شماره ۴۵۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۳ آذر
صفحه را ببند
هرگز درباره زنان نظر ندهید، حتی رانندگی‌شان! از ما گفتن

|  محمد وحیدقاسمیان |

اگر در یک میهمانی خسته‌کننده گیر افتادی، یا صحبت به سیاست و اختلافات عقیدتی رسید، یا اگر خواستی گروهی دلمرده و بی‌حال را سرزنده و هیجان‌زده کنی، پای رانندگی زن‌ها و مهارت‌های رانندگی‌شان را به میان بکش.
اشتباه نکنید! قصد ندارم با این نقل قول از یک نویسنده دانمارکی  خودم را بیندازم وسط معرکه و مفت مفتکی نفله بشوم. نه! ایراد گرفتن از رانندگی زنان عواقب بسیاری دارد که مثل کوه یخ، تنها کمی از آن را می‌بینید فقط کمی. پس حواستان را جمع کنید و هرگز درباره زنان نظر ندهید حتی اگر خودشان شما را به این کار ترغیب کنند. مراقب باشید و هرگز دل به این خبط بی‌دلیل نسپارید. از ما گفتن.
این خانم نویسنده دانمارکی، کتاب را در اواخر دهه 50 قرن بیستم نوشته است. کتاب 8 فصل دارد و در هر فصل به یک موضوع می‌پردازد.
* در این داستان راوی اول شخص خود نویسنده است.  
*موضوعات فصل‌های کتاب همه مربوط به تجربیات شخصی خودش یا خانواده‌اش است.
*محور - داستان- خاطره رانندگی زنان و رفتارشان در رانندگی است.
*نثر داستان ساده و روان است.
*برخلاف آنچه می‌گویند داستان‌های اسکاندیناوها یخ و بی‌مزه است این‌طوری نیست و طنز، در این داستان لحظاتی زیبا و پر از خنده می‌آفریند.  
*مهرداد بازیاری از آن مترجم‌هاست که شغلش چیزی دیگر است و کارش چیزی دیگر اما کتاب‌های خوبی برای خوانندگان ایران ترجمه کرده است. کمتر کسی او را می‌شناسد و اصلا دنبال هیاهو و منم زدن در عالم نویسندگی نیست. او این داستان را به‌حدی زیبا ترجمه کرده که نگفتنی است و فقط باید خواند.
نویسنده در فصل اول به چگونگی راننده شدن مادرش در دهه سوم قرن بیستم می‌پردازد، زمانی که پدر قرص و محکم فریاد می‌کشید که زنان نباید پشت فرمان بنشینند اما مادر راوی، با روش‌های جالب توجهی به مقابله با آن زورگوی دانمارکی برمی‌خاست و می‌نشست پشت ماشین: این ماشین منه! فهمیدی؟! بعدش ماشین را روشن می‌کرد و توی کوچه و خیابان‌های دانمارک دوردور می‌کرد. من طفل بی‌پناهی بودم که کاری از دستم بر نمی‌آمد. اما زمانی‌که وحشت‌زد‌گی‌ام بیش از توانم می‌شد بهانه‌ای می‌تراشیدم تا مامان پا روی ترمز بگذارد:   مامان! یه بیس کرونی ... اینجاس ... روی زمین ... و مامان، می‌کوبید روی ترمز! کو؟! کجاس؟!
در فصل دوم داستان راننده شدن خواهر راوی بیان می‌شود. البته که این فصل حیرت‌انگیزی خاصی دارد. خواهران و رانندگی. این یکی دیگر مادر نیست که بشود باهاش کنار آمد. در فصل سوم نوبت راننده شدن خود راوی می‌رسد و پس از آن راوی است و ماشین و اتفاقات جالب خانوادگی:  
سایر پدرها وقتی دخترشان را به خانه بخت می‌فرستند در گوش داماد نجوا می‌کنند: «دخترم را اول به خدا و بعدش به تو می‌سپارم! مراقبش باش.» ولی بابای من با همه باباهای دنیا فرق داشت. او به‌خاطر اصرار بر حفظ اصول اخلاقی‌اش در رابطه با زن‌ها و ماشین‌سواری آنها، نتوانست دندان روی جگر بگذارد و یک شب فقط یک شب جلو خودش را بگیرد و همان شب عروسی‌ام،  در گوش شوهرم نجوا کرد: هیچ‌وقت نذار گواهینامه بگیره!  شوهرم معلوم بود که از صمیم قلب رضایت داره و با او هم‌عقیده است و سری تکان داد که: بله! منم موافقم! او با پدر هم‌عقیده بود که اگر قرار است بلایی سر ماشین بیاید همان بهتر که مرد خانه مقصر باشد نه زن.
در دانمارک رانندگی زنان بیشتر با دوچرخه است. زنان و دختران با دوچرخه اینور آنور می‌روند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی‌افتد. نه کسی مزاحم دوچرخه‌سواری‌شان می‌شود نه ماشین جلوی آنها می‌پیچد و نه تنابنده‌ای مسخره‌شان می‌کند. آنها هم مثل همه مردان زندگی می‌کنند. وظایف زنانه اما پابه‌پای طبیعت زندگی با آنها پیش می‌آید. از زمانی که یک نی‌نی ناز هستند تا زمانی که خدا چشمان فرشته‌های بی‌گناهش را در چشمخانه آنها می‌کارد تا وقتی که به مسئولیت زندگی خانوادگی فکر می‌کنند همه‌اش از خودشان مایه می‌گذارند و در زندگی هم خود را با کسی مقایسه نمی‌کنند و مدام نمی‌نالند و غر نمی‌زنند. اگر هم نویسنده بشوند نوشته‌هایشان برای انتقام گرفتن از دیگران نخواهد بود. خودزنی هم نمی‌کنند. چون نویسندگی جایی برای خودزنی نیست. حالا بخوانید از این زن نویسنده دانمارکی:   
گاهی وقتی دوقلویم را ترک دوچرخه می‌نشاندم. پسر 3ساله‌ام را توی توبره ترکبند دوچرخه جاسازی می‌کردم. چهارمی هم توی شکمم جا خوش کرده بود. بند قلاده سگ را هم می‌گرفتم دستم و فرمان را می‌چسبیدم. شوهرم با ماشین فوردش اینور آنور می‌رفت. وقتی پشت فرمان می‌نشست ژستی درست و حسابی برای من و سایر اعضای خانواده می‌گرفت: آخر او یک پدر دانمارکی است.
لذت خواندن رمان‌های خوب را با دیگران هم قسمت کنید. به امتحانش می‌ارزد. دو نویسنده، دو مترجم، دو کتاب خوب هدیه ما به شهروندان خوب بود. در بخش پیام شهروندان برای ما از کتاب‌هایی که دوست دارید بنویسید ما هم قول می‌دهیم بهترین‌ها را به شما معرفی کنیم.

 


تعداد بازدید :  347