رضا نامجو| خسرو خورشیدی ازجمله نامهایی است که طراحی صحنه و معماری در ایران به او مدیون هستند. معماری ایران و تهران قدیم هم وامدار کتاب زیبای خورشیدی در این زمینه است که «آن روزگاران تهران» نام دارد. خسرو خورشیدی دانشآموخته معماری از ایتالیاست و اهل فن و دوستداران او روز تولدش 5 آذر را روز طراحی صحنه در ایران نام نهادهاند. از جمله کارهای ماندگار او طراحی دکور و صحنه فیلم «سربداران» ساخته محمدعلی نجفی است؛ «شهروند» گفتوگویی صمیمانه با این هنرمند پیشکسوت انجام داده که در خلال آن درباره مسائل مربوط به طراحی صحنه از روزگار جوانی او تا به امروز، دلایل موفقیت سینمای ایران در سالهای اخیر و چالشهای پیش رو در این دو مقوله سخن گفته است:
- شما قبل از بازگشت به ایران در اپراهای آمریکا مشغول به کار شدید. میخواهم بدانم راهیابی شما به آن صحنههای جهانی چگونه شکل گرفت؟
در سال تحصیلی 58-57 برای دوره مطالعاتیام به آمریکا رفتم. بنا بود 2سال بمانم اما چون انقلاب شد یکسال بعد به ایران بازگشتم. در آن مدت به خاطر رزومههایی که از اپرای تئاتر ایتالیا با خود به همراه برده بودم توانستم به راحتی به استودیوها و اپراهای آمریکا بروم.
- به نظر بسیاری از فعالان حوزه طراحی صحنه و معماری شما جزو افرادی هستید که در طول دوران تحصیل و حتی پس از رسیدن به درجه استادی روحیه تحقیق را همیشه با خود داشتهاید. درونمایه این تلاشها چه چیزی است؟
در تمام عمرم بهعنوان یک دانشجو سعی میکردم هر جا که میرفتم از تئاتر و سینمای آنجا دیدن کنم. در اتریش، انگلیس، ایتالیا و آمریکا، در هر فرصتی که پیش میآمد حتی اگر یکماه بود این کار را انجام میدادم برای اینکه آرزو داشتم تئاتر و بهطورکلی هنر مملکت من پیشرفت کند. چرا که من به یاد میآوردم که در دوران جوانی و نوجوانی تئاترهایی را در ایران دیده بودم که با تمام کمبودها در زمان خودش با کارهای اروپایی برابری میکرد. بازیگران تئاتر ما از گذشته واقعا عالی بودند. از قبلتر آقای سارنگ، آقای نوشین و شباویز را به یاد میآوردم و در دوران بعدتر هم بازیگران عالی داشتیم که احساس میکنم اگر برنامهریزیهای ما درست بود (در آن زمان تاحدودی این برنامهریزی درست بود) ما نقص نداشتیم. به همین دلیل آرزو داشتم بتوانم آنچه بهعنوان نقص در هنرهای تصویری کشورم میبینم (هنرهای تجسمی شامل دکور تئاتر، دکور سینما و ...) را برطرف کنیم. در تمام طول زندگیام، چه در دوران محصلی در ایتالیا و چه در دوران کارآموزی در ایتالیا و چه در آمریکا این دغدغه را داشتم.
- در فاصله تمام شدن سربداران تا بازگشت به کشور شما در آمریکا حضور داشتید. تجربه سفر دوباره به این کشور چگونه در ذهنتان نقش بسته است؟
به جرأت میتوانم بگویم تنها ایرانی بودم که از لحظه رسیدن به آمریکا کار خودم را انجام دادم. طراحی صحنه، طراحی داخلی و 3 نمایشگاه برگزار کردم. همه اینها به خاطر عشقم بود. دوست داشتم پربارتر شود و با دست پر به ایران برگردم. تمام امکاناتی که در آمریکا داشتم به لحاظ مالی و معنوی را گذاشتم و به وطن برگشتم تا کارم را ارایه دهم.
- در ادامه به ایران بازگشتید. از آن روز تا امروز که با شما صحبت میکنم شرایط کاریتان به چه صورتی پیش رفت؟
خوشبختانه از سال 71 که به ایران برگشتم در دانشگاه تدریس کردم و برای متجاوز از 13 تئاتر بسیار خوب طراحی لباس و صحنه انجام دادم. 3 تلهتئاتر هم داشتم. مجموعه کارهای من از سال 71 تا الان حدود 18 کار سینمایی و تئاتری، 4 نمایشگاه خوب از کارهایم و ادامه تدریس تا سال تحصیلی 92-91 بود. البته الان تدریس را کنار گذاشتم به این خاطر که باز هم انرژی دارم کارهای دیگر انجام دهم. در مهرماه یک نمایشگاه خیلی خوب از کارهای مجسمه و نقاشی خودم دارم که انشاءالله برقرار شود. به سختی برای آماده کردن این نمایشگاه مشغولم.
- شما در دوره زمانیای به تئاتر کشور خدمت کردید که امکانات به مراتب کمتری در مقایسه با امروز فراهم بود. اما امروز جامعه تئاتری ایران شما را بهعنوان پدر طراح صحنه میشناسد. درمورد این موضوع و این انتخاب صحبت کنید. چرا باید شما را پدر طراحی صحنه در ایران بدانند؟
من هرگز نمیتوانم بگویم نوآورترین طراح صحنه بودم. من در نسل خودم و در سن خودم از بزرگانی که در طراحی صحنه بودند و با امکانات کم کار میکردند آموختم. هنوز هم امکانات ما کم است. امروز هم که من کار میکنم خودم به ذهنم میآید برای پیشبرد کارم چه متریالی را مورد استفاده قرار دهم. والا ما در مقایسه با خارج از ایران اصلا امکاناتی نداریم. همه ساله در دنیا چه برای تئاتر و چه برای سینما (درست عین مصالح ساختمانی) بروشورهایی بیرون میآید که در آنها شرح لوازم استفاده از امکانات در تئاتر و سینما حتی در مورد بافت پارچه برای لباس و دکور ارایه میشود.
- آقای خورشیدی شما امروز الگوی خیلی از جوانها در عرصه طراحی صحنه هستید. اگر به عقب برگردیم، چه کسانی در دوران نوجوانی و جوانی شما جای خودشان را در ذهنتان بهعنوان الگو باز کرده بودند؟
در سنین نوجوانی خودم شیفته کار دو طراح بزرگ یعنی آقای «ناول سروری» و آقای «ولی اله خاکدان» بودم که حقیقتا با آن امکانات کم در بیننده هنرهای نمایشی انگیزه ایجاد میکردند.
- دکور نقشی دارد که اگر به صورت صحیح ساخته شود با استفاده از آن میتوان به درون مفهوم درام پیبرد. به نظر شما این موضوع چگونه در قصه و نمایش خود را نشان میدهد.
دکور کاملکننده متن است. من چند پی اس از کارهای ولیاله خاکدان را وقتی در تئاتر سعدی کار میکرد در ذهن دارم. البته همه کارهایش عالی بود اما این تجربه هیچوقت (پی اس از تبع خارج شد) از یادم نمیرود. او در این کار به قدری فضای بیرونی یک ویلا را زیبا مجسم کرده بود که عشق به این صحنهپردازی در وجود من ماند و من سعی کردم آنچه آنها با آن خلاقیت ارایه میدهند را دنباله روی کنم. امروز هم طراحان خوبی را در اثر وجود دانشگاهها، داریم. امیدواریم کار آنها روز به روز درخشانتر شود. اما من واقعا به خاطر اینکه ذهنیتم متوجه آن بزرگان شده بود، زحمتی که در تمام رشتههای طراحی که عبارت است از طراحی از حقیقت، مجسمهسازی و ساختن وسایل اکسسوار و ... را به جان خریدم.
- آقای سمندریان از نامداران تئاتر این سرزمین بودند که به کار شما علاقه بسیاری داشتند. کمی درباره تجربیاتتان با این مرد صحبت کنید.
یک تلهتئاتر با زندهیاد سمندریان کار کردم به نام «به سوی دمشق» اثر استریمبرگ. تمام صحنه و دکور را خودم و با کمک یکی از دانشجویان باذوقم که استعداد ساخت در وجودش بود، در سالن بسیار کوچکی در دانشگاه تربیت مدرس ساختم. به ما جای دیگری ندادند. سقف آن اتاق به قدری کوچک بود که کارگردان فنی و افرادی که فیلمبردار بودند فکر نمیکردند بشود آنجا این کار را انجام داد. سعی کردم در آن تجربه از ماتریالی استفاده کنم که به نمایشنامه بخورد. بنابراین تماما از فلز استفاده کردم. شاید همه فلزی که ما برای خریدش به پایین شهر رفتیم 120 هزار تومان هم قیمت نداشت. یعنی آن دکور با 120هزار تومان مواد اولیه ساخته شد. سینه و چشم من آسیب دید. آقای میرسعیدی دانشجوی من هم از طریق گاز جوشکاری و ... صدمه دیده بود. اما عشق به کار ما را وادار کرد این کار را انجام دهیم.
- چه عاملی باعث میشود با وجود سن و سالتان هنوز هم انگیزه و شوق فراوانی برای کار کردن داشته باشید؟
انگیزه اصلی من این بود که کار، درنهایت تفاوت داشتن در صحنه و بقیه موارد به صورت یک مهر باشد. یعنی تماشاچی متوجه شود که مثلا این کار «پیر پائولو پازولینی» است. برای من او و ویسکونتی و زفیرلی و فلینی خداوندگاران هنر بودند. شما هیچ وقت میتوانید تصور کنید «ژول ورن» بیاید میشل استروگوف را بنویسد؟ اما وقتی این کتاب را میخوانید میبینید چقدر شبیه نوشتههای خود اوست. به همین صورت امضای «فلینی» را در زندگی شیرین است میبینید، در «ساتریکون» هم میبینید. تفاوتی که نشاندهنده ادامه رشد فکری است. این اتفاق در تئاتر گذشته ما بود. البته الان هم نسل جوان خوب کار میکند. بعضی تئاترها را که میبینم انگیزه آنها در کار موج میزند. من میگویم باید اینها را وادار به جهش کنید تا جایگزینهای خوبی برای مردان بزرگ تئاتر ما باشند. من در کارم همیشه وسواس داشتم. شمعدانی را که برای پی اس «بینوایان» ساختم در «به سوی دمشق» کار نکردم. اگر هرکدام از این شمعدانها را کنار هم بگذارید میبینید با وجود امضا داشتن با هم تفاوتهای زیادی دارند.
- در پر تیراژترین روزنامههای دنیا درباره شما سخن گفتهاند، صحبت بر سر تلاشگر بودن و نوپرداز بودن شما به میان آمده. وقتی با این حجم از اقبال متخصصان مواجه میشدید ذهن شما چه دریافتی از این تعریف و تمجیدها داشت؟
اینکه اگر کشوری درحال پیشرفت است به این خاطر است که برایش مهم نیست چه کسی از کجا آمده، بلکه برایش این نکته اهمیت دارد که چه کسی کارش را به نحو احسن انجام میدهد. برای آنها جالب بود من چگونه با یک بودجه اندک میتوانم یک کار کلوسال و بزرگ درست کنم. بههرحال تداوم عشقم به ایران را در اینجا میدیدم. همان زمانی که در ایتالیا جوان بودم داشتم به استخدام یک گروه بزرگ در آنجا در میآمدم اما دیدم آرزوی من این است که آنچه برای هنر نمایشی غرب باعث پیشرفت شده را به کشورم بیاورم. اما هیچکدام از اینها باعث نمیشود من بگویم از دیگران برترم. اولا من شانس این را داشتم دستیاری طراحان بزرگ را داشته باشم که امر مهمی است. در پزشکی هم مهم این است که شما انترنی را کجا گذراندهاید. حتی بعضیها در دستیار به قدری رشد میکنند که دستیار میمانند.
- شما بازگشتید اما هیچ وقت حضورتان در سینما به اندازه تئاتر پر رنگ نشد.
در آن موقع فضا برای کار کردن در سینما فراهم نبود. اولین فیلم سینمایی من در سال 1360 همان سریال باشکوه سربداران بود. یعنی از سال 48 که به ایران آمدم تا سال 60 یعنی طی 12 سال فقط کار دانشگاهی کردم. با این وجود که در تمام اپراهای بزرگ دنیا کار کردم، نمایشنامههای من در بخش فوق برنامه دانشگاه تهران و در تالار مولوی اجرا میشد و همه کارهای دکور را هم خودم انجام میدادم. به طرف سینما نرفتم چون کششی که باید در من ایجاد میکرد را نتوانست ایجاد کند. از سربداران 32 اپیزود ساخته شد که ظاهرا اجازه پخش 28 اپیزود آن را دادند. بقیه آنها به گفته آقای محمد علی نجفی که لازم بود برای نگاه تاریخی پخش شود شامل شهر میکدهها بود که آنها را نشان ندادند.
- با این وجود سربداران بهعنوان یک تجربه منحصربهفرد همیشه در کارنامه شما درخشید. میخواهم بدانم در آن پروژه همه چیز برای کار کردن فراهم بود؟
من در سربداران دلگیریهای شدیدی پیدا کردم. تمام کارهای صحنه، دکور، لباس و ... را خودم انجام دادم اما یک پشت صحنه ساده از یکی از کارهایی که من انجام دادم نگرفتند تا دانشجویان استفاده کنند و ببینند چگونه این کار را انجام دادم. من حتی دستیار هم نداشتم. دوستانی که میگویند در سربداران دستیار خورشیدی بودیم لطف دارند اما اصلا چنین چیزی نبود. تنها برای یک ماه و نیم آقای ولیاله جرجانی که از دانشجویان من بود بهعنوان دستیار با من همکاری کرد. او میتوانست آنچه من میخواستم را انجام دهد. خودش نقاش بسیار درجه یکی بود و هست. الان هم یک گالری خیلی خوب به نام گالری جرجانی دارد.
آقای ایرج رامین فر در ابتدا مسئولیت طراحی لباس را هم بهعهده داشتند که البته بسیار خوب کار کرده بودند. در اوایل سال 60 که سربداران در ابیانه کلید خورد اختلافی بین ایشان و دوزنده لباسها به وجود آمد و ایشان قهر کرد و رفت. حق با ایشان بود. من دیدم این جوان با استعداد که به نظرم یکی از بهترین طراحان لباس در ایران هم هست خوب کار کرده. برای اینکه نمیخواستم زحماتی که رامینفر کشیده از بین برود طراحی لباس را به عهده گرفتم، مدت 2سال و چند ماه من طراحی لباس این کار را انجام دادم. حتی لباسهای صحنههای دیگری از قاضی شارع و ترکان خاتون گرفته تا لباس رقصنده را طراحی کردم. البته این قسمت بحث مفصلی میطلبد که من قصد دارم در کتابم به آن بپردازم. بنابراین با انگیزه کارم را شروع کردم و هنوز هم تا زنده هستم آرزو دارم یک کار کلوسال خوب دیگری در زمینه تاریخی انجام دهم.
- به نظر شما در هنرهایی که در گروه هنرهای تجسمی قرار میگیرند، عدم مراجعه به هنرمند در پروژههای مختلف باعث خشک شدن قریحه او نمیشود؟
اگر بخواهم پاسخ این سوال را در مورد خودم بدهم باید بگویم، اگر برای کار به من مراجعه نمیشود، اما در ذهن و فکرم دارم کار میکنم. مجسمهها و نقاشیهای من همگی ظهور و بروز فکر من هستند. طراحی و معماری هم همینطور. من چندین بنا و استودیو برای دوستان عکاسم ساختهام اما عشقم به تئاتر و صحنه مرا به این مقوله متوجه کرد.
- توجه شما به تئاتر همیشه بیش از مقوله معماری به معنای علمی آن بوده. در دل این اقبال دلیل خاصی نهفته است؟
دلیلش این است که تماشاچی تئاتر عام است. یک خانه نیست که تنها صاحب خانه نظارهگرش باشد البته که آن هم کار زیبایی است. معماری صحنه در فیلم شب آقای «آنتونیونی» را اگر ببینید متوجه میشوید آن معماری توسط یک طراح صحنه انجام شده است. طراح «کلوپاترا» هم استاد ما در آکادمی ایتالیا بود.
- فیلمهای سینمای ایران در این سالها را به لحاظ طراحی صحنه چگونه ارزیابی میکنید؟ بههرحال سینما از تئاتر عمومیتر است اما شما فعالیتی به حجم کارهایتان در تئاتر را در این عرصه نداشتید.
با علم به اینکه فیلم سربداران را یک تنه جلو بردم این کار را ادامه ندادم. این باری بود که در اثر چندینسال کار ممتد با نیروی جوانی در تمام آتلیههای کشوری که از در و دیوارش هنر و معماری و عشق به زندگی میریزد به دست آمد. شهرهای ایتالیا را فراموش نکنید. به برخی از شهرهای ایتالیا میگویند شهرهای شنوگرافیک یعنی شهرهایی که خودشان صحنه تئاتر هستند و اگر در گوشهای از قصر دوکهای ونیز، نمایشنامه اتللو بدون هیچ دکوری اجرا میشود به این خاطر است که حیات آن قصر خودش بیانکننده تمام فضایی است که در تئاتر نمایشنامه شکسپیر میگذرد. رومئو و ژولیت را در پروجا یا دیگر شهرها اجرا کردهاند. من در خواب هم با این شهرها زندگی میکردم. عشق به اینکه من در مملکتم بازیگری دارم که وقتی پا به صحنه میگذارد صدایش سالن را میلرزاند مرا به این رویا نزدیکتر میکرد. درواقع سینما از من استفاده نکرد نه من از سینما. وقتی از آمریکا بازگشتم خیلی علاقه داشتم یک فیلم خاص را کار کنم اما متاسفانه فیلمبردار پیر آن فیلم عادت کرده بود در کار طراحصحنه دست ببرد. چرا که آن روزها در سینمای فارسی اصلا طراح وجود نداشت.
- حضور در سربداران چه تفاوتی با سایر پروژهها داشت که شما به خاطرش تا این حد وقت و انرژی گذاشتید؟
حسنی که سربداران داشت این بود که به طراح صحنه اختیار تام داده بودند. اگر قرار بود صحنه اعدام را آماده کنیم توضیحی در مورد این صحنه داده نشده بود. برای چوبهدار طراحی انجام میدادم که شاید در سینمای دنیا هم کمنظیر باشد. هنوز هم من در انتظار این هستم که یک فیلم خوب تاریخی به من پیشنهاد همکاری کند. سربداران هیچ کپی از فیلمهای خارجی ندارد. اگر بنا باشد در یک کار تاریخی طراحی صحنه کنم کارهای انجام شده در سربداران را از ذهنم بیرون میکنم. باید کاری کنم که رشد مرا از سال 60 تا 93 نشان دهد.
- اگر بخواهیم شرایط سینما و تئاتر دهه 60 را از منظر طراحی دکور مدنظر قرار دهیم وضع آنها را امروز که با هم صحبت میکنیم چگونه ارزیابی میکنید؟
خوشبختانه سینمای ما در این بازه زمانی سینمایی جهانی شد. کارگردانهای ما قدرت خود را در ارایه کارهای درخشان نشان دادند و جایزههای درخشانی از بزرگترین آکادمیهای هنری دنیا بردند. آنها با یک کار هنری به این موفقیت رسیدند نه هیچ چیز دیگری. در کنار همین جایزهها کارگردانان ما کارهایی انجام دادهاند هماندازه یا شاید بالاتر از آنهایی که جایزه بردند.
وضعیت تئاتر هم بهخصوص در قسمت کارگردانی بسیار خوب است. باز هم بهخصوص درمورد کارگردانهای جوان ما. من اجرایی از یک کارگردان جوان دیدم که واقعا بینظیر بود. در یک سالن بسیار کوچک ریچارد دوم را به خوبی کار کردند. من آرزو داشتم این کار یک حرکت برجسته دوباره معرفی و اجرا شود. من وضع هر دو را خوب میدانم. در مورد تخصص من کوششهای بسیار خوبی شده. دوست ندارم سخنانم این برداشت را در ذهن مخاطب داشته باشد که ما طراحان صحنه با لیاقتی نداریم. ما آنها را داریم. اما طراحان صحنه ما شانس مرا نداشتند. من شانس آموختن زیادی داشتم. تحصیلاتی که در خارج انجام دادم در کنار همکاری در بزرگترین آتلیههای سینمایی و هنری اتفاق افتاد. من نزد مجسمهسازی کار میکردم که از روز اول به من گفت دست تو قابلیت ساختن را دارد.
- «شهروند» روزنامهای با رویکردهای انساندوستانه و صلحطلبانه است. اصولا کشوری که تمدن بزرگ و سابقه تاریخی مشخصی دارد پشتش به قانون، صلح و ... است. با وام گرفتن از آن سبقه تاریخی، امروز امثال شما در تئاتر و سینما تلاش کردهاید. تلاش شما معرفی هنر ایران زمین را در بر دارد. ارتباط بین رویکردهای روزنامه شهروند با این فعالیتها را چگونه میبینید؟
جهان امروز متاسفانه بیش از هر چیز دچار تبلیغات است. کسانیکه از خارج میآیند و به سرزمین ما سفر میکنند، شگفتزده میشوند. چرا که تبلیغاتی که در کشورهای آنها انجام میشود را با آنچه در ایران ما میبینند در مغایرت است. ما از نظر تبلیغات ضعف فراوانی داریم. برای همین وقتی فیلم یک کارگردان ایرانی برای نمایش به خارج از کشور میرود نکات مورد توجه این کارگردان به نظر آنها ستودنی است. شما متوجه میشوید که فیلمهایی که برنده بهترین جایزههای جهانی شده دقیقا همان مسائلی را مطرح میکند که مورد سوال تبلیغات کشورهای خارجی است. صلحجویی و انساندوستی در ادبیات ما موج میزند. ما کشوری هستیم که وقتی گوته در مورد حافظ صحبت میکند یا فیتز جرارد شعرهای خیام را میخواند در دنیا مطرح میشویم. جهانیان وقتی به واسطه این شخصیتها شعر ما را میشنوند اذعان دارند زیباترین عشق و دیدگاه انسانی در ادبیات شما نهفته است. به نظر من سعدی گل سرسبد ادبیات جهان است. وقتی میبینم گوته آنقدر زیبا درباره حافظ سخن میگوید حسرت میخورم که چرا ما هنوز به ارزشهای ادبیاتمان از رودکی گرفته تا نیما نپرداختهایم. ما مردم صلحطلب و انساندوستی هستیم. متاسفانه در برنامههای تلویزیون خشونت میبینیم و رفتارها مناسب نیست. حتی گاهی اوقات میبینم خبرنگار تلویزیون به مصاحبه شوندگان پرخاش میکند و میگوید شما چرا اینجا ایستادهاید؟ شما چرا فلان کار را انجام میدهید و ... در صورتی که باید لطافت را در کارشان داشته باشند. نباید از یادمان برود که در برنامههای سیما آثار با ارزش ادبی و هنری خود را ارایه دهیم. بارها شنیدهام که در رادیو سخن متوسط یک هنرمند خارجی را به زبان میآورند. درحالیکه ما مثالهای بسیار خوبی در ادبیاتمان داریم. ما باید کاری کنیم که از دنیا عقب نمانیم. باید ادبیات و هنر خودمان را قدر بدانیم. دنیا در مقابل گارسیا مارکز سراپا عزادار است چرا که او در تاریخ ادبیات نقش مهمی داشت. من مطمئنم که خود ما نویسندگانی در این رده داریم اما باید آنها را بیشتر تأیید کنیم. صلح و عشق در رفتار مردم مشرق زمین و خصوصا ایرانیان دیده میشود. تا چند دهه پیش در ایران همه مردم با هم به یک حمام میرفتند. مکانهای ورزشی مثل زورخانهها آدابی داشت. میگفتند اگر در زورخانه مقداری کوتاه است به این خاطر است که وقتی میخواهید وارد شوید تعظیم کنید و بعد بیایید داخل.