شهرام شهیدی طنزنویس
عموحسام از روی روزنامه خواند: «عکاس یکی از خبرگزاریهای معروف قزوین به نیت عکاسی از خسارات واردشده به باغستان سوخته قزوین به بخشی از باغستان مراجعه میکند که با آتش خاموششده توسط آتشنشانان مواجه میشود. این عکاس برای طبیعیتر جلوه دادن عکسها اقدام به آتشافروزی در گوشهای از این باغستان میکند که به دلیل ماهیت باغستان و سرعت باد، در کمتر از چند دقیقه مساحت زیادی از باغستان در آتش میسوزد. این باغستان هزار ساله چندی قبل بهعنوان میراث ملی در کشور به ثبت رسید و اکنون در مسیر ثبت جهانی ...»
پدر پسر همسایه گفت: «چون عقل نباشد، جان در عذاب است.»
موسیو شیطان گفت: «مثل این میماند که پزشکی معاینهام کند و ببیند هیچ مرگم نیست. بگه اینطوری که نمیشه. بگذار یک ویروس ناقابل به او بدهم. بعد آمپول آغشته به ویروس ایدز را فروکند توی رگم و بگوید خب. حالا از اول بگو ببینم عموجان. خوبی؟»
عموحسام گفت: «نمونه مشابهش در مکانیکی اتفاق افتاده. ماشینم صدا میداد. صبح گذاشتمش مکانیکی. عصری که ماشین را تحویل گرفتم، دیدم روغنسوزی داره. جلوبندیاش خوب کار نمیکنه. ریپ میزنه و ... برگشتم تعمیرگاه از مکانیک پرسیدم چرا این جوری شده. گفت ماشین را که آوردی میخواستم روی آن به شاگردانم آموزش بدهم، اما هرچی گشتم دیدم هیچ عیب و ایرادی پیدا نمیکنیم. به بچهها گفتم کمی عیبدارش کنند که بشه روی آن برایشان توضیح بدم چی به چیه.»
خانم باجی گفت: «من خودم این را دیدهام که پیمانکار شهرداری آمد خیابانی را آسفالت کند، دید آسفالت قبلی که خیلی خوب است و اگر فکری نکند کار پریده. پس خودش گریدر انداخت و آسفالت خیابان را ترکاند.»
من گفتم: «راه خوبی است. مثلا من امروز هرچه اخبار را بالاپایین میکنم، خبری که دندانگیر باشد و به کار ما بیاید، پیدا نمیکنم. بهتر نیست از خودم یک تیتر خیالی جنجالی درست کنم و بعد در مورد همان خبر تخیلی طنز بنویسم.»
مادموازل ناتو گفت: «این نیست فقط در ایران. یک استراتژی است در جهان. مثلا رئیسجمهوری آمریکا هم فکر کرد جهان را باید از نو ساخت. بعد گفتند به او که مستر پرزیدنت جهان هست آباد. گفت پس اول بکوبیم و بسازیمش از نو. برای همین رفت دنبال خروج از هرچی توافقنامه.»
روح آقاجان گفت: «به قول مولانا، شخص خفت و خرس میراندش مگس/ وز ستیز آمد مگس زو باز پس/ چند بارش راند از روی جوان/ آن مگس زو باز میآمد دوان/ خشمگین شد با مگس خرس و برفت/ بر گرفت از کوه سنگی سخت زفت/ سنگ آورد و مگس را دید باز/ بر رخ خفته گرفته جای و ساز/ بر گرفت آن آسیا سنگ و بزد/ بر مگس تا آن مگس وا پس خزد/ سنگ روی خفته را خشخاش کرد/ این مثل بر جمله عالم فاش کرد/ مهر ابله مهر خرس آمد یقین/ کین او مهرست و مهر اوست کین.»