شما طی صحبتهای هفته گذشته خود اصلاحات ارضی را امری بدون اصالت دانستید که هرچند باید انجام میگرفت، اما بهدلیل دیکتهشدن از خارج نتوانست اثراتی را که باید، برجا گذارد. اما این تغییر چه اثری در زیست لایههای اجتماعی برجا گذاشت؟
این تحول ولو اینکه تحول اصیل و اساسی در کشور نبود و آن تاثیراتی که باید و شاید را برجا نگذاشت، اما در زندگی مردم نوسانات بسیار و تغییرات گستردهای را در ساخت اجتماعی ایجاد کرد.
بخشهای زیادی از کشاورزان همراه با سرمایهداران بهسمت شهر آمدند و وارد کارخانهها شدند و بخشهایی از کشاورزان که برای نخستینبار صاحب زمین شده بودند، برای اولینبار اتانوم شدند. یعنی خود بساز، خود بخر، خود بفروش و درواقع خود تامینکننده شدند و برای نخستینبار وضعی بهوجود آمد که کشاورز توانست غذای خودش را تأمین کند و زندگی خود را بچرخاند و دستش را پیش شهری دراز نکند. در این میان قشرهایی از طبقه زارع مرفه شدند و به قشر پایین شهرنشین نزدیک شدند که بعدها میان این اقشار و قشر شهرنشین مراوداتی شکل گرفت و درواقع ارتباطی که تا پیش از این به هیچ عنوان بین اقشار وجود نداشت، به وجود آمد. فرزندان این قشر نیز به مدارس و دانشگاهها راه یافتند که بعدها حتی با هجوم و تعداد بسیار بالایی از این افراد در دانشگاه مواجه بودیم و بسیاری به ده خود بازگشتند و در آنجا اصلاحات گستردهای را ایجاد کردند که براساس این اصلاحات است که در این دوره شاهد اعتدال و تغییر در بسیاری از دهات هستیم و به همین دلیل نیز با قاطعیت میتوان گفت که در این دوران و با اجرای این اصلاحات ما با تغییرات گستردهای در تارک روستاهای کشور مواجهیم. اما متاسفانه همراه با فرآیند تولید کشاورزی، فرآیند ماشینیشدن انجام نگرفت و کشور به سمت کشاورزی پیشرفته حرکت نکرد. زمین به روستایی داده شد اما او نتوانست حداکثر استفاده از آن را به عمل آورد و در نتیجه این طرح تا حدودی به شکست انجامید. به نظر خود کشاورز هم این امر از این حیث منتهی به شکست بود چراکه نتوانست حداکثر استفاده از زمینش را ببرد اما به هیچعنوان نمیتوان منکر این تغییر گسترده اجتماعی شد.
حال چنانچه بخواهیم این تغییرات را به دو بخش مثبت و منفی تقسیم کنیم، وزنه کدام بخش بیشتر است؟
من بهصورت کلی این تاثیرات را منفی نمیدانم. ما در آن زمان آنقدر در کشور عقبافتادگی داشتیم که بدونشک به چنین تغییری نیاز داشتیم.
تنها مسأله کشاورزی نبود. در هر زمینهای این اتفاقات عامل پیشرفت کشور بود و آن زمان آنقدر کاستی وجود داشت که این تغییرات توانست بسیار در این سطح اثرگذار باشد و من این بعد را از بعد سیاسی و انگیزشی آن جدا میدانم و با این نظر که آن را کاملا منفی میدانند، مخالفم. این امر در جامعهای میتوانست اثرات منفی داشته باشد که بسیار پیشرفته و در کشاورزی قدرتمند است و این قدرت با این اصلاحات عامل ایجاد تقابل طبقاتی میشد. اما در جامعهای چون جامعه ایران چنین اتفاقی از بدو امر ممکن نبود چراکه ضعفهای گستردهای در بنیانهای کشاورزی و بسیاری دیگر از اصول در کشور ما همواره وجود داشته است و مدتهای بسیاری لازم بود که کشاورزان روی پای خود بایستند. البته آن نقاط منفی و ضعفی را که در این زمینه مدنظر قرار دادهاند، بیشتر به مسائل روانشناسی، روحیه و طرز فکر مربوط میشود که وقتی افراد از روستاها بهسمت شهر میآیند با این مشکل مواجه میشوند و افراد شهر و روستا هردو در این تقابل قرار میگیرند و بسیاری از اخلاقیات یکدیگر را نمیتوانند بپذیرند اما این امر عمومیت هم ندارد.
نحوه تزریق این اصلاحات در سطح کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این اصلاحات در تمامی نقاط کشور یکسان انجام گرفت و نتیجه آن نیز به یک شکل بود؟
بله، تقریبا. چراکه این امر از بالا انجام شد و اتفاقا یکی از بدبختیهای نظام اجتماعی ما چه در زمان فئودالیزم و چه در زمان دسپوتیزم شاهنشاهان و چه بعدها این بود که تمامی امرا خواهان تغییر از بالا بودند و از اینرو تمامی اتفاقاتی که در سیستم اجتماعی رخ میداد، تحتتأثیر این امر بود و مشکل عمدهای که همواره وجود داشته این است که نظام اجتماعی بهصورت مخروطی اداره میشده و آنچه در رأس گفته میشده بهتمامی این هرم تسری مییافته و سایر ارکان نیز تحتتأثیر قله هرم عمل میکردند اما واقعیتی که همواره نادیده گرفته شد، این اصل است که یک جامعه بر پایه قاعده هرم اجتماعی استوار است و هرچه جامعه به سمت ترقی، تعالی، پیشرفت، یکسانی و مدنیت حرکت کند، از حالت هرمی درآمده و به شکل مربع تبدیل میشود. این ضعف بزرگی است که جوامعی چون جوامع ما گرفتار آن هستند و هر اصلاحی که صورت میگیرد، عموما از سمت بالا ارایه میشود و این درحالی است که میل به اصلاحات باید از پایین جامعه بجوشد و افراد در تمامی بخشها خودخواهان ایجاد تغییر و اصلاح باشند. در زمان شاه نیز زمانی به جلسهای دعوت شده بودیم و در آن جلسه به شاه نیز گفتیم که عقاید و علایق مردم به اصلاحات باید از پایین به سمت آنها روانه شود و تمایل حاکمیت به ایجاد تغییرات نیز به سمت مردم روان شود. در آن دوره اما چنین اتفاقی نیفتاد. چون از بالا دیکته شده بود این یکسانی بسیار انیفورمی و سربازخانهای بود و با جوشش و برخوردهای گسترده توسط اقشار گوناگون و در داخل شکل نگرفت. چراکه اگر از پایین این اتفاق میافتاد، ما بهطور قطع شاهد برخوردهای گسترده بین ارباب و رعیتها بودیم و قطعا کشته و ناراضیان بسیاری نیز برجا میماند و مانند کشورهای دیگر یکی، دو قرن طول میکشید تا درگیریهای بین دهقانان و مالکان و همچنین طیف خواستار صنعتیشدن حل شود و البته باید گفت که این امر همچنان در اروپا هم حل نشده است.
برخی اصلاحات ارضی را پیشزمینهای برای وقوع انقلاب57 میدانند و همچنین خردهمالکان را ازجمله نیروهای شکلدهنده به انقلاب میدانند. نظر شما در این زمینه چیست؟
خود پروسه اصلاحات از منظر سیاسی بله اما انقلاب از ابتدا درگیر مسائل گوناگون شد و از منظر تاثیرگذاری باید بگویم که درمجموع نمیتوان همنوایی کامل میان این دو فرآیند مشاهده کرد. البته ناهمگونی نیز وجود ندارد اما به نظر میرسد که فرآیند کشاورزی لنگانلنگان خود را به دنبال فرآیند انقلاب میکشاند اما آن جلو روندگی که در شهر شاهدش هستیم، وجود ندارد و تودههای دهقانی در این فرآیند نقش انقلابی را آنطور که باید و شاید بازی نکردند. ازدحام تودههای دهقانی در بسیاری موارد دکوراتیو و نمادین بوده و اگر بخواهیم با انقلابهایی که بر مبنای حرکت دهقانان شکل گرفتهاند آن را مقایسه کنیم، به هیچ عنوان قابلمقایسه نیست.