محمد اشعری روزنامهنگار
نامردیِ مطلق است ولی بیایید در ماجرای «نود و کنارگذاشتن عادل فردوسیپور» همین ابتدا ذهنمان را خالی کنیم که چه کسانی در دو سوی ماجرا ایستادهاند. سخت است ولی فراموش کنیم که چه کسی در این تصمیم اشتباه کرده یا حرف درست را زده. خب حالا درباره اتفاقی که رخ داده کمی حرف بزنیم؛ در رسانهای (ملیبودن و نبودنش و ارتزاق از بودجه عمومی در مرحله اول مهم نیست) اختلافی بین مدیر و کارمند پیش آمده؛ آن هم نه هر کارمند معمولی و بیاهمیتی، کارمندی که بهکرات و علنی خود را فرزند رسانهاش نامیده، بارها برادریاش را ثابت کرده و خلاصه حرف و عملی علیه رسانهاش انجام نداده. این اختلاف یا با ریشسفیدی بزرگترهای رسانه به سلام و صلوات ختم میشود یا با ختم به شر میشود! خب درباره این واقعه مورد بحث همه میدانیم که مدیریت تا اینجا کارش را کرده و حتی دکور برنامه را هم جمعآوری کرده است.
حالا بیایید آیتمهای وابستهبودن به بودجه عمومی و یدککشیدن برند ملی را به این قصه اضافه کنیم. اگر موافقید آیتمهایی چون برترینشدن توسط همان مردمی که این رسانه از جیبشان استفاده میکند را در نظر بگیریم. خب حالا ابعاد ماجرا کامل شد؛ آیا نظر مردم در این فقره اهمیتی دارد؟ آیا بزرگان رسانه ملی به این مبادلهها و ضربهای که به حیثیت رسانه ملی میخورد، آگاهند؟ گذشته از این سوالها چرا مسألهای که با یک سادهسازی ابتدایی قابل حل است، آنقدر پیچیده میشود و اهمیت پیدا میکند که به بقیه شبکههای تسری مییابد؟ چرا نام عادل در کمتر از یک هفته از دریافت جایزه اصلی جشنواره جامجم به خط قرمزی میماند که در برنامه خندوانه هم سانسور شود؟ یا چرا باید رنگ علی ضیا بپرد وقتی نام عادل به زبان میهمان برنامهاش میآید؟ چرا باید مجبور شود پستی در حمایت از رفیقش را حذف کند و بگوید تابع تصمیمات صداوسیماست! اختلاف داخلی شبکه سه چه ارتباطی به شبکه نسیم و یک دارد؟ مگر عادل حرفی علیه رسانه مطبوعش زده یا عملی خلاف عرف انجام داده که دچار چنین ممیزی و سانسوری شده؟ خندهدار نیست وقتی اینها را کنار هم بگذاریم و یک موضوع ساده را که میشد به راحتی مدیریتش کرد، تبدیل کنیم به «مسأله امنیتی» (به سبک دیالوگ آژانس شیشهای بخوانیدش)! لابد پسفردا که بازیکنی گل زد و نود نشان داد، باید همه شبکهها بسان مسابقات جامجهانی و استادیوم را نشان دهند و صدای تماشاچیها را هم سانسور کنند و پسفرداتر(!) پخش زنده فوتبال منوط شود به جمعآوری پلاکاردها و عکسها توسط انتظامات.
تا کی باید هزینه این عدم دلسوزی را «رسانه ملی» پرداخت کند؟ این ماجرا را با همه جزییاتش میتوانیم سالها بعد برای نوههایمان تعریف کنیم و بگوییم این بود مصداق «گرهای که با دست باز میشد، با دندان باز کردن».