شماره ۴۵۳ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۵ آذر
صفحه را ببند
گذری بر مسأله فردگرایی ضد اجتماعی ایرانیان
ایران؛ جامعه یا فرد !

مسعود  رفیعی  طالقانی دبیر گروه طرح نو
 [email protected]

1  کمتر از 10 روز قبل به همت دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران اولین همایش از سلسله همایش‌های «جامعه ایرانی و جامعه‌شناسان ایرانی» برگزار شد که از قضا با استقبال خوب علاقه‌مندان (خوب در نسبت با چه؟) مواجه شد. در این همایش از کوشش‌های جامعه‌شناسانه دکتر تقی آزادارمکی تقدیر به‌عمل آمد. هنگامی که خبر برگزاری این همایش منتشر شد، نکته بسیار قابل اعتنای آن، حضور جامعه‌شناسی ارجمند یعنی دکتر یوسف اباذری بود که برنامه همایش نشان می‌داد قرار است 10دقیقه‌ای در آن سخنرانی کند. اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، اباذری در این همایش حضور نیافت و دست‌اندرکاران برگزاری این برنامه گفتند که برای ایشان کاری غیرمنتظره پیش آمده است. البته ما این را باور نکردیم چه آن‌که اباذری نه در ساحت نظر و نه در مقام عمل از آن آدم‌هایی نیست که بشود در چنین همایشی سراغش کرد آنچنان‌که ظریفی درباره این همایش خاص می‌گفت: جامعه‌شناسان ایرانی، همه چیز را شناخته‌اند جز آنچه را که باید می‌شناختند؛ یعنی جامعه ایرانی را!
چند روز پس از برگزاری این همایش بود که آقای اباذری در نشستی که شماری از جامعه‌شناسان در آن به بررسی علت حضور هزاران نفری مردم در مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی پرداختند، حضور یافت و سخنان بي‌پروایی را نسبت به اقدام بحث‌برانگیز هزاران نفر از مردم ایران در فقره پاشایی بیان کرد. او جامعه ایرانی را در عصر سیاست‌زدایی‌شده، هوادار یک ابتذال محض خواند. اباذری در این نشست در یک موضع‌گیری شفاف و بي‌پرده گفت: «موسیقی این آقا در برابر آرمان‌های اولیه انقلاب چه جایی دارد؟ هیچ. ابتذال و سقوط. مردم و دولت با هم این سقوط را انجام می‌دهند. این مسأله، یک نکته شبه‌فاشیستی دارد که من از آن وحشت دارم. یک ترس متقابل است... سیاست‌زدایی، انهدام هر آن چیزی است که برایش انقلاب شد و عده زیادی برایش ایستاده‌اند... چرا وقتی یک روشنفکر می‌میرد کسی برای تشییع‌جنازه‌اش نمی‌رود؟ مگر وقتی (ساموئل) بکت مرد، چند نفر رفتند؟ 3 نفر... این ماجرا نشانه بدی است، نشان این است که سیاست‌زدایی دارد به یک جاهای بدی کشیده می‌شود و خود مردم طالب این هستند.
2  رخشان بنی‌اعتماد، کارگردان پرآوازه ایرانی که او نیز مانند شمار دیگری از همکارانش در یک دهه گذشته دوران تلخی را از سر گذرانده‌ است، سال‌ها پیش فیلمی پرسروصدا با نام «زیر پوست شهر» ساخت که شهرت آن نه مانند بسیاری دیگر از فیلم‌های سینمایی در ایران مدیون سوپراستارهای عجیب و غریبشان بود، بلکه این فیلم به سبب روایت یک زندگی پرمرارت شهری و خوانشی واقع‌گرایانه از حال و روز زندگی مردم عادی در کلانشهرهای ایران، شهرت یافت و عده زیادی به تماشایش نشسته و از آن تأثیر گرفتند.
این فیلم البته در دورانی ساخته شد که بخش‌هایی از بدنه سینمای ایران، جسارت پرداختن به مسائل واقعی جامعه ایرانی را یافته بودند و می‌خواستند روایتگر واقعیت‌های این جامعه باشند، چه آن‌که اساسا پارادایم سینما نیز مانند بسیاری از حوزه‌های دیگر پس از دوم خرداد 76 تغییر یافته بود. با این وجود اما زیر پوست شهر بسا بیشتر از سایرین گل کرد چرا که نه سفارشی بود و نه فرمایشی؛ دوربین بنی‌اعتماد در حد مقدورات خود، توانسته بود یک لایه از عینیت اجتماعی را بشکافد و به لایه زیرین آن دست یابد و چیزی را که دست‌کم تا آن زمان بر پرده سینما نقش نبسته بود، به مخاطبش نشان دهد. بی‌تردید البته گذار از نگاه ایدئولوژیک، خود می‌توانست گامی اساسی برای نزدیک شدن به واقعیات جامعه باشد و بنی‌اعتماد با گذار از این نگاه توانسته بود این گام را بردارد. او در این فیلم آسیب‌هایی را نشان می‌داد که تنها اگر مخاطبی، پلان به پلان همراهش می‌شد، می‌توانست آنها را ببیند و این یعنی برای دیدن آسیب‌ها که همان واقعیت‌ها بودند، باید به لایه‌های زیرین اجتماع سرک می‌کشید. حالا که به هر روی سالیانی از آن ایام گذشته، دیگر فیلمی با عنوان زیرپوست شهر جذابیتی نخواهد داشت چراکه واقعیت‌ها و آسیب‌ها همین جا، بیخ گوش ما هستند و نیازی به آن نیست که کسی دوربینش را بردارد و لایه‌های اجتماعی را بشکافد تا واقعیات دیده شوند. بدین اعتبار می‌توان مدعی شد جامعه‌ای که حالا جامعه‌شناسانش هم بنا به گفته و تحلیل روشنفکر کارکشته‌ای مانند یوسف اباذری، آن را خوب نمی‌شناسند و به ارتباط دادن آسمان به ریسمان – به جای تحلیل واقعی – مشغولند، جامعه‌ای است که همه چیزش در همین سطح‌های بالایی هویداست و نیازی نیست کسی در جست‌وجوی آسیب‌ها و بحران‌ها، دست به واکاوی‌های گسترده و زمان‌بر بزند.
3  جامعه ما حالا بیشتر از هر زمان دیگری، خاصیت اجتماعی خود را از دست داده است. بي‌تردید این مدعای بزرگی است که اگر کسی مطرح کند باید برای اثبات آن ادله متقن داشته باشد. در رد و نفی این مدعا، حالا جامعه‌شناس‌های ما می‌گویند دیدید که یک جوان خواننده از دنیا رفت و هوادارانش در یک کنشی که به گفته آنان کنشی چندبعدی بوده، دست به اقدامی هماهنگ و حساب‌شده زدند و به خیابان‌ها آمدند. پس این مردم به تعبیر جامعه‌شناس‌های ما، در اجتماعی‌ترین وضع ممکن قرار دارند و تازه ادعا می‌شود که اساسا کنش اجتماعی را به هر چیز دیگر ترجیح می‌دهند. پرسش اما این‌جاست که چطور می‌توان گسترش فضاهای خصوصی/ محفلی، فردیت غیراخلاقی، کنش‌های خودمحور و اساسا فرهنگ خودشیفتگی و خودمحوری را در میان این مردم تحلیل کرد؟ حساب یک جمع و تفریق ساده است. جامعه‌ای که به بحران‌های عدیده‌اش که به چشم دیده می‌شوند - و قرار نیست برای دیدنشان کسی لایه‌های اجتماعی را بشکافد - هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و در خوشبینانه‌ترین حالت یک آه ساده می‌کشد، معلوم است که ضد اجتماعی و سیاست‌زدوده شده است. این جامعه البته خود محصول چندین دهه تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است اما حالا وقتی نه به گرانی، نه به فساد اداری و اقتصادی، نه به گسترش آسیب‌های اجتماعی، نه به فرهنگ بي‌تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران، نه به گسترش فقر و بیکاری و بي‌خردی حساسیت نشان نمی‌دهد و در  عوض با شمار هزاران نفری به یک مراسم می‌آید، معلوم است که اجتماعی بودن خویش را از دست داده است و به تعبیر یوسف اباذری گرفتار در حیطه ابتذال است البته نه به آن معنایی که دشمنان محافظه‌کار جشنواره‌های سینمایی و موسیقایی همه‌ساله می‌گویند و در بوق می‌کنند.
صحبت از فردگرایی عجیب و غریب جامعه ایرانی، صحبت امروز و دیروز نیست بلکه به گذر سالیان بازمی‌گردد و هر روز بیشتر و بیشتر شده است. رواج بیمارگونه این جمله که «کلاه خودت را بچسب که باد آن را نبرد» نشانه و دلیلی بر تأیید این ادعاست. این نوشتار کوتاه تنها یک جرقه است در عمق تاریکی. امید است بتوانیم بحث‌های بیشتری را در این زمینه و با حضور صاحب‌نظران مختلف در صفحه‌های طرح نو مطرح کنیم.

 چطور می توان گسترش فضاهای خصوصی / محفلی ، فردیت غیراخلاقی، کنش های خودمحور و اساسا فرهنگ خودشیفتگی و خودمحوری را در میان این مردم تحلیل کرد ؟ حساب یک جمع و تفریق ساده است . جامعه ای که به بحران‌های عدیده اش که به چشم دیده می‌شوند - و قرار نیست برای دیدنشان کسی لایه های اجتماعی را بشکافد- هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و در خوشبینانه‌ترین حالت یک آه ساده می‌کشد ، معلوم است که ضد اجتماعی و سیاست زدوده شده است.

  این جامعه البته خود محصول چندین دهه تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است اما حالا وقتی نه به گرانی، نه به فساد اداری و اقتصادی، نه به گسترش آسیب‌های اجتماعی، نه به فرهنگ بي‌تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران، نه به گسترش فقر و بیکاری و بي‌خردی واکنش نشان نمی‌دهد و در  عوض با شمار هزاران نفری به یک مراسم می‌آید، معلوم است که اجتماعی بودن خویش را از دست داده است و به تعبیر یوسف اباذری گرفتار در حیطه ابتذال است البته نه به آن معنایی که دشمنان محافظه‌کار جشنواره‌های سینمایی و موسیقایی همه‌ساله می‌گویند و در بوق می‌کنند.


تعداد بازدید :  536