بهناز مقدسی| در توضیح ناممکنهای سیل و آسیبهای روانی که یک حادثه میتواند به صورت غیرمستقیم داشته باشد، یک خاطره کفایت میکند: «بعد از سیل شیراز خانمی با هلالاحمر تماس میگیرد و میگوید پشت یخچال خانهشان دو تا پا میبیند. با اعزام امدادگران به این خانه مشخص میشود این پاها جسد یکی از قربانیان سیل است که آب او را به خانهای در خیابانهای پایینتر از دروازه قرآن شیراز برده بود.» اینها را علی گنجکریمی، رئیس اداره جوانان و دانشجویی سازمان جوانان میگوید و معتقد است آسیبهای روانی حوادثی مثل سیل و زلزله آنقدر گسترده است که حتی ناممکنها را هم ممکن کرده. همین هم شده که تیمهای حمایت روانی سازمان جوانان هلالاحمر از همان دقایق اولیه سیل راهی مناطق سیلزده شدند، تا براساس آنچه آموزش دیدهاند به حادثهدیدگان روحیه دهند. در انتهای این مصاحبه به این نتیجه میرسیم که در کنار کودکان، زنان، مردان، سالخوردگان و معلولانی که در مناطق سیلزده نیازمند حمایتهای روانی هستند، متولیان این کار هم استحقاق حمایت را دارند. امدادگران و مددکارانی که از دقایق اولیه حوادث پابهپای مردم حادثهدیده کار میکنند و وظیفهشان میدانند تا بار سنگین مشکلات آسیبدیدگان را به دوش بکشند.
آقای گنجکریمی شما در مناطق سیلزده حضور داشتید. منطقههایی که دیگر مثل سابق نیستند و ساکنانش مجبور به ترک خانههایشان شدند. اصلا همین که زندگی عادی مردم به هم ریخته، خانهها و بخشی از وسایل و اسباب و اثاثیهشان از دست رفته و کار و زندگیشان در گرو سیلاب مانده، به خودی خود شرایط را برای برهمخوردن آرامش و اعصابشان فراهم کرده است. احساس خشم یا افسردگی بین سیلزدگان چقدر است؟ کم و زیاد دارد؟
وسعت حادثه خیلی گسترده است و نمیشود مشخصا گفت خشم مردم این مناطق به چه اندازه است. آستانه تحمل مردم هر دیاری فرق میکند یا بهعنوان مثال روستایی که راه ارتباطیاش به خاطر سیل خیلی دیر باز شده و امدادگران کمی دیرتر به آنجا رسیدهاند، طبیعتا مردمش عصبانیتر هستند یا برعکس در منطقهای که امدادگران توانستهاند زودتر برسند، مردم آرامش بیشتری دارند. بنابراین احساس خشم و افسردگی در بین سیلزدگان پراکنده بود.
در چند روز اخیر در فضای مجازی کلیپهایی منتشر شد که نشان میداد ظاهرا بعضی از مسئولان از سیلزدگان خشمگینتر هستند. به نظر شما که سالها در بخش حمایتهای روانی پس از بحران تجربه دارید، راه درست برخورد با افرادی که یکشبه خانه و زندگیشان را از دست دادهاند، چیست؟ چطور باید با کسی که به خاطر چنین حادثهای حالت روحی مناسبی ندارد، صحبت کرد؟
قطعا در مواجهه با افراد حادثهدیده باید با حفظ خونسردی، حق را به فرد حادثهدیده بدهیم، ضمن اینکه در بعضی مواقع و در بعضی از جغرافیاهای خاص، پسزمینههایی نسبت به مسئولان و مدیران در ذهن مردم وجود دارد که حتی ممکن است حادثه را ناشی از اشتباهات مدیریتی در منطقهشان بدانند. بنابراین وقتی در یک جایی مردم با مسئولان مواجه میشوند، حتی اگر این موضوع مربوط به دوره مدیریتی این مسئول هم نباشد، باید روحیه انتقادپذیر داشته باشد. یک مسئول باید شرایط افراد حادثهدیده را درک کند و با آرامش پاسخ مشکلاتشان را بدهد.
سال 96 بعد از زلزله کرمانشاه تیمهای حمایت روانی سازمان جوانان هلالاحمر بین مردم زلزلهزده رفته بودند. یادم است آن موقع که ما هم به سرپل ذهاب و مناطق زلزلهزده اعزام شده بودیم، میدیدیم که این تیمها مدام در بین مردم حضور داشتند و با اجرای برنامههای مختلف به حادثهدیدگان روحیه میدادند. الان هم این تیمها در مناطق سیلزده حضور دارند؟
بله؛ ولی در هر استان فرق میکند. مثلا در استان لرستان وضع خانه و زندگی مردم به ثبات نرسیده. منظورم این است که هنوز خانهها پر از گلولای هستند و برای همین نیروهای حمایت روانی فعلا بیل به دست دارند خانهها را از این گلولای تخلیه میکنند. بنابراین تا زمانی که مردم سیلزده به آرامش نسبی از نظر اسکان نرسیدند، طبیعتا نمیشود کار حمایت روانی را شروع کرد. اما در خوزستان فرق میکند، چون مردم در چادرها مستقر شدهاند؛ فضای ذهنی مردم یک مقدار آرامتر است و برای همین تیمهای سحر سازمان جوانان در قالب تیمهای حمایت روانی در این منطقه کار خودشان را شروع کردهاند.
بنابراین شما تجربه حضور در حوادث مختلف را دارید؛ روحیهدادن به سیلزدگان با زلزلهزدگان فرق میکند؟
ببینید در همه حوادث یک بخشهای مشترکی بین آسیبدیدگان وجود دارد. مثلا وقتی در یک حادثهای مردم خانه و لوازم زندگی و اسباب و اثاثیهشان را از دست میدهند، طبیعتا بین آنها یکسری واکنشهای مشابهی وجود دارد. تعبیرها مختلف است؛ بعضیها زلزله را خیلی بدتر از سیل میدانند، به هرحال در بحث امدادرسانی برای ما خیلی فرق نمیکند، چون ما باید با همان روحیهای که آموزش دیدهایم، یکسری آیتمهای مشترک را در برخورد با مردم رعایت کنیم.
سختترین زمانی که اعضای تیم حمایت روانی کارشان را شروع میکنند، چه زمانی است؟ وقتی هنوز فرد حادثهدیده در شوک اولیه است یا روزهای بعد که با واقعیت بیشتر روبهرو میشود؟
طبیعتا اولین لحظه مواجهه با کسی که همه خانه و زندگیاش را در زلزله یا سیل از دست داده و از همه مهمتر، زمانی که آنها حتی یک یا چندنفر از عزیزانش را هم در حادثه از دست داده باشند.
با این تعریف طبیعتا به دلیل اینکه در زلزله کرمانشاه تعداد فوتیها بیشتر از حادثه سیل بود، روند فعالیت تیمهای حمایت روانی مشکلتر بود. درست است؟
طبیعتا وقتی تعداد فوتیها و عمق فاجعه بیشتر باشد، امدادگری هم سختتر است.
بین مناطق سیلزده چطور؟ منظورم این است که امدادگری و حمایت روانی بین سیلزدگان استانهای مختلف فرق میکند؟
یک تفاوتی که سیل خوزستان دارد و متاسفانه کار را نهتنها برای امدادگران هلالاحمر بلکه برای مسئولان هم سخت کرده، اضطراب عمومی است که به جان مردم افتاده. شایعات بیاساسی که در رابطه با شکستن سدها در فضای مجازی منتشر شده بود، باعث شد تا مردم دچار استرس شوند. هرچند که عامل اصلی این شایعات دستگیر شد اما به هرحال کنترل این وضع سخت است. مردم نمیدانند که با چه کیفیتی کار درحال انجامشدن است و نمیدانند که چه خواهد شد و مدام میپرسند پس کی تمام میشود؟ این اتفاق باعث شده تا ضربه روحی و روانی زیادی به سیلزدگان وارد شود.
در این شرایط تیمهای حمایت روانی هلالاحمر چه کاری انجام میدهند تا اضطراب بین مردم کمتر شود؟
من فکر میکنم همین که امدادگران و تیمهای حمایت روانی هلالاحمر در کنار و همراه مردم سیلزده هستند و برایشان غذای گرم و نیازهای اولیه را تهیه میکنند، قوت قلبی برای آنها است. ضمن اینکه هنوز هم امدادگران هلالاحمر درحال انجام کارهای یدی هستند تا خانههای سیلزدگان را از گل و لای تخلیه کنند و آرامش نسبی را به آنها برگردانند. ضمن اینکه مسئولان و رسانهها باید تلاش کنند اخبار صحیحی به مردم برسد، چون شایعاتی که به بحران دامن میزند خیلی در روحیه مردم تأثیر بد میگذارد.
کودکان و زنان بیشترین آسیب را دیدند
شما که در مناطق سیلزده با مردم در تماس بودید، چه افراد و گروههای سنی در این حادثه بیشترین آسیب روحی را دیدند؟
اتفاقا سازمان جوانان هلالاحمر با مشارکت انجمن مددکاران اجتماعی ایران و انجیاو کشور روسیه نشستی را برگزار کرد. 2نفر از اساتید برجسته روسیه در سازمان جوانان میهمان ما بودند و ما از آنها همین سوال را پرسیدیم تا ببینیم اولویتهایی که ما در حوادث تعریف کردیم چقدر به آنها نزدیک است. درنهایت به این نتیجه رسیدم که این اولویتها در همه دنیا یکی است یعنی کودکان، زنان باردار، سالخوردگان و معلولان بیشترین آسیب را در حادثه میبینند و نیازمند حمایتهای روانی بیشتری نسبت به گروههای دیگر هستند.
بین جنسیت حادثهدیدگان چطور؟ زنان بیشتر آسیب میبینند یا مردان؟
در این حادثه که واقعا زنان پا به پای مردان کار میکنند و زنان ایرانی هم از حیث استقامت ومقاومت انصافا زبانزد هستند. منتها هر بخشی از حادثه تأثیر خودش را روی زنان و مردم میگذارد. وقتی سیل یک ساختمان را تخریب میکند و آشپزخانه و وسایل خانه زیر گل و لای میرود یک زن یکدفعه میبیند تمام موادغذایی و جهیزیهاش زیر گل و لای دفن شده و طبیعتا آسیب روانی زیادی به او وارد شده است.
طبیعتا سیلزدگان و افراد دچار این حادثه بار روانی زیادی را تحمل میکنند. مشخصا چیزی به خاطرتان میرسد که برایمان تعریف کنید یک سیلزده ممکن است با چه ناممکنهایی روبه رو شود؟
ببینید شاید این اتفاقی که میخواهم تعریف کنم کاملا گویای اتفاقات ناممکن و تلخی که برای سیلزدگان افتاده، باشد. همان روزهایی که در شیراز سیل آمد من با معاون جوانان استان فارس تماس گرفتم و ایشان تعریف میکردند که خانمی با او تماس گرفته و گفته است که من 2 تا پا در خانهام میبینم. خلاصه اینکه تیمهای امدادونجات اعزام شده بودند و متوجه شدند که متاسفانه یکی از قربانیان سیل با جریان آب به پایین دست رفته و جسدش در خانه این خانم و پشت یخچال رها شده است. این موضوع واقعا آسیب روانی سنگینی به صاحب این خانه وارد کرد درحالیکه خودش به صورت مستقیم درگیر سیل نشده بود، ولی پیدا شدن جسد قربانی سیل در خانهاش واقعا تلخ بود. برای همین است که تمام افراد دچار حادثه چه آنهایی که بیشترین آسیب را دیدهاند و چه آنهایی که کمتر، مستلزم حمایتهای روانی هستند.
وقتی مددکاران منقلب شدند
بنابراین حمایتهای روانی پس از بروز بلایا باعث آرامش، حفظ سلامت روان و کاهش استرس در آسیبدیدگان میشود. کار گروههای حمایت روانی هلالاحمر از چه زمانی در بحران تعریف میشود؟
به طور کلی گروههای حمایت روانی باید قبل از حادثه و حتی در مرحله هشدار هم فعال باشند. بعد از حادثه هم طبیعتا نیاز است که این گروهها در مناطق حادثهدیده حضور داشته باشند، اما کار اصلی آنها زمانی آغاز میشود که کار امدادونجات تمام شود. بنابراین تیمهای حمایت روانی در قالب تیمهای سحر سازمان جوانان فعالیتشان را شروع میکنند.
اعضای تیمهای حمایت روانی که بعد از بحران به دل مردم میروند تا فضای استرس زا را برای آسیبدیدگان آرام کنند، چه دورههایی دیدهاند؟ تحصیلاتشان با رشته روانشناسی مرتبط است یا دورههای آموزشی پشت سر گذاشتند؟
اعضای تیم سحر عمدتا دورههای آموزشی را گذراندهاند. ضمن اینکه هر زمانی که حادثهای رخ میدهد و این تیمها اعزام میشوند به محض ورود به صحنه حادثه یکسری کارگاههای توجیهی دارند تا با فرهنگ و اقلیم آن منطقه آشنا شوند تا براساس اطلاعات دقیق با مردم حادثهدیده آن مناطق برخورد کنند.
شما در کل مصاحبه از مردم حادثهدیده و روحیه دادن به آنها گفتید درحالیکه شما و همکارانتان هم از دقایق اولیه یک حادثه در کنار مردم حادثهدیده هستید. اصلا امدادگران و مددکارانی که در قالب گروه حمایتهای روانی در دل حادثه میروند خودشان روحیهشان را از دست نمیدهند؟
در جواب به این سوال شما باید یک خاطره تعریف کنم. چند وقت پیش یک کارگاهی برای مددکاران اجتماعی برگزار کرده بودیم. از آنها خواستم که هر کدامشان یک خاطره از حضورشان در حوادث بگویند. هرکدام از این مددکاران در زمان تعریف خاطرهشان منقلب شدند و به گریه افتادند. بنابراین طبیعتا حضور در مناطقی که شرایط عادی ندارد و مردمش دچارحادثه و مشکل و آسیب شدهاند برای یک امدادگر یا مددکاری هم که در کنار این مردم حضور پیدا کرده بار روانی زیادی ایجاد میکند.
در همه این سالها روحیه خودتان چطور است؟
راستش من ازسال 77 بهعنوان رئیس شعبه کوهبنان استان کرمان وارد جمعیت هلالاحمر شدم. در طول دوران کاریام حوادث زیادی را تجربه کردم. در زلزله بم و کرمانشاه حضور مداوم داشتهام و برای همین با این حوادث بیگانه نیستم و در این مسیر یاد گرفتهام که چطور باید روحیهام را در کنار مردم حادثهدیده حفظ کنم.