عطیه کریمی| شاید در میان سازمانها و نهادهای خدمترسان در کشور، هیچکدام به اندازه جمعیت هلالاحمر در روزهای بحرانی و شرایط سخت در صحنه حضور نداشته باشند. نیروهای امدادگر و نجاتگر هلالاحمر در شرایط دشوار همواره در خط مقدم کمکرسانی حضور دارند و بهصورت شبانهروز آمادهاند تا اگر در هر گوشهای از این کشور فردی نیاز به کمک داشت برای یاریرسانی به او بشتابند. در برخی موارد ممکن است در منطقهای دور افتاده و کم امکانات، افرادی نیازمند کمک باشند و جز امدادگران هلالاحمر کاری از دست کسی برنیاید، مانند نجات جان مادری باردار و فرزند او در روستایی دور افتاده در نقطه صفر مرزی که نجاتگران برای رسیدن به آنها عملیات دشواری را پشت سر گذاشتند. نجاتگران هلالاحمر شهرستان سلماس آذربایجان غربی با تماسی از فرمانداری عازم ماموریتی دشوار شدند. بنابر خبر فرمانداری، زنی باردار در یکی از روستاهای سیلزده شهرستان به زمان تولد فرزندش نزدیک میشد، اما انتقال او به درمانگاه شهرستان به دلیل مشکلات ناشی از سیل بسیار دشوار بود. امدادگران به همراه دو ماما به روستا اعزام شدند اما وقتی انتقال مادر خطرناک تشخیص داده شد، قرار شد کودک در روستا متولد شود.
علی زینعلی یکی از نجاتگرانی است که در این عملیات دشوار حضور داشته است و در گفتوگو با «شهروند» از جزییات این عملیات میگوید: «حدودا ساعت 15:25 از شعبه به ما اطلاع دادند که باید برای کمک به زنی باردار به یکی از روستاهای مرزی برویم. از آنجایی که مسیر روستا بهدلیل سیل اخیر تخریب شده و بسیار صعبالعبور و خطرناک بود، ماشینهای مرکز درمانی نمیتوانستند از آن عبور کنند، بنابراین از هلالاحمر کمک گرفتند. روستا حدودا 75 کیلومتر از شهر فاصله داشت و در نقطه مرزی بود. همراه دو ماما راهی آنجا شدیم. حدود یک ساعت و 45 دقیقه طول کشید تا به روستا رسیدیم. دو متخصص مامایی در معاینات خود تشخیص دادند که زمان زایمان زن باردار بسیار نزدیک است و نمیشود او را به شهر منتقل کرد. یکی از ماماها در بهداری روستا ماند تا کارهای اولیه را انجام دهد. زن باردار در 36 هفته بارداری بود و باید از قبل به شهر منتقل میشد اما به دلیل مشکلات نتوانسته بود به بیمارستان مراجعه کند.»
زینعلی درباره امکانات روستا و دشوار بودن مسیر آن میگوید: «اهالی روستا ماشین داشتند، اما برای عبور از آن جاده صعبالعبور مناسب نبود و بنابر تشخیص ماماها ممکن بود زن باردار در مسیر وضع حمل کند. به همین دلیل برای آنکه شرایط دشوارتر نشود، یکی از ماماها در روستا ماند تا همانجا کودک را به دنیا بیاورد. سال گذشته نیز مورد مشابهی برایمان پیش آمد و کودک در همان ماشین پیش از رسیدن به مرکز درمانی متولد شد.»
وقتی از او میخواهیم از حال و هوای مادر باردار و خانواده او پس از رسیدن نیروهای امدادی تعریف کند، میگوید: «همان موقع که به روستا رسیدیم، بسیار غافلگیر شده بودند و باورشان نمیشد که ما توانستهایم با وجود سختی راه به آنجا برسیم و به آنها خدمترسانی کنیم. در همان زمان من هم فرصت را غنیمت شمردم و از اهداف هلالاحمر گفتم که برایشان بسیار جذاب بود و این کار باعث شد تا دید بسیار مثبتتری نسبت به هلالاحمر پیدا کنند. از اینکه بچه و مادر سالم بودند بسیار خوشحال شدند و برای ما اسفند دود کردند، همچنین میخواستند بهعنوان هدیه گوسفندی به ما دهند که قبول نکردیم و گفتیم که تمام خدمات ما رایگان و بیهیچ چشمداشتی است. تنها هدیهای که توانستیم بپذیریم نان و پنیر محلی بود.»
زینعلی امدادگر باسابقهای است که از سال 74 وارد جمعیت هلالاحمر شده و در عملیاتهای بسیاری حضور داشته است. او به مهمترین ماموریتهای خود اشاره میکند و میگوید: «یکی از ماموریتهایم سال 74 بود که برای کمک به پناهندگان عراقی که به سردشت آمده بودند به آنجا رفتیم. در زلزله سرعین و اردبیل نیز 45 روز و هنگام تحویل سال آنجا بودم. در زلزله ورزقان نیز بهعنوان تیم پیشرو به منطقه اعزام شدیم. همچنین حدود 13 سالی است که در تمام طول سال در جادهها فعالیت دارم. در زلزله کرمانشاه نیز شهرستانهای معین برای کمک به مناطق زلزلهزده رفته بودند و تیم ما بهعنوان تیم پشتیبان برای توزیع چادر و اقلام اعزام شد.»
این امدادگر به نحوه ورود خود به جمعیت هلالاحمر اشاره میکند و ادامه میدهد: «آموزش همگانی در پایگاه بسیج برگزار شد و من در آن شرکت کردم. از آنجایی که در آن زمان سنم کم بود، برایم گواهی صادر نمیکردند. من متولد 59 هستم. به من گفتند باید 15سال تمام شود تا به من گواهی بدهند. حدود یکسالی را بدون گواهی فعالیت کردم. به پایگاهها سر میزدم و با امدادگران قدیمی صحبت میکردم. آنها از تجربیات خود میگفتند که باعث شد مشتاقتر شوم. سال 74 برایم گواهی صادر شد و توانستم رسمیتر با هلالاحمر همکاری کنم و در عملیاتها حضور داشته باشم.»
از او در مورد نخستین عملیاتی که در آن شرکت داشته است، سوال میکنیم و میگوید: «عملیات سردشت و در منطقه کلی یک و کلی دو بود که پناهندگان عراقی به آنجا آمده بودند و ما باید برای آنها یک اردوگاه بزرگ میساختیم. این ماموریت سختترین و شیرینترین ماموریت برای من بود. پناهندگان در تایم خاصی شروع به نزاع و درگیری با یکدیگر میکردند اما پس از مدتی دوباره آرام میشدند و صلح برقرار میشد. همچنین زمانی که برای آنها کاری انجام میدادیم، به دلیل کار خوب ما آن چیزی که داشتند بهعنوان هدیه به ما میبخشیدند.»
زینعلی به انگیزههای معنوی خدمت کردن در جمعیت هلالاحمر اشاره میکند و میگوید: «اهداف هلالاحمر که شامل بشردوستی و انساندوستی است و اینکه بتوانیم کمکی را بدون چشمداشت انجام دهیم، برایمان بسیار ارزشمند است. یادم میآید در گذشته برای هر ماموریت شبانهروزی که میرفتیم 80 تک تومانی حقالزحمه میگرفتیم. سال 78 در مسابقات کشوری امدادگر برتر شدم. برای مراسم تجلیل که رفته بودم، درخواست کردم همین مقدار حقالزحمه را نیز به ما ندهند زیرا کاری که ما انجام میدهیم ارزش بالاتری دارد و همین معنویت کار برای ما جذاب است. درواقع زمانی که با مصدومی در حال مرگ مواجه میشویم و کارهای اولیه را انجام میدهیم و آن فرد به زندگی بازمیگردد، باعث میشود خستگی کار از تنمان دربیاید و برای ماموریتهای بعدی مشتاقتر شویم.»
این امدادگر باسابقه در طول سالهای فعالیت خود در جمعیت هلالاحمر تجربیات زیادی در نجات جان افراد دارد و آنطور که میگوید حدود 16 نفر را از مرگ نجات داده است: « یادم میآید آن زمان که دورههای بیمارستانی را میگذراندم، آقایی را به اورژانس آورده بودند و پزشکان تشخیص دادند که بر اثر خفگی فوت کرده است. من و یکی دیگر از امدادگران او را به سردخانه منتقل کردیم. در همانجا تصمیم گرفتیم برای تمرین هم که شده عمل CPR را روی فرد فوتشده انجام دهیم. تا آن زمان این اقدامات را تنها روی مانکن انجام داده بودیم. بنابراین شروع کردم به تنفس مصنوعی و CPR. حدود 10 دقیقه بعد دیدم که انگشت فرد فوتشده شروع به حرکت کرد. در آن موقعیت هم خوشحال شدیم و هم ترسیده بودیم زیرا فردی که فوت شده بود ناگهانی زنده شد. سریعا پزشک و پرستاران را خبر کردیم. تا مدتها بعد از آن، خانواده آن فرد پیگیر ما بودند و هنوز هم با یکدیگر دوستان صمیمی هستیم.»
زینعلی معتقد است شرایط سخت کاری هیچ وقت باعث نشده است که از این کار دست بکشد: «هر زمان که عملیات سختی پیش میآید برای انجام آن مشتاقتر میشویم، زیرا معتقدیم همیشه راه حلی پیدا میشود. سختی کار باعث میشود که در ماموریتهای بعدی کار برایمان آسانتر باشد، زیرا در گذشته شرایط دشوارتری را تجربه کردهایم. همچنین در هر عملیات تجربههای بیشتری به دست میآوریم. در سالهای اول فعالیتم زمانی که فرد مصدوم یا فوتشدهای در حوادث میدیدم تا چند روز نمیتوانستم غذا بخورم، اما به مرور آنقدر شاهد جراحتهای شدید بودم که برایم عادی شده است.»
زینعلی معتقد است نجاتگر باید اول از همه دورهدیده و تجربه کافی داشته باشد و در کنار آن از توانایی جسمی بالایی نیز برخوردار باشد تا بتواند کار مفید انجام دهد: «نجاتگر همچنین باید خلاقیت داشته باشد، زیرا در برخی از ماموریتها شاید امکانات کافی نداشته باشیم. در چنین مواقعی باید بتواند ابتکار به خرج دهد تا از وسایل ساده ابزار مورد نیاز خود را بسازد. در بسیاری از مواقع نمیشود تمام امکانات را با خود ببریم، البته ماشینهای ست نجات هستند، اما ممکن است دسترسی به آنها مدت زمان بیشتری طول بکشد، به همین دلیل نجاتگر باید با خلاقیت خود ابزار مشابهی را بسازد.»