شماره ۱۶۶۴ | ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۰ فروردين
صفحه را ببند
باز باران، با گریدر می‌خورد بر بام خانه

شهرام شهیدی طنزنویس

خانم‌باجی  گفت: «این سیل هم قصد کرده کاملا عدالت را رعایت ‌کنه‌ها. استان به استان، سفر استانی میره؟ نکنه قرار است کاندیدای انتخابات بشه؟» عموجان گفت: «سالی که نکوست از بهارش پیداست. چه تابستانی درپیش داریم. چه پاییزی... نارنجی‌ها...» خانم‌باجی گفت: «باز این زد یک کانال دیگه.» دختردایی گفت: دیگه باید شعر باز باران با ترانه را از کتاب‌های درسی بردارند. به جاش بگذارند «باز باران با گریدر می‌خورد بر بام خانه»
عموجان جواب داد: «درست هم هست. سیل چنان گریدر را بلند می‌کنه و می‌کوبه روی خانه مردم که... غم عالم می‌شینه رو دل آدم.»
برادرم گفت: «همه‌ حالمان بد شده اما بهتر نیست بگردیم بین این همه سیاهی یک نقطه سفید پیدا کنیم؟ که بگیم ببینین پایان شب سیه، سپید است؟» عموجان گفت: «کو نقطه؟ نقطه قشنگ از کجا بیاوریم، شما یکی‌ را نشانم بده» برادرم جواب داد: «خب مثلا همین جایزه خوبی که موسیقی ایران گرفت. جایزه معتبری که به استاد شجریان اهدا شد. جایزه معتبر آقاخان.»
روح آقاجان فوری خودش را از یک سوراخی، درزی، جایی چپاند توی اتاق و گفت: «تا جایی که من به یاد دارم، به کسی جایزه نداده‌ام؟ کو؟ کجا؟»
خانم‌باجی آهی کشید و گفت: «باز نخود هر ‌آش خودش را انداخت وسط معرکه. شما سر پیازی؟ ته پیازی؟ فقط آتش‌بیار معرکه هستی. شما روز روزت، وقتی تو اوج بودی، برای من عیدی، زیرپوش مردانه می‌خریدی. حالا بیایی جایزه بدهی؟»
روح آقاجان گفت: «شما هم که فقط به من سرکوفت بزن. خب این شیرمرد برازنده گفت جایزه  معتبر...»
برادرم  پرید وسط حرفش و گفت: «پدرجان نگفتم آقاجان که، جایزه آقاخان. جایزه موسیقی است.» روح آقاجان گفت: «بنده مشکلی ندارم. خودم استاد موسیقی هستم.»
صدای روح ناشناسی گفت: «البته استاد موسیقی زیرزمینی.»  خانم‌باجی گفت: «بله خب. شما استاد موسیقی هستی. منتها سرنا را از سر گشادش می‌زنی. سازت هم از آن دسته سازهاست که صدایش فردا درمی‎آید. مثل سازی که در زندگی من زدی و بعد گور به گورشدنت تازه فهمیدم... آقاجان جوری سروصدا کرد و زد زیر آواز که آخر جمله خانم‌باجی را نشنیدیم.» خانم‌باجی ادامه داد: «با سروصدا به جایی نمی‌رسی. فرق است بین استاد شجریان و خواننده‌های شرتی‌پرتی. مثل تو. جایزه‌اش هم فرق دارد. ایشان آن جایزه را می‎گیرد و به شما هم زرشک بلورین می‌دهند.» عموجان گفت: «احسنت. روح آقاجان به او چشم‌غره رفت و گفت: «حالا دارم برات. شب میام به خوابت.»
خانم‌باجی اضافه کرد: «اتفاقا آن بحث نقطه خیلی بحث خوبی بود. نقطه‌ها خیلی تاثیرگذار هستند. شما می‌توانی نقطه پایین ج در آقاجان را برداری بگذاری بالا. بشود آقاخان. مثل دزد که یک نقطه دارد. می‌رود دزدی. یک نقطه را برمی‎دارد. آن‌چه از خود برجای می‌گذارد، درد است. حالا شما هم می‌توانی نقطه آقاخان را بدزدی و بگویی جایزه آقاجان، اما دزدی بد است.»
عموجان گفت: «مثل کار همین دزدان بی‌‌فرهنگ که چادرهای هلال‌احمر اهدایی به سیل‌زده‌ها را دزدیده‎اند و در سایت‌های فروش اینترنتی آنها را می‌فروشند. حیا هم خوب چیزی است.»

 


تعداد بازدید :  392