محمدعلی سپانلو شاعر و نویسنده
گاهی به گذشته فکر میکنم و گاهی به آینده. اما این اعتقاد وجود دارد که حال، اهمیت بیشتری دارد در احوال! با این وجود حالم در حال، خیلی خوب نیست. در بهترین شرایط به لحاظ جسمی وضعیتی متوسط است. وضعیتی که گاهی نمیفهمی خوب است یا بد اما مرتب زیرنظر دکتر هستم. همین امروز جلسه پنجم بمباران کبالتی را پشتسر گذاشتهام. بمبارانی که برخلاف بمبارانهای جنگی که به مرگ میانجامد قرار است به بهبود بینجامد و زندگی ببخشد.
زندگی! زندگی که درحال حاضر به آن نیاز دارم چون آنقدر کارهای نیمهتمام دارم که نگو و نپرس! منتظرم این بیماری تمام شود و بنشینم با آرامش و سلامتی پای ویرایش کردن. ویرایش کتابهایی که وزن سنگینی برای من دارند. این کتابها مثل باری روی وجدان من هستند.
تا زمانی که این بچهها را آزاد نکنم نمیتوانم به بچه دیگری بیندیشم. باید آنها را به سروسامانی برسانم تا بتوانم به بچه دیگری فکر کنم. این کتابها خاطرات خودم و خاطرههایی از جامعهای است که در آن زندگی میکنم. از فراز و نشیبهایی صحبت میکند که زیرپوست زندگی جاری است و فرقی نمیکند چه کسی آن را تجربه کرده باشد. شاید به همین دلیل باشد که میخواهم زودتر این کتابها را به سرانجام برسانم. اما اصرار بیشترم برای ویرایش سریعتر این کتابها به خاطر نگاهی است که به نفس کتاب دارم. کتاب از نظرگاه من یک امر شخصی نیست، اجتماعی است.