شماره ۴۵۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۳ آذر
صفحه را ببند
يادداشت‌های يك وکیل خسته
سرگردانی

خیلی‌وقت است از زمانی که صفحه وردی باز می‌کردم و شروع می‌کردم به نوشتن چیزهای که می‌توانستم بنویسم، گذشته است. خیلی‌وقت است زمان را می‌کشم. خودم را سرگرم که نه سرگردان این روزها کرده‌ام.
دیگر مال خودم نیستم، دیگر برای خودم نیستم. نمی‌دانم چه می‌کنم، کجای دنیایم و چه می‌خواهم. خیلی‌وقت است باراد (پسرم) رفیقم شده و گذران ظهرهای گرم و عصبی را برایم راحت‌تر کرده، اما یکجای کار می‌لنگد.
یک جای این چند جای زندگی اشکال دارد. در عین حال همه چیز خوب است. همسر، فرزند، شغل، درآمد و ... همه راضی‌کننده است، همه در حدی از کیفیت است که به زندگی مفهومی بدهد.
خیلی‌وقت است به سرگردانی عجیبی گرفتار شده‌ام. سرشار از یکنواختی‌ام. لبریز از دغدغه‌هایی که همه دارند و من هم همچنین. هیچ چیز برای نگرانی وجود ندارد.
به قول سیدعلی صالحی «هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است» اما این سرگردانی گاهی بیخ گلویم را می‌گیرد، آن‌قدر فشار می‌دهد که احساس خفگی می‌کنم. دنبال راه فرارم، حل کردن کار آدم‌های قدیم بود. ما جدیدها فقط فرار می‌کنیم.
منبع:
يادداشت‌های يك وکیل خسته
www.one-lawyer.blogfa.com

 


تعداد بازدید :  425