«به قدری آدم دلرحمی هستم که در زمستانها وقتی میخواهم به کسی سیلی بزنم، قبلا دستم را روی بخاری گرم میکنم»، «زندگی هیچکس به اندازه متصدی آسانسور فراز و نشیب ندارد»، «نمیدانم ماهی چه غذای شوری خورده که آنقدر روی آن آب میخورد»، «وقتی چشمم به تاریخ تولدم میافتد، بیاختیار اشک میریزم»، «وقتی چراغ روشن میکنم، شب دست و پایش را جمع میکند». 20سال پیش در چنین روزی، برابر 15 مرداد 1378 خورشیدی، پرویز شاپور روزنامهنگار و نویسنده شهیر ایرانی در تهران درگذشت. شهرت شاپور بیش از هر چیز به دلیل نگارش «کاریکلماتور»- نوشتههای کوتاه با دیدی ظریف، طنزآمیز و شاعرانه مانند آنچه در ابتدای این متن آمد- است. «کاریکلماتور» واژهای ترکیب یافته از کاریکاتور و کلمه است که احمد شاملو این نام را برای نخستینبار بر برخی از نوشتههای پرویز شاپور نهاد. شاپور در ٣٠سال نخست زندگیاش نه نوشت و نه نگاشت، اما در ۴۶سال بعدی آثاری پرمحتوا از خود برجای گذاشت. پرویز شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد نوه خاله مادرش ازدواج کرد. زندگی این دو در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید.