شماره ۱۸۴۳ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۳ آذر
صفحه را ببند
«سگدو» کابوس پناهندگی
عباس غفاری کارگردان: در حال حاضر با بحران هویت و بحران مهاجرت و پناهندگی مواجه هستیم

مریم دوباره| پناهندگی و مهاجرت یکی از موضوعات مهم دنیای امروز است. مردمانی که در خط و مرزها نمی‌گنجند و هر کدام بنا به دلایل و مشکلاتی،‌ به امید فردایی بهتر وطن خود را ترک می‌کنند و راهی سرزمینی ناشناخته می‌شوند تا زندگی را از نو آغاز کنند. اما مهاجرت در هر شرایطی مقوله تلخی است و نشأت گرفته از کمبودها و محدودیت‌هاست. مهاجرت دو سر قربانی دارد، او که می‌رود و آنها که می‌مانند. هر دو امیدوار اما دلتنگ و نگران. این شب‌ها نمایش «سگ دو» نوشته محمد چرمشیر، به کارگردانی عباس غفاری در سالن سایه تئاتر شهر روی صحنه است. این نمایش روایتی است از «لِنا» دختر ایرانی که بنا به دلایلی مجبور می‌شود به فرانسه پناهنده شود. نمایش سگ دو از معضلات و کابوس‌های دوری از وطن و غربت می‌گوید.

آقای غفاری! چرا در چنین برهه زمانی سراغ موضوع مهاجرت و کسانی که می‌خواهند مهاجرت کنند رفته‌اید؟
‌سال گذشته طرحی داشتم که براساس خشونتی بود که در جامعه ما وجود دارد. طرح را به محمد چرمشیر دادم و قرار بود آن را با دانشجویان کار کنم. آقای چرمشیر گفت اگر بخواهید این طرح را کار کنید، باید بازیگرانی بیاورید که چند ماه در تمرین شرکت کنند. ما تا یک جایی هم پیش رفتیم، اما تحولات جامعه ایرانی آن‌قدر عجیب و آنی است که چرمشیر پس از سه چهار ماه که روی متن کار کردند به من پیشنهاد کردند بهتر است که فعلاً این کار را انجام ندهیم. همان موقع سه چهار نمایش روی صحنه رفت که آنها هم درباره خشونت بود. آقای چرمشیر گفت این طرح را اجرا نکنیم، چون جامعه دیگر پذیرای این همه تلخی نیست و من هم قبول کردم. بعد خودش متن «سگدو» را پیشنهاد کرد. او سگدو را سه‌سال پیش نوشته بود و جزو متن‌هایی است که هنوز به چاپ نرسیده است. یکی دو بار متن سگدو را خواندم و متوجه شدم حال و هوای این متن با نمایش‌هایی که تاکنون روی صحنه برده‌ام متفاوت است. دو سه کار آخری که اجرا کردم، رئالیستی بود، ولی فضای این متن کاملاً سورئالیستی بود و قصه آن در کابوس می‌گذشت. متن سگدو را خواندم و از خود قصه و فضایی که داشت خوشم آمد و دوست داشتم خودم را وارد چالشی جدید کنم، چون مدت‌ها بود به این شکل کار نکرده بودم. موضوع سگدو به روز است. به اعتقاد من درحال حاضر بسیاری از مردم   یا یکی از اقوام و آشنایان‌شان درگیر  این موضوع هستند. در چهار، پنج‌سال اخیر جنگ‌های مختلفی در کشورهای منطقه صورت گرفته و حتی گاهی ما شاهد بوده‌ایم که مهاجرت‌های گروهی در بسیاری از کشورهای منطقه شکلی عینی به خودش گرفته است. حتی  در مواقعی  هم تلخ بوده است. مثل آن پدر و پسر سوریه‌ای که در دریای مدیترانه غرق شدند و عکس عجیب و غریب آن بچه کنار دریا در همه جای دنیا مثل بمب صدا کرد یا مثل اتفاقاتی که در مرز مجارستان یا اتریش افتاد. واقعیت این است که این موضوعات این ضرورت را در من ایجاد کرد که نمایش سگدو را اجرا کنم. حالا اینکه چقدر موفق هستیم را تماشاگر باید نظر بدهد، ولی به‌هرحال دیدم موضوع نمایشنامه موضوع ‌روز است و پیشنهاد چرمشیر را پذیرفتم.
پروسه انتخاب گروه چگونه شکل گرفت؟
قبل از اینکه بخواهیم کار را شروع کنیم یکی، دو جلسه درباره فضای کلی کار با چرمشیر صحبت کردم و بعد وارد پروسه انتخاب بازیگر و طراحان شدیم. همیشه قبل از اینکه بازیگرانم را انتخاب کنم، با طراح صحنه و لباس صحبت می‌کنم چون فکر می‌کنم اهمیت زیادی دارد؛ ممکن است ما براساس یک ایده اجرایی پیش برویم، ولی بعد طراح صحنه بیاید و نظر دیگری بدهد و ما مجبور شویم میزانسن دیگری داشته باشیم، به همین علت همیشه طراح صحنه را مهم می‌دانم. منوچهر شجاع یکی از  طراحان صحنه خلاق‌ حال حاضر تئاتر ماست و ایده‌هایی که درباره طراحی صحنه می‌دهد، ایده‌های عجیب و غریبی است. دکتر رفیعی که استاد طراحی صحنه است، وقتی می‌خواهد کار کند، در بخش طراحی صحنه از منوچهر شجاع مشورت می‌گیرد. خوشحالم که دعوتم را قبول کرد و مثل یک دوست در کنار ما حضور داشت. یک روز قبل از اجرا اتفاقی تلخ برای شجاع افتاد و پدرشان فوت کردند. متاسفانه سر طراحی نور ما نتوانستند حضور داشته باشند، ولی از آنجایی که ایده‌هایش را به من داده بود، با گروه نور تئاتر شهر صحبت کردم و با همکاری همدیگر به این طراحی نور رسیدیم.
من هم عقیده دارم موضوع نمایش سگدو یکی از موضوعات روز جامعه و مسأله هویت یکی از موضوعات اصلی هنر معاصر جهان است. وقتی وارد این پروسه شدید تحلیل‌تان از آدم‌هایی که دچار بحران هویتی می‌شوند، چه بود؟
  در صحبتی که با محمد چرمشیر داشتیم، ایشان روی بحران هویت تأکید زیادی داشتند، چون بسیاری از دوستان ما یا مهاجرت کرده یا پناهنده شده‌اند. البته بحث ما بیشتر از اینکه مهاجرت باشد، بحث پناهندگی است. واقعیت این است که پناهندگی تلخ‌تر از مهاجرت است. مهاجرت پروسه‌ای دارد که در آن پروسه آدم‌ها مهاجرت را انتخاب می‌کنند و در بیشتر مواقع بر سر اجبار نیست که مهاجرت می‌کنند. نمی‌خواهم بگویم همه آنهایی که مهاجرت کرده‌اند با خوشحالی و حال خوش رفته‌اند، اما در بحث پناهندگی که موضوع اصلی نمایش سگدو است آن پروسه دیگر وجود ندارد و آدم‌ها به اجبار پناهنده می‌شوند. اساسا پناهندگی نسبت به مهاجرت موضوع تلخ‌تری است چون شما از بسیاری چیزهای اجتماعی محروم می‌شوید و حتی نمی‌توانید دوباره به کشور خودتان برگردید. کسی که پناهنده می‌شود می‌داند که ممکن است دیگر نتواند به کشورش برگردد و حتی در عزا و عروسی عزیزانش هم شرکت کند و گاهی باید آنها را در یک کشور ثالث ببیند. شما اگر از کسانی که پناهنده شده‌اند، بپرسید به شما خواهند گفت که هیچ موقع رویا نمی‌بینند، بلکه همیشه کابوس می‌بینند. یعنی زندگی‌شان مدام همراه با کابوس است. قهرمان داستان ما (لنا) هم مدام درگیر کابوس است. نمایش ما، شب قبل از این اتفاق است که «لنا» باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد پناهنده شود یا نه؟ درواقع ما داریم کابوس‌های او در شب قبل از تصمیم را می‌بینیم. کابوس‌هایی که او را رها نمی‌کند و مدام به سراغش می‌آید. ما خودمان قبل از این‌که نمایش سگدو را روی صحنه ببریم می‌دانستیم که می‌خواهیم نمایشی تلخ را اجرا کنیم و قرار نبود حال کسی را خوب کنیم. می‌دانستیم قرار است اتفاقی در ذهن آدم‌هایی بیفتد که نمایش ما را می‌بینند. به اعتقاد من تئاتر قرار نیست راه‌حل نشان بدهد، بلکه قرار است چیزی را به نمایش بگذارد تا همه درباره آن فکر کنند. ما درحال حاضر با بحران هویت و بحران مهاجرت   مواجه هستیم.  به‌هرحال مهاجرت یکسری دلایل دارد که باید به دنبال دلایل آن بگردند که چرا ما در سال‌های اخیر این‌قدر با موج مهاجرت روبه‌رو هستیم. ما علاوه‌بر بحران مهاجرت، در نمایش سگدو با بحران هویت هم مواجه هستیم. وقتی با بسیاری از دوستان‌مان که مهاجرت کرده‌ یا پناهنده شده‌اند، صحبت می‌کنیم و کارهای آنها را می‌بینیم متوجه می‌شویم که دیگر آن شخصیتی نیستند که در ایران بودند و تبدیل به چیز دیگری شده‌اند.
نمی‌خواهم بگویم زندگی‌شان بد است. خوشبختانه به لحاظ مالی زندگی خوبی دارند ولی وقتی با آنها صحبت می‌کنیم متوجه می‌شویم به لحاظ روحی چقدر تحلیل رفته‌اند، چون در آنجا نمی‌توانند آن کاری را که سال‌ها در مملکت خود برای آن زحمت کشیده‌اند، انجام دهند. برخی از آنها دوست دارند به ایران برگردند و تئاتر و موسیقی کار کنند   که به نظرم این اتفاق بسیار تلخ است. اتفاقی که برای لنا در نمایش سگدو می‌افتد هم از همین جنس است. لنا نمی‌خواهد برود ولی اتفاقی در زندگی او افتاده که او را مجبور به رفتن می‌کند. همین مسأله هم باعث شده نمایش ما تلخ‌تر شود.
اما در نمایش سگدو با نمادها سر و کار داریم و قطعیتی در آن اتفاق نمی‌افتد.
 به ‌هرحال باید قبول کرد که نمایش سگدو کمی نمادگرایانه است. اگر من بعضی از نمادها را باز نمی‌کنم به دلیل این است که دوست دارم تماشاگر بیاید آن نمادها را کشف کند چون بخشی از تئاتر مربوط به کشفی است که تماشاگر در ذهن خود انجام می‌دهد. هر شب پس از نمایش برخی از دوستان می‌آیند با ما صحبت می‌کنند یا تماس می‌گیرند. واقعیت این است که ما در آن صحبت‌ها خوشبختانه بازخوردهای خوبی می‌گیریم. منظورم این نیست که همه آنها از نمایش خوش‌شان آمده، بلکه بیشتر منظورم این است که ذهن تماشاگر با دیدن این نمایش فعال‌تر می‌شود. به نظرم تفاوت تئاتر با سینما این است که تئاتر دنبال تماشاگری می‌گردد که ذهن فعال و خلاقی داشته باشد. یعنی تئاتر دنبال تماشاگری با ذهن تنبل نمی‌گردد. تماشاگر تئاتر جزئی از اجراست. من تماشاگر تئاتر را جزئی از اجرای خودم می‌دانم. گاهی دیده‌ام برخی از کارگردان‌ها اصلا دوست ندارند تماشاگر قاتی اجرای‌شان شود. حتی به‌صورت نمادین دیده‌ام گاهی پرده‌ای هم می‌کشند تا تماشاگر را جدا کنند، اما واقعیت این است که اگر سالن این امکان را به ما می‌داد، من تماشاگر را حتی روی صحنه می‌نشاندم. از این بابت خوشحالم که تا امروز تماشاگرانی که نمایش سگدو را دیده‌اند با ما همراه بوده‌اند و حرف زده‌اند. به اعتقاد من در همین حد که تماشاگر گفته شما حال من را بد کردید هم خوب است، چون نشان می‌دهد نمایش ما تأثیر گذاشته است. حُسن نمایش سگدو این است که بی‌خاصیت نبوده و مخاطب را به فکر واداشته است. جالب است که به شما بگویم یک نفر پس از نمایش آمد به من گفت خواهرش می‌خواهد مهاجرت کند و یک هفته دیگر از ایران می‌رود. می‌گفت خودم موافق مهاجرت بودم ولی الان اگر بروم خانه نمی‌دانم چطور باید با خواهرم برخورد کنم؟ گفت می‌خواهم به خواهرم بگویم بیاید اجرای شما را ببیند و بعد به مهاجرت فکر کند. منظورش این نبود که تصمیم خواهرش را عوض کند، بلکه قصد داشت به خواهرش بگوید بیاید این نمایش را ببیند و بعد به مهاجرت فکر کند. از این دست تماشاگرها زیاد داشته‌ایم.
این روزها با دغدغه جذب مخاطب چه‌کار می‌کنید؟
 همیشه با بچه‌های حرفه‌ای کار کرده‌ام، چون اعتقاد دارم تئاتر به آدم حرفه‌ای احتیاج دارد. تئاتر بازیگری می‌خواهد که خودش بداند می‌خواهد چه‌کار کند. شما نباید به بازیگر آموزش بدهید بلکه بازیگر خودش باید بداند. درواقع 50‌درصد کارگردانی، انتخاب صحیح بازیگر است. فکر می‌کنم در نمایش سگدو بازیگران حرفه‌ای بازی می‌کنند. ما آن‌قدر روی فروش این نمایش حساب نکرده‌ایم. در بهترین شرایط اگر سالن سایه هر شب پُر می‌شد چیزی حدود 64‌میلیون تومان فروش می‌کردیم که 5‌درصد آن متعلق به سایت بلیت‌فروشی بود و 20‌درصد آن را انجمن هنرهای نمایشی برمی‌داشت. علاوه ‌بر اینها باید 9‌درصد از فروش‌مان را مالیات ارزش افزوده بدهیم. در سرزمینی زندگی می‌کنیم که برای کار فرهنگی مالیات ارزش افزوده می‌گیرند! در همه جای دنیا مالیات می‌گیرند ولی آنها برای هنرمندان‌شان سوبسید قائل هستند. آیا ما در ایران آن سوبسید را می‌گیریم که بیاییم 9‌درصد مالیات ارزش افزوده بدهیم؟ به‌طور کلی باید گفت تئاتر کار کردن در شرایط فعلی به‌صرفه نیست.


تعداد بازدید :  391