شماره ۴۵۶ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۹ آذر
صفحه را ببند
این شرح بی‌نهایت...

ميهمان، روزى خود را مى‏آورد و گناهان اهل خانه را مى‏برد.
حضرت محمد (ص)
زندان شب یلدا
چند اين شب و خاموشي؟ وقت است كه برخيزم
وين آتش خندان را با صبح برانگيزم
گر سوختنم بايد افروختنم بايد
اي عشق بزن در من كز شعله نپرهيزم
صد دشت شقايق چشم در خون دلم دارد
تا خود به كجا آخر با خاك در آميزم
چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخيزد آنگاه كه برخيزم
برخيزم و بگشايم بند از دل پر آتش
وين سيل گدازان را از سينه فرو ريزم
چون گريه گلو گيرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آويزم
اي سايه! سحرخيزان دلواپس خورشيدند
زندان شب يلدا بگشايم و بگريزم
هوشنگ ابتهاج (سایه)

 


تعداد بازدید :  335