خبرنگاری بودم در بم برای پیشرفت شهرش، مطرح شدن بم. اما در ۵ دی ۱۳۸۲ اژدهای خونآشام بم بعد از خوابی 2هزارساله بیدار شد و شهرم و مردمش را به خاک و خون کشید. بم تلی از خاک شد و هزارانهزار نفر از مردم شهرم مظلومانه به دیار باقی رفتند. سخت بود روزهای پس از حادثه. هنوز از یاد من و مردم شهرم نرفته آن تصاویر دلخراش. جنازه به دوش رفتن تا قبرستان شهر و عزیزی را به گورهای دسته جمعی سپردن. هیچ بیلی قبری نمیکند و تنها لودرها در قبرستان شهر فعال بودند. خدا صبر دهد به مادرها و پدرهایی که با بچههایشان زیر آوار گرفتار شدند و زیر آوار از هم خداحافظی کردند. آن خاطرات 11سال است که کابوس مردم این شهر است. خیلیها میگویند 11سال گذشت اما برای ما مردم بم و برای من ۵ دی، امروز است، دیروز است، هرروز با ما تکرار میشود. خاطرات آن روز و بیمهریهای پس از آن هرگز از یاد ما نرفت.
بم پس از بازسازی نصفه و نیمهاش در پی بودجههای کلانی که به نام بم بود و هرگز به بم نرسید اگرچه همچون بیماری در بستر نشست و جان گرفت اما هرگز برنخاست؛ چراکه جشن پایان بازسازی بم، بم را با دردهایش رها کرد. دلم میسوزد برای مردم شهرم، مردمی که در گذر از یک حادثه تلخ با اندوهی که اشک دنیا را درآورد در بازسازی خانههایشان مشارکت کردند و اکنون حداقل نیازهای شهریشان بیپاسخ مانده. دلم میسوزد برای مادری که بارها به سازمانهای متولی مراجعه کرده که آوارهای کوچه، نمک بر زخم من است و هیچ پاسخی نگرفت. زخمی که بعد از آن، سالک هم به آن اضافه شد و بر چهره و دستهای خیلی از کودکان بم زخمهای دردناک را به یادگار گذاشت. دلم میسوزد برای جوانانی که 11سال در انتظار ساخته شدن باغ هنر، سینما، پارکها بودند اما پاسخی نشنیدند. سرطان دردهای روحی مردم و افسردگی هم در این شهر درمان نشد. دیگر نخلها سمبل استواری و مقاومت بم نیستند چراکه زنجره خرما آفتی که باعث تراوش شیره خرما میشود رنگ نخلها را سفید و رو به خشکی برده. شاید هم نخلها اشک میریزند در حسرت درمانی از سوی وزارت جهاد کشاورزی. بگذار بگویم شبیه گریستن، شبیه فریاد، شبیه یک اندوه کهنه 11ساله؛ مردم بم 11سال است که درد میکشند. شبیه درد 11ساله معلولان و ضایعه نخاعیهای بم که کسی سراغی از آنها نگرفت و اکنون روزگار خوبی ندارند. آنان که خونبهای زلزله بم را دادند و نوزادان و کودکانی که اکنون 11سالهاند و به دنبال پدرها و مادرها تنها یک پاسخ شنیدهاند: زلزله آنها را برده. سهم ما که ماندیم تا بم را بسازیم این نبود. سوالی که 11سال دغدغه من شده این است که چرا مسئولان اجرایی کشور، بم را رها کردند؛ مگر نه اینکه برنامههای اجتماعی و فرهنگی کوتاهمدت 11ساله میتوانست بم را سامان دهد و برنامه بلندمدت بماند.
بم که اسیر تنگنظریهای مدیران کل استان کرمان شد که چقدر بم؟ چرا این همه برای بم؟ و گواه این مطلب همه آسانسورهایی است که برای معلولان بم ساخته شد اما گفته شد در اعتبارات شهرستانی آسانسور تعریفی ندارد؛ خاموش کنید و دکور باشد.
بم که قرار بود فرمانداریاش ویژه باشد تا اعتبار مستقیم از تهران بیاید در طمع استان کرمان برای سهم مردم بم بینتیجه ماند. بمی که قرار بود بیمارستانهایش مرمت شود و زایشگاه مهدیه بم در جای قبل ایجاد شود تا کودکان نسل فردا همچنان متولد بم باشند، نه بیمارستان امامش ساخته شد و نه زایشگاه مهدیهاش. تنها یک بیمارستان ۹۶ تختخوابی که اکنون با ۲۰۰تخت در بخش دولتی خدمات میدهد و بحران درمانی که شهر را فراگرفته است.کلینیک درمانی هلالاحمر با صرف هزینههای میلیاردی بلااستفاده ماند و خدماتی به مردم بم نداد. سوال اینجاست: چرا به بم واقعیت را نگفتید که امروز مردم بم تاوانش را بپردازند. مسئولان در یک لحظه احساسی اعلام کردند: تمام بدهی قبل از زلزله مردم به بانکها بخشیده میشود و مردم بم با خیالی آسوده از عدم بدهیشان، حالا باید پس از سالها بدهی را با سود و جریمه 11ساله و دیرکرد محاسبه پرداخت کنند. یک زن بیسرپرست که در این 11سال دغدغه سیرکردن افراد تحت تکفلش را داشته از کجا بیاورد 4 برابر بدهی همسر مرحومش را بدهد. معلولان بم، زنان بم، کودکان بم روزگار خوشی ندارند اگرچه شاید در شهرهای دیگر هم شبیه این وضع باشد اما بم اندوهی مضاعف دارد، در شهری که هنوز تا آباد شدنش راهی طولانی مانده است و در یک مقطع زمانی رها شده است. دلم میسوزد برای مردمی که آرزوهای بزرگشان آسفالت کوچههایشان است و گمشدن رد آوارها. آنها کمی زیبایی میخواهند که شهر را از یکنواختی در بیاورد، آبادی پارکها و پیادهروهای شهرشان را میخواهند. تکمیل نجاتبخشی ارگشان، اتمام پروژه گازرسانی بم، تکمیل اتوبان بم - کرمان که دیگر در این جاده قربانی ندهند. مگر بم چقدر وسعت دارد در لابهلای بودجههای کشور و وقتی میبینم که مردم شهرم بم آرزوهایشان کوچک است و توانی برای پاسخ دادن به این آرزوهای کوچک هم در شهر نیست دلم میسوزد. این مردم صبور، مومن و دلسوخته در انتظارند که شاید ستاد راهبردی شرق استان کرمان برای ساماندهی بم یکی از دغدغههای دولت شود. یادم میآید اشتیاق مردم بم را در روز انتخابات؛ انشاءالله دولت تدبیر و امید مردم شهرم را ناامید نکند. اگر چه برای شما 11سال گذشت اما ۵ دی، دیروز مردم بم است تا زمانی که این وضع شهر است و در گفتمان مردم مبدا تاریخی زمان زلزله است که در بیان هر رخدادی میپرسند قبل از لزله یا بعد از زلزله. کاش دیگر زلزله هیچ کجا با این خسارتها نیاید. آقای رئیسجمهوری کمی امید میخواهم برای مردم شهرم. یاریمان کنید.