سیدمرتضی توکلی روانشناس
پیشتر در کتابی که بسیار دلنشین و مختصر نوشته شده بود، در موضوع وظایف پدری و مادری خواندم خوب است پدر، کودک را به ماهیگیری ببرد، ماهی که صید شد با کمترین صدمه و با کمک کودک، از قلاب بازش کند و به آب برگرداند. بعدها فهمیدم آموختن صفت مروت و آدمیت، ارزش اینکه دهان یک ماهی آزرده شود، ندارد؛ از راه و رسم والدین و به زبان روانشناسی«مراقب»، کودک میآموزد باید بِدَرد یا تیمار کند، باید عصیان کند یا مهربانی، باید نشانه بگیرد یا سلاح بیندازد.
در هرم هوا، گذاشتن کاسهای آب بیرون پنجره کمترین کاری است که میتوان در مقابل دیدگان کودک انجام داد. این تصویر خبری یک داوطلب فرانسوی را نشان میدهد که به بیمارستان حیوانات رفته و درحال کمک به تغذیه پرندگان آسیبدیده از گرماست. همراهی انسان و موچین مخصوص، کالبد صدمهدیده جوجه را ترمیم میکند و (احتمالا) مادر، مشغول تماشاست.
مهربانی با حیوانات فصل ندارد. محدود به زمان و مکان نیست. حس دوستی با هر جانداری و احساس وظیفه در مقابل سلامتی او، نشان میدهد چقدر وجود متعالیای داریم.
کودک به ما نگاه میکند: وقتی در خودرو مینشینیم، وقتی چشممان به رد پای گربه که از روی شیشه جلوی خودرومان رد شده و رفته میافتد، قیافهمان را در هم میکشیم؟ قربانصدقهاش میرویم؟ با خوشحالی آن را به همسفرانمان نشان میدهیم؟ یا به روح همسایهای که درِ پارکینگ را باز گذاشته و گربه آمده داخل، درود میفرستیم!
آنچه در ذهن کودک انسانی شکل میگیرد و بعدها جوهره رفتار او میشود، زاییده محیط اوست. تا بیاید و خودش جهانی به اتکاء نگاه شخصیاش بسازد، عمری طول میکشد و در این عمر که طی میشود، بذرهایی که والدین کاشتهاند میروید؛ چه خوشمان بیاید، چه از دیدن ثمرههایش به تلخی چشم فرو ببندیم.