امین فرجپور روزنامهنگار
صحبتهای روز گذشته قائممقام شبکه سه در مورد مستند قدیس یک بار دیگر لزوم ایجاد مرزی میان پرداخت ایدئولوژیک و نگاه ملی را در صداوسیما که عنوان رسانه ملی را یدک میکشد، یادآوری کرد.
محسن یزدی که چند هفته پیش؛ یعنی در روزهای روی آنتنرفتن مستند قدیس گفته بود که «روشنفکران بدانند که شرایط عوض شده و ما امروز شاهد محصولات خوب و متنوع در جبهه انقلاب هستیم» روز یکشنبه نهتنها از ادامه پخش مستندهای جنجالی چون قدیس گفته بود، بلکه در اظهار نظری مناقشهبرانگیز عنوان کرده بود که «هر رسانهای سیاستهای خودش را دارد و رسالت ما هم شکستن بتهایی چون شاملو است». قائممقام شبکه سه در ادامه سخنانش هم به تأکید گفته بود که «مخالفان این مستندهایی که پخش میشود میگویند شما وقتی مستندی در نقد شاملو ساختهاید، چرا نمیگذارید ما مستندی در دفاع از او بسازیم که قطعا شوخی میکنند، چون هر رسانهای سیاستهای خودش را دارد».
بگذریم از اینکه آیا سخنان و ادعاهای محسن یزدی درباره اینکه صداوسیما حق دارد علیه برخی چهرههای فرهنگی موضع بگیرد، منطقی است یا نه؛ اما از این دیگر نمیتوانیم بگذریم که نوع و لحن صحبت این مدیر جوان چهقدر برای صداوسیما که این روزها به خودی خود هم در جذب مخاطب با مشکل مواجه است، میتواند آسیبرسان باشد.
میگویند دفاع بد از هر نهاد یا پدیدهای مضرتر از هر هجمهای است؛ سخنان آقای یزدی مثال بارز چنین دفاع نامناسبی است. یعنی شما فرض کنید رسانههای بیگانه و دشمنان نظام عدهای را بسیج کنند تا صداوسیما را دور از فضای جامعه نشان دهند. به نظرتان آن گروه دنبال چه خواهند گشت که در صحبتهای اخیر نباشد؟!
در حقیقت این اظهارات با تأکید بر عزم جزم تلویزیون برای زیر سوال بردن چهرههایی (اینجا فعلا احمد شاملو) جز خطکشی با بخشی از مردم و ندیده گرفتن سلیقه جمعیت بزرگی از ایرانیان چه هدفی را نشان میدهد؟
دوست داشته باشیم یا نه احمد شاملو در حال حاضر یکی از محبوبترین فیگورهای فرهنگی این آبوخاک است. هنوز هم کتابهای او که همه با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ شدهاند، جزو پرفروشترین آثار ادبی هستند. هنوز هم تقریبا همه هفته کنفرانسی، میزگردی و بزرگداشتی در دانشگاههای کشور دربارهاش برگزار میشود، هنوز هم اشعارش بیش از هر شاعر معاصر دیگری بر زبانها زمزمه میشود و هنوز هم بهرغم جو غالب موجود در رسانههایی خاص، اکثریت اساتید و آکادمیسینهای کشور ارزش ادبی آثار او را باور دارند و بر آن پای میفشارند. حتی بزرگی مانند دکتر شفیعی کدکنی، برخلاف تصویری که مستند قدیس از او ارایه داده بود، نه تنها از مخالفان شاملو نیست، بلکه او را تنها شاعر معاصر میداند که حتی یک شعر مبتذل هم در کارنامهاش ندارد.
اینکه سیاستهای ما اقتضا میکند یکی از شاعران بزرگ ملی معاصرمان را بت بینگاریم و قصد شکستنش را داشته باشیم و امکانی هم برای دفاع از او و سخنان طرفداران پرشمارش که بسیاریشان دانشگاهیها و فرهیختگان جامعه هستند، فراهم نکنیم، آیا نه این است که رسانه ملی را در حد یک رسانه نه چندان خوشسلیقه و برای طیف کوچکی از مردم تقلیل دادهایم؟ آیا این تقلیل در راستای خواست مدیران این رسانه است؟ اگر نیست که میدانیم چنین نیتی وجود ندارد، چرا اینگونه بر جداسازی راه و روش این رسانه از خواستههای جماعتی که کتابهای این بزرگان را میخرند، اشعارشان را زمزمه میکنند و حداقل اینکه احترامشان را نگه میدارند، پافشاری میشود؟
آیا کسی را دیدهاید که چنین بیرحمانه دست تطاول به خود گشوده باشد؟