مریم جلالی مدیر گروه خانواده شبکه دوتلویزیون
داشتن این نگاه بلند پروازانه برخی، که مدیوم تلویزیون را، موثرترین رسانه در تزریق یا ایجاد میدانند تنها یک نگاه رسانهای است. تلویزیون نقش افزاینده و کاهنده دارد نه نقش ایجادی. این موضوع در تمام موارد قابل تعمیم است. یکی از این موارد بدونشک درباره ایجاد تفکر گروهی مطرح میشود، به همین دلیل نمیتوان انتظار داشت تلویزیون بتواند در ایجاد تفکر کار گروهی نقش ایفا کند. تفکر گروهی، تفکر تیمی و به مصداق آن کار تیمی را باید در مولفههای دیگری مثل تربیت خانوادگی، تربیت اجتماعی، مولفههای دینی و عرفی پیدا کنیم و در ادامه تلویزیون آنچنان و آنچنانتر این رفتار را نشان دهد. این یک آفت است که ما بخواهیم همه مولفههای موجود در سیاستهای کلان فرهنگی را از تلویزیون بخواهیم. نباید برای تلویزیون سهم ایجادی در نظر بگیریم. در این مسیر با 3 حوزه اصلی مواجهیم. 1- کار تیمی در تلویزیون: دراینباره باید گفت ذات رسانه برمبنای کار تیمی است بهعنوان مثال وقتی یک برنامه تلویزیونی طراحی میشود اگر تفکر تیمی بر آن مستولی نباشد دچار تک محوری میشود. در این موارد هم کار تیمی انجام میشود اما به دلیل وجود سهم خواهی، تمام کار گروه به نام یک نفر تمام میشود. 2- موضوع کار تیمی در تلویزیون: منظور مولفههای یک کار آموزشی است که تلویزیون میتواند براساس رسالت آموزشی که دارد کار تیمی را به مخاطبان خود آموزش دهد. 3- تعامل: یعنی اینکه کار تیمی تبدیل به زمینهای شود برای تعامل با مخاطب. مخاطب دنیای امروز نوعی کاربر رسانه محسوب میشود چرا که خود توانایی تولید محتوا را دارد و انحصار تکنولوژی به صورتی که قبلا مطرح بود وجود ندارد. در تلویزیون تعاملی، یکی از اعضای تیم رسانه، خود مخاطب است. اینگونه است که ما حلقهای از متولیان رسانه را داریم که بخشی از آن را هم مخاطب به خود اختصاص داده است. در این 3حوزه تلویزیون میتواند فعالیت کند.
باید بهسمت تلویزیون تعاملی برویم. این تلویزیون چه از حیث تکنولوژی و چه از حیث تولید محتوا کمک میکند به اینکه کاربر و مخاطب دورهای بود که تلویزیون مشتری داشت و این تفکر حاکم بود که هرچه را ما تولید میکنیم مشتری باید خریداری کند. بعد به دورهای رسیدیم که مشتری به مخاطب فعال تبدیل شد یعنی کسی که از جانب خودش اعمال سلیقه میکند. درحال حاضر هم ما با کاربری مواجهیم که به سبب تعدد و تکثر رسانهها میتواند انتخاب کند یا انتخاب نکند. تلویزیون دارد به سمتی حرکت میکند که برای مخاطب هم سهمی قایل باشد. اگر به سنین ابتدایی کودکان توجه کنیم در آن سنین تلویزیون بعد از خانواده بیش از هر عامل دیگری در شخصیتسازی و آموزش کودک نقش ایفا میکند. از سوی دیگر قطعا تلویزیون یکی از عناصر جامعهپذیری در تربیت مخاطب است. این مخاطب میتواند خانواده، کودکان یا زنان باشد. یکی از زیرساختهای جامعهپذیری، تفکر گروهی و یکی از مصداقهای تفکر گروهی کار تیمی است. اصل در تفکر گروهی و کار تیمی به رسمیت شناختن همدیگر یا به تعبیری که در آموزههای دینی امان داریم وسعت مشرب است. هرگاه رسانه ما توانست وسعت مشرب و مولفههای مدیریت کاریزماتیک را مدنظر قرار دهد آنچنان که رسانههای مختلف تفکر تیمی را تبلیغ کنند و تواناییهای هر کسی را با هر اندازهای به رسمیت بشناسند میتوانند در این زمینه فرهنگسازی کنند. در تفکر تیمی روشن بودن و شفاف بودن هدف نیز هست. بهگونهای که همه اعضای تیم بتوانند با هر وسیلهای و به هر اندازهای قابلیت بتوانند در راستای رسیدن به آن هدف به تیمشان کمک کنند. یکی از گم شدههای برنامهریزیهای فرهنگی ما هدف است. ما تا موقعی که هدف شفافی نداشته باشیم، نمیتوانیم انتظار شکلگیری یک کار تیمی خوب را در سر بپرورانیم. همه این موارد زمینههایی هستند که ما میتوانیم در برنامههای تلویزیونی سراغشان را بگیریم و در ادامه برویم به سمت آموزش و اطلاعرسانی و تاثیرگذاری. به گونهای که سهمی برای میل، رغبت و تشویق عمومی را در پی داشته باشد.
مطلوب ما این است که تلویزیون بهعنوان یک بازوی اجرایی همراه با سایر مولفههای فرهنگی مثل آموزش عالی، آموزش و پرورش، حوزههای اقتصادی، حوزههای کسب و کار و تجاریسازی کار کنند و تلویزیون مولفههای مطرح شده توسط سایر بخشها را تسریع و تشریح کند. در وضع موجود ما با یک اعوجاج هدفی مواجهیم. بهعنوان مثال محیطهای کسب و کار و اقتصادی و آموزشی ما مروج کار تیمی نیستند و تلویزیون حتی اگر عزمش را جزم کرده باشد به مثابه همان یک دستی است که صدا ندارد.