شماره ۴۴۷ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۷ آذر
صفحه را ببند
گفت‌وگو با بهمن فرمان‌آرا به بهانه اجرای نمایش «مردی برای تمام فصول»
دغدغه‌هايم قانون و اخلاق اجتماعي است

 |  بهاء مرشدی |  

خبر این‌که بهمن فرمان‌آرا تئاتری را روی صحنه آورده، هیجان‌انگیز است. او را می‌شناسیم با فیلم‌های سینمایی‌اش که توانسته‌اند مخاطب‌های بسیاری را جذب این کارگردان مهم سینمای ایران کنند. مردی که 4 ‌سال در سینما خبری از او نبود، یکباره پر کار شده و به‌رغم بیماری‌اش وارد عرصه شده، هم فیلم می‌سازد و هم تئاتر کارگردانی کرده و هم در این نمایش بازی کرده است. بازی او در این نمایش را نمی‌توان زیاد مورد نقد قرار داد، شاید باید به حضور او بر صحنه این‌گونه نگاه کنیم که یک کارگردان دلش می‌خواهد در اجرای خودش یک حضور کوچک داشته باشد. بنابراین فرمان‌آرا به‌عنوان بازیگر در این اجرا به چشم نمی‌آید با این‌که بازی‌کردنش بر صحنه می‌تواند یکی از خبرهای مهم تئاتر ایران به‌شمار رود. او خواسته امضایی پای تئاتر خودش بگذارد بنابراین در آن نقش کوتاهی بازی می‌کند اما او نمایش «مردی برای تمام فصول» را برای کار کردن انتخاب کرده و خودش می‌گوید، به دلیل مفاهیمی است که در این نمایشنامه وجود دارد بنابراین آن را انتخاب کرده است. این است که نوشته رابرت بولت با ترجمه فرزانه طاهری بر صحنه می‌آید تا بازیگرانی چون رضا کیانیان، سیامک صفری، سهیلا رضوی، فرزین صابونی، هدایت ‌هاشمی، احمد ساعتچیان، امیررضا دلاوری، بهناز جعفری، علیرضا آرا، رضا مولایی و محمدرضا مالکی در آن بازی کنند. بازیگرانی که همه خاستگاه‌شان در تئاتر است و حالا بر صحنه‌ای به کارگردانی یک کارگردان سینما بازی می‌کنند. «مردی برای تمام فصول» صدراعظمی را در قرن 16 انگلستان روایت می‌کند که اخلاق و قانون را دستمایه زندگی‌اش قرار داده است. همین دو تم است که بهمن فرمان‌آرا را مجاب می‌کند تا روایت مردی را روایت کند که مرد تمامی فصل‌هاست.  نمایش «مردی برای تمام فصول» هر شب در تالار وحدت ساعت 19:30 اجرا می‌شود. در این گفت‌وگو بهمن فرمان‌آرا از خاطرات کودکی و علاقه‌اش به تئاتر و سینما می‌گوید و تفاوت‌های کارکردن در سینما و تئاتر را از دیدگاه یک کارگردان بررسی می‌کند.
این‌روزها نمایش «مردی برای تمام فصول» را بر صحنه تالار وحدت دارید. شما از سینما به سمت تئاتر آمده‌اید و کارگردانی تئاتر را هم به کارنامه‌کاری‌تان اضافه کرده‌اید. تئاتر و تئاتر دیدن از کجا شروع می‌شود و تئاتر دیدن را از چه سنی شروع کردید و این علاقه از کجا در شما شکل گرفت؟
بچه که بودم یک تئاتری در ایران بود به نام سعدی، سالی 4نمایشنامه در آن‌جا اجرا می‌شد که هرکدام 3 ماه روی صحنه بودند. چون به تئاتر و سینما علاقه‌مند بودم، تمام این نمایشنامه‌ها را می‌رفتم. من آن‌قدر درگیر شخصیت‌پردازی و خود نمایش بودم که در 11 سالگی در یک نمایش به نام «مونسرا» موقعی که خانم توران مهرزاد را برای اعدام می‌بردند، بلند شدم، داد زدم و بی‌هوش شدم. پدرم بعد از آن گفت من اعصابم خرد می‌شود و مرا به تئاتر نبرد. بعد هم که 28 مرداد شد و تئاتر سعدی را سوزاندند. عادت به تئاتر دیدن و درگیر بودن برای من مهم است. چندین‌سال پیش نمایش «مرگ فروشنده» را وقتی پیام دهکردی بازی می‌کرد، گریه کردم. یادم نمی‌آید در نمایشنامه‌ای در ایران این‌قدر گریه کرده باشم ولی آن‌قدر آن شب تحت‌تأثیر قرار گرفتم که گریه کردم. آدمی هم نیستم که به قول قدیم‌ها اشکم دم آستینم باشد. واقعیت این است که تئاتر دیدن، لذت مضاعفی دارد. «کالیگولا» را که دیدم رفتم پشت‌صحنه و گفتم کارگردان این نمایش کیست. همایون غنی‌زاده را معرفی کردند و فهمیدم متولد ‌سال 59 است. این‌قدر از این کار خوشم آمده بود که دلم می‌خواست همایون غنی‌زاده را کتک بزنم. از آن تاریخ با هم دوست شدیم. یا کارهای رضا ثروتی، یعقوبی و... را دنبال کرده‌ام. تأثیر تئاتر این است که زندگی را در مقابل رویت می‌توانی ببینی. برای همین است که از این کارهای آوانگارد لذت نمی‌برم. چون سال‌های 50 و 60 خارج از ایران این مراحل را پشت‌سر گذاشتند. الان وقتی می‌خواهید کار یونسکو را اجرا کنید می‌گویید چه ارتباطی به من دارد. آن زمان این اثر یک معنی داشت. الان آوانگارد یک معنی دیگر دارد. اما به هر جهت تئاتر هیجان‌انگیز است.
علاقه‌تان به تئاتر را گفتید. اما شما را به‌عنوان کارگردان سینما می‌شناسند و کارتان را در این حوزه بر پرده سینماها دیده‌ایم. علاقه به سینما از کجا شکل گرفت. در آن سال‌ها فیلم‌ها را چطور دنبال می‌کردید؟
پدرم هفته‌ای یکبار مرا به سینما می‌برد. ما مجله ستاره‌سینما را جمع می‌کردیم و می‌خواندیم. تا مدت‌ها اسم جان وین را اشتباه تلفظ می‌کردیم چون تماسی با خارج نداشتیم. اما من همیشه عاشق سینما بودم. به‌خاطر این‌که دو ساعتی که در سینما هستید، دنیا را فراموش می‌کنید. حتی وقتی که دانشگاه رشته کارگردانی می‌خواندم، فیلم «لورنس عربستان» که 4 ساعت بود را 13بار دیدم. تقریبا فیلم را حفظ بودم. به همین جهت یک اثر خاصی دارد. «بوی کافور، عطر یاس» از یک فکر شروع شد و وقتی روی پرده سینما اکران شد، مردم مجذوبش شدند. این جادوی سینما که با یک ایده کوچک شروع می‌کند بعد دو ساعت مردم آن را تماشا می‌کنند، برایم همیشه جذاب بوده است. جذابیتش هم برایم این است که ابزارش دست من است. حتی در مونتاژ چنین است. به بچه‌هایی که می‌خواهند سینما یاد بگیرند می‌گویم بروید و مونتاژ یاد بگیرید. اگر ابزار را یاد بگیرید به شما نیروی کنترل می‌دهد. ما الان 9 ماه است که برای فیلم «دلم‌می‌خواد» منتظر یک شات هستیم که آقایی که قبول کرده اسپشیال‌افکت ما را بدهد 9 ماه است ما را معطل کرده و بدون آن صحنه آخر فیلم «دلم‌می‌خواد» نمی‌تواند تمام شود. ولی در این مملکت تهیه‌کننده می‌گوید این یکی بلد است و همین است که اسفند  ‌سال گذشته فیلمبرداری ما تمام شده   و الان آخر آبان 93 هستیم و تازه پریروز این شات‌ها را به ما داده‌اند. با تمام این اوصاف هنوز یک فریم از فیلمم را کسی ندیده چون کنترلش دست من است. در تئاتر شب قبل از اجرا هم بازبینی داشتیم. 10روز قبل از اجرا هم بازبینی کرده‌ایم. این همه هزینه می‌کنید، یک نفر می‌آید و می‌گوید اجرا نروید. همان‌طور که در این مدت در تئاتر‌های ما چنین اتفاقی افتاده است. 10 شب یک کار اجرا شده و یک نفر آمده و می‌گوید ما تازه فهمیده‌ایم که این متن دارد چه می‌گوید. چه چیزی در این متن وجود دارد که پیش از این نفهمیده‌اید؟ این چیزها بالاخره در کار تئاتر وجود دارد.
نمایشی که روی صحنه برده‌اید از قواعد نمایش کلاسیک پیروی می‌کند و براساس آنچه بر صحنه می‌بینیم، نمایشی کلاسیک است. شما در نخستین کارگردانی تئاترتان چنین رویکردی را داشته‌اید. چه نوع تئاتری را برای کار کردن و دیدن پیشنهاد می‌کنید؟
خیلی دشوار است که یک نفر بخواهد مبصر یک ملت باشد. با کسی که قبول می‌کند خفت کارکردن در ممیزی را مشکل دارم. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند به اندازه 73‌میلیون نفر شعورشان می‌رسد؟ بعد هم چون دارند پول می‌گیرند و باید پول‌شان حلال باشد باید یک گیر هم بدهند. بنابراین مشکل است آدم این پیشنهاد را بدهد. اما وقتی «شهر موشها» با استقبال مواجه می‌شود به خاطر این است که 65‌درصد مردم کشور زیر 25‌سال است. اینها اکثرا خارج نرفته‌اند و با آی‌پد و تبلت کار می‌کنند، اطلاعات گوگلی به عمق سه‌سانت دارند و همه اطلاعات‌شان ویکی‌پدیا و گوگلی است. به نظرم باید همه نوع ژانر کار کنید، جا هم باید برای کار کردن داشته باشید. الان شیراز، اصفهان و کرمان گفته‌اند که نمایش را در آن شهرها اجرا کنیم. کاری که باید انجام بدهم این است که طراح صحنه و مشاورم را به آن شهرها بفرستم و ببینم که سالن آن شهرها که درخواست داده‌اند سالن خوبی هست، ابزاری که ما می‌خواهیم را دارد که بتوانیم از آنها استفاده و اجرا کنیم یا این‌که برویم در یک صحنه‌ای که عمق زیادی ندارد اجرا کنیم و همه دنبال همدیگر باشند و فقط دیالوگ‌ها را بگویند. فقیر بودن تئاتر در مملکت تا جایی است که حتی در شهرهای عمده مملکت هم برای یک تئاتر این شکلی جا ندارید. وگرنه من بخواهم بگویم چه نوع تئاتری را باید کار کرد، پیشنهادی ندارم. چون تئاتر کودک طرفدار دارد، تئاتر جوانان هم طرفدار دارد. آقای حمید پورآذری که جوان فعالی است و مشاور من هم در این کار است فقط با جوانان کار می‌کند. این درحالی است که حمید هم آه در بساط ندارد. از صبح ساعت 8 تا 11 شب که این‌جا کار می‌کنیم، او هم کار تئاتر می‌کند. ا مثل این است که طلا کف خیابان ریخته و شما شلنگ را بگیرید روی آن و با فضله جارو کنید.
در نمایش‌تان برخلاف کارگردان‌هایی که این روزها تئاتر کار می‌کنند و به سراغ ستارگان سینما می‌روند، شما این کار را انجام نداده‌اید و به سراغ بازیگران کارکشته تئاتری رفته‌اید. کار کردن با بازیگرهایی که سال‌ها کارشان تئاتر بوده چطور بود و رابطه‌تان با بازیگرها چطور شکل گرفت. هنگام تمرین کردن با آنها چطور کار می‌کردید؟
اگر در کار کردن اختلاف سلیقه نباشد، مفت خدا نمی‌ارزد. چون همه بازیگرها حرفه‌ای هستند و کار می‌کنند، شما نمی‌توانید صددرصد به آنها دیکته کنید که این است ولاغیر. حداقل کار من این‌طور نیست. اگر راحت نباشید و بخواهید با ترس کار کنید نمی‌شود. به این بازیگرها بگویید لوله بشوید برای‌تان لوله می‌شوند. در موقع تمرین ما با هم کار می‌کنیم و یک ملات داریم که متن است و حرکات و میزانسن‌هایی هم که من می‌دهم و کار می‌کنیم، همه‌مان همکاری می‌کنیم که یک چیزی از آب دربیاید که همه‌مان بتوانیم پشت‌کار بایستیم. این رابطه وقتی که کار می‌کنیم متلاطم است. به خاطر سن و سابقه‌ای که دارم، کسی با من کله نمی‌گیرد اما من به دنبال چالش هستم. اگر هم کسی دری‌وری بگوید، می‌گویم این قسمت اصلا به تو ربطی ندارد. من که نمی‌خواهم یک مشت ربات، کارهایی که من می‌گویم را انجام بدهند. به تجربه هم دیده‌ام که هرکدام‌شان با خودشان مسائلی را سر تمرین می‌آورند. اگر هم تنشی به وجود می‌آید به خاطر این است که آنها اضطراب‌های خودشان را منتقل می‌کنند. آقا 15 روز دیگر روی صحنه می‌رویم و من نمی‌دانم‌ هاری روی صحنه چرا این کار را می‌کند. چرا شما می‌گویید عصبانی برود. اولش عصبانی باشد و خانم آلیس که می‌آید جنتلمن می‌شود ولی باز عصبانی می‌رود. همین چراها خودش باعث می‌شود که کار سمباده بخورد. من فیوزم کوتاه است و به خاطر بیماری مغزی‌ای که یک‌سال و خرده‌ای است گریبانم را گرفته، فیوزم به نسبت همه مواقع خیلی کوتاه شده است. ولی سر این کار اتفاقی نیفتاد. سر فیلم‌های من موضوعات خیلی سنگین است. ولی پشت‌صحنه جز تفریح و خنده و شات بعدی را بگیریم، از چیز دیگری خبری نیست. فضای بد هرکاری را چه در تئاتر و چه در سینما روی پرده می‌توانید  ببینید.
از کارگردانی سینما به سمت کارگردانی تئاتر رفته‌اید و بر همین اساس است که باید با تفاوت این دو مدیوم به صورت تجربی برخورد کرده باشید. چه تفاوتی بین مدیوم سینما و تئاتر در نحوه بازی‌گیری‌تان وجود دارد. چالشی که با بازیگرها دارید از چه جنسی است؟
کلا نوع‌شان فرق می‌کند. در سینما لنز، زاویه، مونتاژ، چقدر از این شات استفاده می‌کنم، دست خودم است. این‌جا هیچ‌یک دست من نیست. امشب شب یازدهم ما است. امشب و 34 شب دیگر این کار را اجرا می‌کنیم، معنی‌اش این نیست که شب چهلم وامی‌دهیم. شب چهلم هم تا آخر نگاه می‌کنم و اگر موردی بود گوشزد می‌کنم. البته همه‌اش ‌هاشور می‌خورد. الان آقای کیانیان دیگر تامس مور است و دیگر آن تنش اولیه را نداریم و درقالب نقش نشسته است. در سینما هم به بازیگر می‌گویم، اگر دیالوگ هم مال خودت نباشد، وقتی با لنز 85 صورتت را به‌صورت کلوزآپ می‌گیرم، مردمک ته چشمت که تکان می‌خورد، می‌بینم و بعدا هم 20 برابر روی پرده بزرگتر می‌شود بنابراین تو نمی‌توانی وسط دیالوگ یک نفر دیگر به فکر دیالوگ خودت باشی. اما بزرگترین کار هنرپیشه چه در سینما و چه در تئاتر درست و حسابی گوش‌دادن است. اگر با هم صحبت می‌کنیم، من حس کنم که شما دارید به حرف من گوش می‌دهید و دیالوگ از پیش حفظ شده‌تان را برای من ابلاغ نمی‌کنید. این هنوز در بازیگری جانیفتاده است.
یعنی معتقد هستید این مشکل، هم در بازیگری سینما و هم تئاتر وجود دارد؟
هنوز گوش‌دادن که مهم‌ترین المان بازیگری است، جا نیفتاده. حرف زدن که همه حرف می‌زنیم. ولی اگر شما برای من درد دل می‌کنید و قرار است یک جایی وسط درد دل تو اشک در چشم من جمع شود، من فقط با گوش دادن درست‌وحسابی می‌توانم این حس را انتقال بدهم تا تماشاگر آن را باور کند. اگر واقعا شبلی، سعدی یا سر تامس هستید، تماشاگر باید باور کند. آن‌وقت شما یک رویایی برای تماشاگر ایجاد کرده‌اید.
نمایشی که به صحنه برده‌اید، بالاخره حرف‌هایی برای گفتن در خودش دارد که بهمن فرمان‌آرا را مجاب کرده تا آن را روی صحنه ببرد. نمایش «مردی برای تمام فصول» به چه دغدغه‌ای از شما پاسخ می‌داد که به سراغش رفته‌اید؟
دو چیز در «مردی برای تمام فصول» مهم است که دغدغه من هستند؛ یکی قانون است و دیگری اخلاق‌اجتماعی. سر تامس مور، به صدراعظمی و جاه و مقام دنیا بابت وجدانش نه می‌گوید. من کاری ندارم که قانونی که رعایت می‌کند، قانون زمینی یا آسمانی است ولی به قانونی که معتقد است اعتقاد دارد. به معنای واقعی این آدم کسی است که اگر بخواهیم تعریفی از اصولگرا داشته باشیم، او اصولگرا است. او اخلاق، وجدان و قانون را ارجح به همه‌چیز می‌داند. دوست داشتم این کار را روی صحنه ببرم. برای من مهم بود که در این زمانی که زندگی می‌کنیم، نمونه‌ای نشان دهیم که مربوط به قرن شانزدهم انگلستان است و هیچ ربطی هم به ما ندارد ولی ما در دنیایی زندگی کرده‌ایم که ماندلاها هم زندگی کرده‌اند که پای وجدان‌شان ایستاده‌اند و چوبش را هم خورده‌اند. معنای این نمایشنامه در اسمش هم وجود دارد. این آدم با فصل رنگ عوض نمی‌کند و پاییزش بنفش و زرد نمی‌شود. این آدم سبز است و سبزی‌اش است که من فکر می‌کردم در چنین مقطعی روی صحنه ببرم.
بعد از مدت‌ها هم به سینما برگشتید و فیلم سینمایی «دلم‌می‌خواد» را کارگردانی کردید. این برگشت چطور اتفاق افتاد؟
خیلی خوب بود. 4‌سال پایم را در وزارت ارشاد نگذاشتم. من معتقد به وجدان‌کاری هستم. همه ما رفتنی هستیم پس باید اخلاق را رعایت کرد. این دوره که آمدم خود مدیران گفتند بیایید و صحبت کنیم و من پیش آقای دکتر ایوبی رفتم که گفت کار چه می‌خواهید انجام دهید که گفتم چنین کاری هست. اولین‌بار نه در این دوره که حتی قبل از انقلاب بود که مسئول سینمای مملکت فیلمنامه را از من گرفت و شب خواند و به من زنگ زد که بیا فیلم را بساز. من سرمایه‌گذار داشتم و از امکانات دولتی استفاده نکردم اما فضا، فضای مثبتی بود. من با این‌که‌ سال‌گذشته در اوج بیماری ورم‌مغزی بودم، کار را شروع کردم. دو‌سال است که روزی 3 میلی‌گرم کورتن می‌خورم و تمام سیستم بدنم به‌هم ریخته است. من گفتم دراز کشیدن در سن ما یعنی رفتن و کار کردم. بسیار خوشحالم که کاری بسیار متفاوت از کارهای قبلی‌ام است. موضوعش هم این است که یک نفر فکر می‌کند حق مردم ایران از شادی خورده شده و آرزویش این است که مردم شاد باشند به همین دلیل است که موسیقی‌ای که می‌شنود و احساس رقص به او دست می‌دهد، می‌رقصد. در این مملکت البته این کار چندان مورد تشویق نیست ولی براساس یک ایده منسوب به نیچه گرفته‌ام که می‌گوید، آنهایی که موسیقی را نمی‌شنوند، فکر می‌کنند، آنهایی که می‌رقصند، دیوانه هستند. این دقیقا داستان «دلم‌می‌خواد» است.
منتقدها می‌گویند، شما سه‌گانه مرگ را ساخته‌اید و با این فیلم به زندگی رسیده‌اید و زندگی در آن جریان دارد. آیا باید منتظر یک سه‌گانه از شما باشیم؟
نمی‌دانم، چون نمی‌دانم کار بعدی چیست و گانه به آن نمی‌توانم بچسبانم. چیزی که می‌دانم این است که ما آمده‌ایم که کار کنیم. آدم‌های معدودی هستند که استعداد دارند و کار می‌کنند، مثلا شاعران را در نظر بگیرید، کدام شاعر را می‌شناسید که میلیاردر باشد؟ هرکدام از ما یک وظیفه داریم که در دوره‌ای که هستیم کار کنیم. من نیاز مالی ندارم و سنم هم طوری است که اگر دراز بکشم، اشکالی ندارد اما فکر می‌کنم چرا تا آخرش نروم و کار نکنم. من وصیتم این بوده که روی سنگ قبرم شعری از شاملو را بنویسند که می‌گوید، «فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما یگانه بود و هیچ کم نداشت» دلم می‌خواهد این جمله روی سنگ‌قبرم باشد چون ما آدم‌های خوشبختی بودیم و کار کردیم و امکانش را داشتیم و نهایتا اگر دو تا از کارهای‌مان را دوست دارند فبها ولی من زانوی غم به بغل نمی‌گیرم اگر یک عده هم کارهایم را دوست نداشته باشند چون تا آنجایی که می‌توانستم کاری که می‌توانستم را انجام داده‌ام.


تعداد بازدید :  522