شهروند| وقتی در آن بعدازظهر عجیب، زلزله مهدیهاشمی و مهنوش صادقی فضای رسانهای ایران را لرزاند، در کنار انواعواقسام حرفوحدیثها و کامنتهای له یا علیه طرفین ماجرا، عده زیادی هم بودند که در این داستان دلشان برای خانم گلاب آدینه لرزیده بود. قطب مظلوم این داستان پرسروصدای سینمای ایران که آن روزها دلهای بسیاری با او لرزیدند. بخصوص بعد از اینکه مهدیهاشمی دقایقی بعد از لو رفتن رابطهاش با خانم صادقی با لبخند از این گفت که «بعضیها از موضوع خبر ندارند» که این خود زلزلهای دیگر بود و مهدیهاشمی را که دیرزمانی از محجوبان و محبوبان این سینما بود، در پلک بههمزدنی بدل کرد به بدمن ماجراهای عاشقانه سلطان و سلطانبانو. بعدتر مهدیهاشمی گفت که سالهاست جدا از گلاب خانم زندگی میکند و گلاب خانم هم از ماجرای مهنوش خبر دارد و بسیار حرفهای دیگر که البته برای تماشاگران فضول داستان عشقی مهدی و گلاب معنای زیادی نداشت، چون زندگی ما نبود و ما تمام دقایق آن زندگی را نزیسته بودیم. برای ما ملت مظلوم دوست، تنها چیزی که مهم بود این بود که گلاب خانم در این رابطه آزار دیده و بنابراین حق باید با او باشد. وقتی در جشن حافظ روی صحنه آمد و انگار نه انگار که طوفانی چنین زندگیشان را درنوردیده، از دینی که به مهدیهاشمی دارد، گفت، افسانه مهربانی گلاب آدینه در فضای مجازی شکل و شمایلی دیگر گرفت: «عجب خانومیه این خانم آدینه» که تا چند روز بیشترین حرفوحدیثهای مجازی سر این اتفاق و
این «خانومی» بود!
حالا در ادامه آن حالوهوا، هر جا را سر میزنی میبینی حرفی، تعریفی، خاطرهای، چیزی از گلاب آدینه است. حتی از زبان کسانیکه تاکنون ندیده بودیم به این داستانهای خالهزنکی علاقه داشته باشند. کسانی مثل عباس یاری، دبیر تحریریه مجله فیلم، که او نیز از این جو دور نمانده و در پستی اینستاگرامی خاطرهای از گلاب آدینه نقل کرده که خواندنی است.
یاری نوشته: «دو سه هفته پیش [از این داستان] داشتم تلفنی با خانم آدینه حرف میزدم، با لطف بسیار از من دعوت کرد تا به دیدن فیلم دوباره زندگی بروم. گفتم من عادت دارم هر هفته همراه جمعی از دوستانم به سینما میروم، این فیلم هم در لیست برنامههایمان هست. قرار شد چنانچه سالن و ساعت نمایش این فیلم در یکی از سینماهای نمایشدهنده برایمان مناسب باشد با هماهنگی قبلی همراه با او به دیدن فیلم بنشینیم. البته که در تمام این سالها یادم نمیآید بدون بلیت وارد سینما شده باشم. موقع خداحافظی طبق عادت همیشگی سراغ آقایهاشمی را گرفتم. گفت که مهدیجان نوه را برده پارک... بعد اشاره کرد که چند روز پیش فیلم تگزاس را هم که نقش اصلی را مهدیجان بازی میکند با خانواده دیده، اولش نگران بوده که نکند تگزاس فیلمی مبتذل و سبک باشد و چهره آقایهاشمی را مخدوش کند، اما همگی از فیلم خوششان آمده و خیلی هم خندیدهاند. خب خبر نداشت که چند روز بعد از چپ و راست آدمهایی پیدا میشوند که به طرفداری از او چهره مهدی جان را لجنمال میکنند!»