موازی با آنهاست، می‌بینم که با این روش زندگی و کار سرنوشت من نیز شبیه به آنهاست. انسان، گاهی وقتی که به گذشته نگاه می‌کند از گناه‌های خود آگاه نیست و سرخوش و مغرور پیش می‌تازد، اما وقتی برای بیداری تلنگری از جانب کائنات به انسان می‌خورد، با نگاهی به گذشته آنچنان اندوهی از گناه، سراسر انسان را فرا می‌گیرد که گویی همه عمر خواب بوده است اما چه خوب که قبل از آن‌که دیر شود بیدار شویم، اعتراف به گناه نزد خداوند تنها به کلام نیست، هستند کسانی که به کلام نادم و پشیمان‌اند ولی اندام آنها هنوز و هنوز در گناه است.
از‌سال 84 ودر زمان تولید و انتشار«فقط نگاه می‌کنم»و بعد از آن هم که تولید آلبوم‌های«آخدا» و«یک لحظه عاشق شو» شروع و تمام شد. متاسفانه تهیه‌کننده و شرکت تولید این آثار، حتی یک ریال از فروش این آلبوم‌ها به من نداده‌اند و تقریبا به غیراز رقم محدودی که اسپانسر داد، چیزی از تولید این آلبوم‌ها نصیبم نشد! اما قضیه تنها به این‌جا ختم نمی‌شود. درست چند وقتِ پیش بود که درگیر پرونده قضایی کلاهبرداری چند میلیاردی شدم و عده‌ای کلاهبردار قسمتی از زحمت و پولی را که در آشفته بازار موسیقی(که در این فضا پول در آوردن براى هنرمندانى همچون من سخت است)کسب کرده بودم، از چنگم در آوردند و به راحتی از سادگی‌ام سوءاستفاده کردند. زمانیکه دلار گران شده بود، درگیر این پرونده(که متعلق به دختر و پسر جوانی بود) شدم. پسر جوان ابتدا به‌عنوان طراح لباس از در دوستی وارد شد. او از همین راه با هنرمندان دیگر هم آشنا شد و از آنها کلاهبرداری کرد. بااينکه سه‌سال از اين قضيه گذشته، اما متاسفانه در طول اين مدت، هیچ حرکت مثبتی در روند اين پرونده شکل نگرفته و به‌تازگى، پرونده از دادسرا به دادگاه رفته است. واقعيت اين است که وقتى آدمى مثل من درگير چنين اتفاق‌هايى مى شود، کمى غافلگير مى شود. از امروزم که بگذریم من آدمى بودم که فرهنگ و نوع تربيتم شبيه به آدم‌هاى روستایی بوده. يک هنرمندم و معتقدم که رسالت یک هنرمند باید انسانی باشد. چون هنر پیامی است که از طرف خداوند متعال رسیده است. نمی‌گویم که هنر از بچگی در من وجود داشته، ولی معتقدم باید از هنرم به نحو احسن استفاده شود. اما انگار این روزها و شاید در طول تاریخ ولی نه به‌شدت این روزها، اين هنر هم آلوده به روابط شده است. من شبیه آقای خواننده‌ای که همراه با خانم ایکس که به خارج از کشور صادر شدند، نیستم. نمی توانم اتفاق‌هایی که در تجارت و روابط غیراخلاقی برخی آدم‌ها به وجود می‌آید را تحمل کنم. متاسفانه در این چند وقتِ اخیر، هرروز اتفاقات وحشتناکی، مشابه این نوع اتفاق‌ها، در گوشه و کنار کشورمان می‌افتد و هر روز تعجبم بیشتر می‌شود. حتی گاهی از شیطنت‌ها و روابط عجیب و غریب برخی دختر و پسرها و نیز برخی مردها و زن‌های بی‌تعهد اطرافم متعجب می‌شوم! البته از فضای ناسالمی هم که این روزها موسیقی گرفتارش شده، متاسفم! به‌طورحتم آدمی مثلِ من که بیشتر اوقات را در تنهایی خودش سپری می‌کند، و کمی بیدار شده باشد وقتی که از این مسائل آگاه می‌شود، به هم می‌ریزد و ناراحت می‌شود.  زیاده‌طلبی و غرق شدن در گناه در تحمل من نیست، شاید روزگاری غافل و خواب‌آلوده گناه بوده‌ام، اما فطرت من ذاتی آلوده به گناه نبوده و نیست، از خداوندی که صاحب کائنات و زمین و آسمان است، از خدایی که پادشاه جهانیان است، از او که اراده او در زمین و آسمان اجرا می‌شود، از او که نامش مقدس است ...

هرکه پای در راه او بگذارد نیز به پاکی و تقدیسی که وعده داده شده نزدیک می‌شود می‌خواهم که مردمی را که در حق هم بدی می‌کنند راهنما باشد، که از فساد و تباهی دور شوند و خدای راستین را که سرشار از مهربانی است، بشناسند، خدایی که می‌گوید شما بطلبید تا اجابت کنم، ما می‌خواهیم و شما‌ ای مردم بخواهید که خداوند دست روشنش را به زندگی همه ما بگذارد تا گناه از ما دور شود، اتفاقاتی که در این سال‌ها برای من رخ داده است اتفاقات ساده و عامیانه‌ای نیست، گاهی معجزاتی می‌بینم که چشم‌هایم تا وقت مرگ از تعجب باز می‌مانند و گاهی گناهکاران بی‌قید و شرطی می‌بینم که هیچ از عاقبت گناهشان و از خدایی که اسم او را هر روز صدا صدا می‌زنند هراس ندارند. اگر قرار بر این باشد که دزدی روش و عادت زندگی جماعتی شود که خود را منزه می‌شمارند اعتباری نیست که زندگیشان در آرامش باشد و تباهیشان نزدیک است.
 فرض بر این است که برخی شرکت‌های پخش موسیقی توان تقلب را دارند و تیراژ منتشره محصول را پنهان می‌کنند و یک صدم از حق تألیف مولف را پرداخت نمی‌کنند و به این خیال باطل که به راحتی روزگار می‌گذارنند و آینده‌شان با کسب مال حرام روشن است! زهی خیال باطل! خدایی که من می‌شناسم و به ذره‌ذره وجود و اعمال ما واقف است و قوانین و معادلات دقیق‌اش اجازه خودنمایی و ادامه گناه به ایشان را نخواهد داد، ایشان قبل از مرگ سیاهشان پاسخ اعمالشان را خواهند دید، آمین.
گاهی در برابر چنین اتفاق‌هایی سکوت مى‌کنيم و خم به ابرو نمی‌آوریم. اما من احساس می‌کنم زمانیکه نتوانم چیزی را بگویم و باید سکوت کنم، آن زمان، روز شکست من است. انگار بايد من هم برای مدتی دوباره سکوت کنم تا شايد قدرم را بیشتر بدانند. شايد این اتفاق به آینده‌ام کمک کند، شاید این شکست و ترد مردم شروعی برای تولدی تازه باشد، شاید به پاکی از دست رفته من جان دوباره بدهد، شاید خداوند توبه من از گناهانم را بپذیرد، شاید در این تنهایی و سکوت به‌زودی زود خاموش شوم و حتی اسم کوتاهم فراموش شود، شاید هم کوچ چاره کار است، کوچ و دوری از فضای هنری که انگار آلوده به نفرین است.


تعداد بازدید :  85