سُمیرا زمانی| حواس مردم هنوز پرت سیل گلستان بود و نگران بودند که بناست چه بر سر خوزستان بیاید؛ در این بین اما 12 فروردینماه رودخانههای لرستان طغیان کرد؛ به مردم هشدار داده شد سیل در راه است و باید منازل خود را ترک کنند. آنها اما باور نکردند و زمانی که سیل به پلدختر، معمولان و روستاهای حاشیه کشکان رسید همه دستپاچه خانه و زندگیشان را جا گذاشتند و فرار کردند. راههای زمینی دسترسی به بسیاری از مناطق قطع شد و شرایط جوی پرواز هوایی را سخت کرد و درنهایت بعد از ۲۴ ساعت، امدادرسانی روال قابل قبولی به خود گرفت. شهرها اما شرایط خوبی نداشتند؛ آب، برق، گاز و تلفن قطع شده بود و هر آنچه برای یک زندگی ساده نیاز بود در این شهرها یافت نمیشد؛ سیل و تمام اینها مردم را نگران و کمطاقت کرده بود، با این حال میزبان مردمی شدند که برای کمک آمده بودند. حالا اما دو هفته از سیل لرستان گذشته است. مناطق سیلزده از آن روزهای بحرانی اول به شرایط مناسبی رسیدهاند و روزهای پس از سیل را میگذرانند. گزارش زیر حاصل سفری به پلدختر لرستان در این روزهاست؛ روزهایی که هنوز مردم و داوطلبانی که برای کمک به مردم پلدختر آمده بودند، این شهر را ترک نکردهاند، در تمام نقاط شهر هستند و دارند خانههای سیلزده را لایروبی میکنند، برای مردم غذا میپزند، فرش میشویند و هر کاری که بتواند نشانههای زندگی را به شهر سیلزده پلدختر برگرداند؛ شهری که زیر خاک و گِلی که سیل آورده، جامانده و دارد تلاش میکند به زندگی برگردد.
لایروبی هنوز هم اصلیترین کار در پلدختر است
لایروبها اصلیترین قشر در شهر شدهاند. بیشترین صحنهای که دو هفته بعد از وقوع سیل در پلدختر دیده میشود، تمیزکاری دستهجمعی نیروهای جمعیت هلالاحمر، سپاه، ارتش، بسیج و بسیاری نهادهای خیریه دیگر است که برای کمک دستهجمعی به پلدختر آمدهاند. هنوز هم در خیابانهای اصلی شهر بیشتر از دوهزار سرباز با بیل و فرغون دست به کار میشوند و به دو ساعت نکشیده یک خیابان کامل خالی از گِل میشود. این روزها کلیت شهر از گِل خالی شده و نهادهای عمومی مانند مدارس، ادارات، مساجد و مغازهها تقریبا پاکسازی شدهاند.
نیروهای داوطلب دانه به دانه سراغ خانهها میروند؛ در خیلی از خانهها حتی خبری از صاحبخانه هم نیست؛ از سیل فرار کردهاند و حتی توان ندارند که برگردند و ببینند چه بر سر خانهشان آمده است. با این حال داوطلبها وارد خانهها میشوند؛ خانه را از گِل خالی میکنند؛ هر مقدار از وسیلهها هم که قابل استفاده مانده، در گوشهای از خانه انبار میکنند؛ در را میبندند و از خانه بیرون میروند. مردم هم همینطور کمک میکنند. فامیلهایی که خانهشان در بالادست شهر بوده یا در شهر دیگری زندگی میکنند برای کمک به اقوامشان آمدهاند. یکباره ۲۰ مرد و زن وارد خانه میشوند و از صبح تا شب خانه را از گِل خالی میکنند. این همکاری دستهجمعی، زیبایی این روزهای پلدختر است. مردم به این کاری ندارند که پیش از این با هم چه مشکلاتی داشتهاند؛ تنها با هم همراه میشوند تا پلدختر هر چه زودتر از این مصیبت خلاص شود.
بچهها سرگردانترینها در پلدختر این روزها
بچهها این روزها سرگردانترین قشردر پلدختر هستند. هنوز هم از بهتِ آمدن سیل بیرون نیامدهاند؛ بسیاری از آنها با وجود هشدارهای داده شده، همراه خانواده در خانه مانده بودند و با نزدیکشدن سیل فرار کردهاند. دیدن شدت آب و گلی که به سمتشان میآمده و خانههایی که تا سقف زیر گل رفتهاند، تأثیر عجیبی بر بچهها گذاشته است. خیلی از آنها 24 ساعت اول بعد از سیل که هنوز آب در شهر بوده، همراه خانوادههایشان در پشت بامها ماندهاند؛ اتفاقی که حتی تصور تجربه آن برای کودکان ترسناک است. حالا این کودکان روزهای پس از سیل را میگذرانند، به خانههایشان رفتهاند؛ خانههایی که گل تا زیر سقف آنها آمده؛ لباسها، کتابها و اسباببازیهایشان همه از بین رفته است. بچهها در چادرها نمیمانند؛ از این کوچه به آن کوچه میروند و سر تا پا گلی میشوند، حتی بالن مخابراتی هم دیگر برایشان جذابیت روزهای اول را ندارد و دنبالش نمیدوند.
در عین حال، شهر پر از خاک است و این خاک بیشتر از هر چیزی برای کودکان ضرر دارد. تکلیف مدارس هم روشن نیست. سربازان و نیروهای داوطلب جمعیت هلالاحمر قبل از هرچیزی مدارس را لایروبی کردهاند، اما مدارس باز نشده است. شاید عجیب باشد، اما حتی بچههای فراری از مدرسه و درس همگی در انتظار رسیدن روزی هستند که مانند همان شبی که بلندگو در خیابانها اعلام میکرد خانههایشان را برای سیل ترک کنند، حالا برای رفتن به مدرسه صدایشان کند.
گِلی که هر چه میسابند دست از سر خانهها برنمیدارد
زنها را این روزها در سطح شهر پلدختر کمتر میتوان دید، اما اگر به داخل خانههایی بروید که در حال لایروبی است، زنها را هم میبینید؛ هر روز صبح از چادرهایشان در محل اقامت اسکان اضطراری بیرون میآیند و به خانههایی میروند که در گل مانده است. خانوادههایی که کمک داشتهاند و خانهشان لایروبی شده، حالا اختیار را به زنها دادهاند و آنها هم با وسواس عجیبی از کف تا سقف خانه را بارها و بارها میسابند؛ تلاششان اما هنوز موفقیتآمیز نبوده؛ آب در خانهها تا سقف رسیده و مصیبت اینجاست که همراه با گِل بوده و اثرش انگار پاکشدنی نیست. از وسایل خانه هم چیزی باقی نمانده؛ رختخوابهایی که کمی سالم ماندهاند با بارها و بارها شستهشدن هنوز هم گِلی هستند.
ظروفی که شکستنی نبودهاند، تنها باقیماندههایی هستند که میتوان آنها را به حالت اول برگرداند، هر چند که زنها معتقدند بوی بد گل از ظرفها نمیرود. زنها ظرفها را بار کرده و به بالای شهر میبرند؛ اگر شانس باشد و آب در آن روز قطع نباشد، آنها را میسابند. فرشها هم رایگان شسته میشود و درنهایت تنها چیز باقیمانده از وسایلی که سالها با خون دل جمع کردهاند برای زنها یک فرش، چندتکه ظرف و رختخوابهای گلی است. بیشتر آنها لباسی برای پوشیدن ندارند، حتی غصه آلبومهایی که آب برده را هم دارند، دیگر طلا و لباس پیشکش. بههرحال، وسواس زنها در پلدختر این روزها آنقدرها هم موفق نیست؛ فاضلاب بالازده شهر و گل هر چه در طول روز رشته میکنند تا فردا صبح پنبه میکند.
پلدختر محو مانده زیر خاک
پلدختر هیچ زمانی هوایش این اندازه آلوده نبوده؛ از دور که به شهر نزدیک شوید، هالهای از خاک تمام شهر را گرفته است. مردم درحال خارجکردن گلها و ماشینآلات سنگین دایم درحال کار کردن هستند؛ همینها باعث میشود هوای شهر بیشتر از قبل آلوده شود. این روزها در شهر سیلزده پلدختر ماسک یکی از پرفروشترین چیزهاست؛ شیرهای پاکتی یکبارمصرف نیز طرفداران زیادی دارد. با وجود این، حتی چند دقیقه نفس کشیدن عادی در پلدختر این روزها کار سختی است. افراد مسن به سختی نفس میکشند و بچهها سرفههای خشک میکنند. هوای آلوده هر لحظه بر نگرانی پدرها و مادرها دامن میزند؛ همه نگران مریضشدن بچهها از آلودگی هوا و خاک هستند؛ این نگرانی را شایعاتی که دایم میشنوند هم زیادتر میکند. شایعاتی مانند اینکه سیل درنهایت وبا و هزار بیماری واگیردار دیگر را به شهر هدیه میدهد.
اینجا تا پنج پدر سیل ندیده بودند
در همه بحرانهای طبیعی ترس جزیی انکارناپذیر است که میان مردم به وفور دیده میشود. در زلزله مردم تا ماهها بعد از هر صدا یا لرزشی میترسند. در سیل هم این ترس شکل خودش را دارد. در جواب اینکه اتفاق چطور افتاد، همگی یک جمله دارند: «وحشتناک بود». هیچکدام انتظار نداشتند که آب تا این حد بالا بیاید و شاید به همین دلیل هشدارهای تخلیه را باور نکردند و در خانه ماندند. بسیاری از آنها تجربه فرار لحظات آخر از سیل را داشتهاند و این وحشتشان را بیشتر کرده. آب گلآلود که خشمگین با سنگ و وسایلی که از بالادست میآورده به شهر رسیده، ترسناکتر از چیزی بوده که تصور میکردند. پیرزنها میگویند تا پنج پدر ما چنین سیلی را ندیدهاند، چرا باید فکر میکردیم که سیل میآید؟ حمایتهای روانی از مردم سیلزده برای فراموشکردن این ترس، این روزها شاید به همین دلایل یکی از نیازهای اصلی پلدختر است؛ فراموشکردن، نیاز مردمی است که در پلدختر از آب گریزانند.
سربازان، حال خوش به مردم هدیه میدهند
یکی از چیزهایی که این روزها حال و روز پلدختر را کمی خوش میکند، سربازان هستند. آنها که از شهرهای مختلف داوطلبانه برای کمک به مردم شهر پلدختر برای لایروبی آمدهاند، روزهاست در شهر حضور دارند و میگویند تا گل هست در پلدختر میمانند.
کارشان سخت است و طاقتفرسا؛ همگی سر تا پا گل شدهاند و تلاش میکنند خانههای مردم را دانه به دانه از گل خالی کنند؛ اما با وجود همه این سختیها و خستگیها، دایم درحال خندیدن و شوخی کردن با مردم هستند؛ با بچهها بازی میکنند و با مردان و زنان همصحبت میشوند. شاید اینکه هنوز سن کمی دارند، در این امر بیتاثیر نباشد اما بیشتر از هر چیزی همراهیشان است که به چشم میآید. هر روز از ۷ صبح تا ۷ شب وظیفه لایروبی را برعهده گرفتهاند؛ خیابانها را دانه به دانه قرق میکنند و پیش میروند؛ سربازان سپاه یک جا و سربازان ارتش جای دیگر. تعدادشان هم کم نیست؛ شاید در هر خیابان بیشتر از صدها سرباز مشغول لایروبی باشند؛ حسابی از گلها شاکیاند و میگویند گلها خیلی ترسناکند اما حریفشان میشویم. در هر حال سربازان این روزها شخصیتهای محبوب پلدخترند؛ آنقدر که مردم بهتزده از سیل راه میروند و برایشان دعا میکنند.
آشغالها، نگرانی جدید بعد از سیل در شهر
اما یکی از نگرانکنندهترین اتفاقاتی که این روزها در پلدختر رخ داده این است که شهر از آشغالها پر شده است؛ از لوازمی که سیل آنها را بلااستفاده کرده گرفته تا ظروف یکبارمصرف غذا، شیرهای پاکتی و لیوانهای یکبارمصرف و هزاران شکل دیگر از پلاستیک و نایلون که سرتاسر شهر به حال خودشان رها شدهاند.
در حاشیه رودخانه آشغالها تلنبار شدهاند. با حالوهوای ناخوشی که شهر دارد، تلنبار شدن آنها به مرور میتواند مشکل بزرگی به وجود بیاورد. گروهی از روحانیون داوطلبانه بخشهایی از آشغالهای شهر را جمع میکنند اما توان آنها برای این کار کافی نیست و درنهایت شاید بعد از گلها، بیشترین چیزی که در پلدختر در حاشیه کوچهها و خیابانها میبینید، آشغالها و پلاستیکهای یکبارمصرف است.
سلفیبگیرانی که مردم را حسابی خشمگین کردهاند
مانند هر حادثه دیگر، سلفیبگیران هم هنوز بازارشان در پلدختر داغ است. محلیها میگویند روزهای اول و از وقتی که راههای ارتباطی باز شد، تعداد این افراد خیلی بیشتر بود؛ هنرمندان، مسئولان و سلبریتیهای اینستاگرامی که برای گرفتن عکس میآمدند و فقط به دنبال این بودند که با چهره ناخوش و خانه خراب مردم سلفی بگیرند. مردم البته هوشمندانه حساب این افراد را از کسانی که واقعا به آنها کمک کردهاند، جدا میدانند اما دلخوری هنوز در دلشان مانده که چرا پای چنین افرادی در روزهای درد به خانهشان باز شده است.
فاضلابی که دست از سر شهر برنمیدارد
گرفتگی فاضلابها از اصلیترین معضلات شهر سیلزده و پر از مشکل پلدختر است و این روزها بلای جان این شهر شده است. آبی که با سیل آمده و فاضلابهایی که در سطح شهر پخش شده است، باعث شده چاههای آب گرفته و بالا بزند، همین باعث شده بوی نامطبوعی در شهر به مشام برسد. مردم هم به محض اینکه آب شهر وصل میشود، شروع به شستوشو و تمیزکاری در خانههایی که چاههای گرفته دارد، میکنند و همین باعث میشود حجم بیشتری از آب کثیف راهی خیابانها شود.
البته هنوز هم بعد از گذشتن بیشتر از دو هفته از وقوع سیل، شهر قطعی آب، برق و گاز را تجربه میکند؛ شیرهای آب در خانههایی که خالی ماندهاند، باز میمانند. آب روان است تا بار بعد که دوباره آب شهر قطع شود.
فعلا حتی جریمه هم نداریم
در و دیوار شهر پر از بنرهای تشکری است که مردم پلدختر برای مردمی که برای کمک آمدهاند، نوشتهاند. قالیشوییها رایگان فرشها را میشویند، موکبها در سراسر شهر غذای گرم و نان در اختیار مردم قرار میدهند؛ چای، شربت، آب و بیسکویت در همه شهر فراوان وجود دارد. داوطلبان از شهرهای مختلف آمدهاند و غذای گرم در اختیار مردم قرار میدهند. هر خوراکیای که فکر کنید این روزها در پلدختر پیدا میشود و همه توسط کسانی که برای کمک آمدهاند، توزیع میشود.
کسانی که برای لایروبی خانهها هم آمدهاند هیچ پولی نمیگیرند. این روزها زندگی در پلدختر تقریبا هیچ هزینهای ندارد؛ شهری است که انگار تمام ایران است. از تمام شهرها برای کمک آمدهاند؛ از هر قوم و لهجه و زبان و فرهنگی این روزها در پلدختر میتوان آدم پیدا کرد؛ همه همزبان شدهاند و کمک میکنند و شاید همین باعث شده درد تا این اندازه در شهر کم شود و از ترس اولیه روزهای سیل بکاهد، حتی پلیسها هم همراه شدهاند و این روزها در جاهای سالممانده شهر هم خبری از جریمه نیست.
زندگی دارد به پلدختر بازمیگردد
در هر حال پلدختر این روزها مهیای بازگشت به زندگی پیش از آمدن سیل است؛ حتی زندگی در نیمه بالایی شهر که از سیل آسیبی ندیده، آغاز شده است. مغازهها باز شده است و مردم در رفت و آمدند؛ حتی سعی میکنند خاکی که از مناطق سیلزده به سمت بالا میآید را نادیده بگیرند؛ مغازهها دانه به دانه باز شدهاند و هر روز کارشان دستمالکشیدن میز و صندلیهای خاکگرفته است. حتی بانکهای سالممانده هم با فرشهایی که روی پشت بامشان آویزان شده، کارشان را شروع کردهاند. این روزها در پلدختر، شهری که بیشترین آسیب را از سیل لرستان دید، زندگی هرچند کاری سخت، اما شدنی است.
خانههای سستی که دیگر جای ماندن نیست
خانههای پلدختر بهخصوص آنهایی که بیشتر به آب نزدیک بودهاند و آسیب بیشتری دیدهاند، شرایط مناسبی ندارند. بسیاری از مردم بعد از تمیزکاری خانه حالا آمدهاند تا زندگی را از نو شروع کنند، اما اجازه اقامت در خانهها داده نمیشود. بسیاری از خانهها پایههای اساسی ندارند، سالهاست از ساختهشدنشان میگذرد و موقع ساخت هم اصول را کامل رعایت نکردهاند و همین باعث شده تا امنیتی برای زیر سقف رفتن باقی نماند. بارش باران یا کوچکترین خبری از سیل جدید باعث میشود مردم نگران بیرون خانهها به تماشای این بنشینند که شاید دیوارها فروبریزد. تمیزکاریهای بعد از سیل هم به این سستشدن دامن زده است. آب فاضلاب هنوز هم مانده و هر لحظه پایههای خانهها سستتر میشود. کسانی که خانهشان را کاملا از دست دادهاند، به تعداد خانههای غرقشده در گل نیستند، اما تکلیفشان معلوم است؛ در چادر ماندهاند و منتظر فرصتی هستند تا تکلیف زندگی برایشان معلوم شود، اما آنهایی که خانهشان نصفه و نیمه قربانی سیل شده، این روزها همه مردد ماندهاند که به خانه برگردند یا نه؟