دستگیری جولیان آسانژ موسس سایت ویکیلیکس را شاید بتوان پایان یک دوره قلمداد کرد. دوره شوالیههای منادی شفافیت رسانهای که با تاباندن نور به نقاط تاریکی که دولتها از آنها بهعنوان گاوصندوق اسرار قدرت حاکمه استفاده میکنند، شعار «اطلاعات برای همه» را سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده و بر سر این آرمان گاه زندگی راحت را بر خود حرام کردند. در مطلب پیشرو قصد قضاوت آسانژ و تحلیل اینکه قهرمان است یا جنایتکار را نداریم، زیرا دستاوردهای او و نتیجه عملکردش در مهمترین یادگار به جای مانده از او یعنی سایت ویکیلیکس به عینه قابل بررسی است. 7سال زندگی در یک اتاق آن هم درحالی که تنها یک گربه نقش همدم و رفیق روزهای تنهاییات را برعهده دارد، قطعا کار آسانی نیست و حالا با تسلیم این خوشنشین سفارت اکوادور به مقامات انگلیسی- با فاکتورگرفتن ادوارد اسنودن که فعلا پشتگرم به حمایت روسهاست- دیگر شاید بتوان با اطمینان گفت عصر زوال افشاگرها فرا رسیده است.
تفاوت آسانژ و اسنودن، منهای نتیجه
ارزشگذاری عمل کسی چون ادوارد اسنودن با جولیان آسانژ شاید کار دقیقی نباشد. اساس افشاگریهای آسانژ و سایت ویکیلیکس بر پایه رخنه به سیستمهای امنیتی و دزدیدن اطلاعات و البته دریافت دیتا از منابع داوطلب قرار دارد. این درحالی است که ادوارد اسنودن که هماکنون از او با عنوان پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا نام برده میشود، با سوءاستفاده از موقعیت خود و به نوعی شکستن قسمی که برای حفظ اسرار خورده بود، به مقام منیع افشاگری رسید. این میان اما شاید مهمترین سوالی که باید از خودمان بپرسیم این است که آیا اقدامات امثال آسانژ و اسنودن منجر به شفافتر دولتها و سازمان امنیتی شده یا خیر؟ بهطور مثال آیا افشاگری اسنودن درخصوص جاسوسی گسترده سرویسهای امنیتی آمریکا از مردم عادی شامل کنترل مکالمات تلفنی، ایمیلها و حتی آنالیز واژههای سرچشده از سوی مردم در موتورهای اینترنتی باعث شده است که این اقدامات متوقف شوند؟
هوشیارترشدن دولتها، عارضه افشاگری
اینکه دیگر خبری از شکنجه، تیراندازی به غیرنظامیان، شنود مکالمات شهروندان و... نمیشنوید، قطعا دلیلش آن نیست که درپی افشاگریها، دولتهایی چون ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش متنبه شده و دست از اقدامات غیرقانونی خود برداشتهاند، اما حتما یکی از دلایلش میتواند این باشد که دولتها و سرویسهای امنیتی با علم به تجربه آسانژ و اسنودن، راههای موثرتری را برای حفظ اطلاعات محرمانه از گزند نامحرمان یافتهاند. در واقع ظهور و بروز افشاگرها با همه منافعش روی دیگری نیز دارد و آن همانا هوشیارترشدن حکومتها و به کاربستن روشهای کاراتر برای حفظ اسرار مگوست. حرف آخر آنکه آسانژ و اسنودن در برههای تاریخی با شکستن سدی که در نگاه نخست غیرقابل نفوذ به نظر میرسید، رازهای کثیف جهان را پیش چشم مردم عادی برملا کردند. این میان حتی اگر نتیجه غایی کارشان را موثر ارزیابی نکنیم، در همین حد که جای اوهام و خیال را در ذهنهای بسیاری با واقعیت عوض کردند، باید ممنونشان باشیم.